شادی آداب نمی شناسد!
رقصیدن، خندیدن، آب پاشیدن، آمدن در خیابانها و همه با هم فریاد کشیدن،جیغ کشیدن ها،و.. همه اینها به ساده ترین شکل ممکن ابراز شادی است.
نمود شادی است در همه جای دنیا. این که خیابانها بند بیاید ، عده ای آن وسط هوس کنند حتی برهنه شوند، عده ای بد مستی کنند، و ...همه اش نمایش جمعی از شادی است.
شادی به کودکانه ترین شکل ممکن واکنشی حاصل از رهایی است.واکنشی که برای خیلی ها تبدیل به کنش... شده است. یعنی برخی مردم دنیا به طورکلی شادند، می بینیم که در طول سال انواع واقسام جشن های خیابانی برگزار می کنند.
اززدن بالش های پر بر سر و کله یکدیگر تا پرتاب گوجه فرنگی و رنگ و...
همه ی اینها در جهان اطراف ما اتفاق می افتد و مردم دنیا یاد گرفته اند شادی را زندگی کنند.
ازبحث تاریخ عبوث و غم زده ما که بگذریم، این غم زدگی ، این اندوه ورزی بدجوری درما رخنه کرده است.
اساسا در اطراف ما کسانی که غمگین ترند، انگار جدی تر و مهم تر اند، اندوهناکی صفت عاقلان است و آنها که می خندند"هنوز خبر بد را نشنیده اند"
این که ما شادی را یادمان رفته همه اش تقصیرحکومت و تاریخ و... نیست.ما اینقدر برای خودمان خط کشی و مرز داریم ، اینقدر ته ذهنمان تمرین اندوه کرده ایم که بادیدن شادی دیگران هم به هم می ریزیم.
در این چند روز بسیار خوانده ام که این چه طرز خوشحالی بود، چرا فلان کار شد؟چرا فلان شعار داده شد؟چرا وچرا ؟؟
و مدام دارم به این فکر میکنم که شادی طرز ندارد، شادی آداب نمی شناسد، چیز سهم گینی هم نیست ، چند حرکت ساده است و چند صدای انسانی که در تاریکی شب همه اش محو می شود.
چیزی که شاید بهتر است تمرین کنیم همین آداب نداشتن ها و پذیرش آداب نداشتن است.
اگر گوشیتون تو اب افتاد باتری اون رو خارج کنید و گوشی رو یکی دو روز داخل ظرف پر از برنج قرار بدید .. برنج خام به دلیل قدرت بالایی که در جذب آب دارد ممکن است موبایل را دوباره به شما برگرداند ..
اگر میخواهید در آینده حسرت نخورید،
حتما این متن رو بخونید و به اشتراک بگذارید
یک پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را ک...ه بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است .
ظاهرا در میان این نظرخواهی دیگر از چیزهایی مانند بانجی جامپینگ و سکسِ بیشتر و یا ثروت خبری نیست :
نخستین حسرت = کاش جسارت اش را داشتم اون جوری زندگی می کردم که می خواستم ، نه اونجوری که دیگران ازم توقع داشتند
حسرت دوم = کاش این قدر سخت کار نمی کردم .
حسرت سوم = کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم .
حسرت چهارم = کاش رابطه هایم با دوستانم را حفظ می کردم .
حسرت پنجم = کاش شادتر می بودم .
عمر ما کوتاه تر از اونی است که فکرشو می کنیم . زمان مثل برق می گذره کاشکی برای چند لحظه هم که شده رو جمله های بالا مکث کنیم و ببینیم یک وقت شامل حال ما نشود...
معروف است که پزشکان به کسانی که از درد مفاصل رنج میبرند، داشتن یک دستبند مسی را توصیه میکنند و دلیل این امر را هم کمبود یونهای ...مسی در خون ذکر میکنند که با تماس دستبندهای مسی با پوست بخشی از این کمبود جبران شده و از درد مفاصل کاسته میشود.
از سوی دیگر محققین، یکی از علتهای بروز بیماری آلزیمر را رسوب یونهای آلومینیوم در مغز عنوان میکنند.
تا چند دهه پیش، مردم کشور ما رسم داشتند برای پخت غذا مخصوصاً خورشت و آش از قابلمههای مسی استفاده میکردند و یک کفگیر آهنی داشتند به نام حسوم که موقع پخت غذا دائم درون آن قرار میگرفت ...
هیچکس نمیدانست چرا باید این کفگیر درون قابلمه مسی قرار بگیرد، فقط میدانستند برای پخت غذا خیلی لازم میباشد.
داستان از این قراره که بدن (مخصوصاً مغز) برای سلامت و نشاط و کنترل اسیدلاکتیک و کورتیزول به ٦ میلیارد یون مس نیاز دارد و به همین نسبت یون آهن.
کمبود یون مس باعث میشه شما دائم احساس رخوت و خواب آلودگی و کسالت کنید و مدام دهندره کنید. در ضمن هیچ کارخانه داروئی نمیتونه از یون یک عنصر برای شما قرص تهیه کنه ... و اونی که مثلاً به اسم قرص آهن به خورد شما میدهند شامل مولکول آهن هستش که برای بدن هیچ کاربردی نداره.
ولی تا این جا بدونید که غذا موقع پخت در درون قابلمه مسی، از یون آزاد شده این ظرف استفاده میکند و در بدن شما فوقالعاده احساس نشاط و انرژی ایجاد میکنه دیگه از اون دهندرگی و خمیازه و کسالت خبری نیست و باعث طول عمر مفید و سلامتی جسمی میشود.
ولی یک دفعه توی دهه ٥٠ از این نون خشکیها اومدند و داد میزدند (قابلمه مسی ....... کفگیر آهنی خریداریم ...) و با یک قیمت مناسب این قابلمهها را خریدند و به جاش قابلمه آلمینیومی میدادند که بهش میگفتند روحی. هیچکس توی اون دهه نفهمید این همه قابلمه مسی کجا قراره بره؟