هیچ لحظه اى در تاریخ در فراسوى خویش رها نمى شود. بازمى گردد و خود را محقق مى سازد.
٢٥ خرداد تمام نشده است. باز مى گردد و شوریدگى اش را طلب مى کند. حتى با شکسته شدن قفل خانه کوچه اختر هم تمام نمى شود، او به دنبال خنده پروین فهیمى است؛ خنده اى از اعماق. هنوز کار داریم رفقا. تا شنیدن صداى ابدیت.
به گرفتن دستانش در چهار راه ولى عصر امید دارم.
خیلی راحت می شود از خیلی چیزها لذت برد، از خیلی چیزها که حواسمان بهشان نیست، از چای و نبات توی پارک نزدیک خانه، از پیچیدن بوی قهوهء یک عصر جمعه، از هوای نیمه پاییزی روز شنبه، از دو نقطه لبخند ته یک اس ام اس دوستانه یا حتی از مسجهای هر روز و دلگرم کنندهء یک دوست ندیدهء راه دور، از یک سوال تکراری که خوبی؟ بهتری؟ نگرانت بودم، از یک مواظب خودت باش کوچک، از صدای مهربان مادر، از لبخند یک عابر، از نشستن روی یک نیمکت خالی و فکر به این که دیروز تمام شد، فردا هم می گذرد، خیلی راحت می شود از خیلی چیزها لذت برد. یادت باشد با ایشااله ماشااله و ای کاش ها گوجه ای که کاشتی بادمجان نمیشود، همت تو هم مهم است، کاشته ات از آن مهمتر، پاییز فصل کاشت است چیزهای خوب بکار، امید ،مهربانی ، دوستی، عشق، پاییز فصل عشق است، عشق بکار...
تعارف ندارد. یک حسهایی به سراغ هر کسی نمی رود. در خانه ی هر کسی را نمی زند. مهمان ناخوانده نمی شود. لنگر نمی اندازد. جا خوش نمی کند. بومی نمی شود. حالا تو هی برشان دار ببر مهمانی. پهنشان کن روی سفره های دراز! قسمتشان کن. بشکافشان. توی کنه پیچ در پیچشان فرو برو. غرق شو. دست و پا بزن! دست آخر جنازه های تکه تکه شان را باید جمع کنی، بگذاری روی کولت و از بین جمعیتی که حالا پراکنده شده اند و احتمالاً دارند پچ پچ می کنند، دست از پا درازتر رد شوی. بروی گم و گور شوی. بیفتی یک گوشه ی دنج، زل برنی به لاشه های بیجان. فکر کنی به بی گناهیشان. به تنهایی بی سر و تهشان! بعد بروی با دستهای خودت خاکشان کنی. خودت که میزبان خوبی نبوده ای!!!
مریم رویین تن
دو . میدانی بهمن , هرچه در چیزی بیشتر غرق شوی کمتر ان را میفهمی همین است که ماهی اب رانمیفهمد که فروغ سیاه را...
سه. این نقاشی از پیچ اینستاگرام سالوادور دالی هست...یه طور خیلی خاصی باهاش ارتباط برقرار میکنم مثلا از اینا که میگن این عکس رو صرفا ,اختصاصی برای من گذاشتن و اینا...
روانشناسی رابطه
آدمهایی هستند که خیلی «وجود» دارند.
نمی گویم خوبند یا بد؛ چگالی ِ وجودشان بالاست.
اصلا یک «امضا» هستند برای خودشان!
افکار، حرف زدن، رفتار و هر جزئی از وجودشان امضادار است.
اینها به شدت «خودشان» هستند.
یعنی تا خودشان نباشند اینطور خاص و امضادار نمی شوند که!
در یک کلمه، «شارپ» هستند و یادت نمی رود «هستن» هایشان را؛
بس که حضورشان پر رنگ است و غالبا هم خواستنی.
رد پا حک می کنند اینها روی دل و جانت،
بس که بلدند «باشند» ...
این آدمها را هر وقت به تورت خورد ، باید قدر بدانی.
دنیا پر از آن دیگریهای بی امضایی است که شیب منحنی حضورشان، همیشه ثابت است...
تک خوانی مهدیه محمدخانی
پس از من ...
- هر کسی
تورا
در آغوش بگیرد...
در
گودی کمرت
دستانی را احساس خواهد کرد
که من
جا گذاشته ام !
#
پس از من ...
- هر کسی تو را ببوسد
روی لبانت
خوشه ای از رزهای زیبا
خواهد دید ،
که من کاشته ام
#
پس از من ...
- هر کسی در چشمانت خیره شود
- مردی را احساس
خواهد کرد
که
آرزو به دست
دارد از تو دور می شود !
#
پس از من ...
- هر کسی دستانت را لمس کند ،
نقش خطوطی را
فال خواهد گرفت
که
عشق ما را
- ثبت کرده اند !
#
میبینی ؟!
نمی توانی من را
پنهان کنی ...
بهتر است
دیگر عاشق نشوی !
.
مهدی صادقی ( میم.صاد )
.: با الهام از شعر نزار قبانی
ﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ نفهمید
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـﺮ ﮐﺮﺩ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
منت روزهایی را که از دست داده ای باید کشید
سردردهایی که با هیچ قرصی تمام نمیشد
فرسوده میشدی تا نا پخته ای پخته گردد
اما دریغ از گرد پیری که بر قامت خود ریخته ای
نباید بخشید...
کسی که کوه دردت شد
حتی یک آه هم نباید جا گذاشت و رفت
ز وقتی که دوست ام مرا ترک کرده است،
کاری ندارم به جز راه رفتن!
راه می روم تا فراموش کنم.
راه می روم.
می گریزم.
دور می شوم.
دوست ام دیگر برنمی گردد،
اما من حالا
دونده دوی استقامت شده ام ...
شل سیلور استاین
وقت های آشفتگی، بهترین کار نشستن و سکوت است. صحبت زیاد و بی قراری و به در و دیوار زدن های بیهوده، آشفتگی را بیش تر می کند و کارها را خراب تر...بارها و بارها نوشتن اینکه " برایم سخت نیست...برایم سخت نیست " یا یک صفحه کامل با خط خوانا و زیبا " حالا آماده ام با او روبرو شوم "...
" پری فراموشی __ فرشته احمدی