http://hamedabdollahpoor.blogfa.com/post-79.aspx
http://na-bakhshoode2.blogfa.com/post/45
http://www.beytoote.com/psychology/zendegi-behtar/enjoyable-things-times-unemployment.html
- افسردگی
-وضعیت جسمانی و هورمونی
-والدین تمام کارهای بچه ها رو بکنند و عادت کرده طرف به این موضوع
-کمال گرایی افراطی
-پاداش و ریسک رو والدین به ادم یاد ندادند
-صرفا ترجیح لذت
همیشه در دسترس نباشید خاموش کردن گوشی
کارهای مهم ولی فوری نیستند مثل سلامتی ...برنامه ریزی باید کرد... مهم و فوری هم بایدانجام داد!
نه مهم نه فوری-فوری اند ولی مهم نیستند(وقت تلفی کردن است)
همیشه کارها رو همون موقع انجام بدید مثلا قبض میاد همون موقع بدید!میخواید فردا ببرید وسایل رو همون موقع که یادت میافته بذار جلوی در!
و همیشه کارهایی که دوست ندارید همون اول انجام بدید(قورباغه ت رو همون اول قورت بده.)
ین تنها می تواند از فواید مخصوص فلات ما باشد که چند هفته است سربازان بی گناه سرزمینمان در اسارت اند و هیچ صدایی از کسی بر نمی آید.ما عادت داریم از سوراخ سوزن رد شویم و از درب دروازه نه !!!!
صدای اعتراض بختیاری های عزیز را شنیدم که در چند روز گذشته؛ از هر ناسزا و پیامک گرفته تا تهدید و ارعاب فروگذار نبودند.
سپاس می گویم مردم سرزمینی را که آنقدر صبور نبودند و نخواستند صبر پیشه کنند تا ببینند نه کمال تبریری ؛نه من ؛ و نه هیچ کس دیگری قصد بی احترامی به قومی را نداشته است.این ساده انگاری در رگ و خون ما جاری ست.یاد آور می شوم فیلمهای کمال تبریزی را که سالهاست توقیف است.یادآور می شوم ممنوع الکاری و جریمه ام را برای بازی نکردن در فیلمی که شما دوستش نداشتید.
برادران عزیز بختیاری؛
غیرتتان را می ستایم و به نوبه ی خود؛تنها می توانم بگویم قصد ما بی احترامی نبوده است.اساسآ قهرمان سریال سرزمین کهن یک بختیاری ست.اما یک سوال برایم باقی ست: آنروزهایی که برای مردم سرزمینم محکوم به ممنوع الکاری بودم؛از این خیل غیرت و جوانمردی؛چرا حتی شاخه ی گلی برای تسکین
زخمهایم روانه ام نشد؟
با احترام
امیر آقایی
۱۷ فوریه ۲۰۱۴
لندن
۱-استفاده از حواس
2-لطافت احساس
3-زیباشناسی و درک زیبایی
4-انعطاف پذیری
5-سخاوت و گشاده دستی
6-خودجوشی و درحال بودن
7-خوشحال و خندان
8-کیف کردن
9-بازی و تفریح
10-خوش مشربی
11-دوست -دوستی- وفاداری
12-سرافرازی و سربلندی -احساس رضایت از خود
13-اگاه -خوداگاه اشرف مخلوقات
14-خوددوستی و دگر دوستی
15--خدادوستی
16--نظم و ترتیب نه با ضرب و زور
17-صبر
18-شوروشوق
19-تداوم و استمرار
20-کنجکاوی نه برای عیب جویی
21-اغازگری و خلاقیت
22-کارامدی و کارایی
23-سازندگی
24-خودکفایی
25-ارتباط موثر
26-مشورت
27-رهبری و پیروی در موقعیت های متفاوت
28-اعتدال و میانه روی
29-روابط خصوصی و خانوادگی خوب
30-عدل-خشم تفاوت این دو رو بفهمیم
31-مهربان و تفاوتش با مهرطلب
32-خوددوست و خودخواه تفاوت این دو
33-طالب حقیقت
34-تفاوت ارامش و امنیت و بی حسی و بیتفاوتی
35-فرق بی نیازی و تنبلی
36-تفاوت مسئولیت و مشغولیت
37-تفاوت کوشش و کشمکش
38-تفاوت کنش و واکنش
39-تفاوت تربیت و تنبیه
40-تفاوت استقلال و جدایی
41-تفاوت احتیاط و ترس
42-تفاوت تکامل و تنوع
43-تفاوت شجاعت و حماقت
44-تفاوت ازادی و بی بندو باری
45-تفاوت زیبایی و مد
46-تفاوت سادگی و نادانی
47-تفاوت استقامت و لج بازی
48-تفاوت ایمان و تعصب
49-تفاوت دقت و وسواس
50-تفاوت کار و حمالی
51-تفاوت خیالات و خوش بینی
52-تفاوت عشق و جنون
مطالب دکتر هولاکویی
خون روی زمین چکیده بود ومن زور میزدم که محض رضای خدا به زمین نگاه نکنم...سردم شده بود و مدام انگشتهایم را ها میکردم ... خون روی زمین چکیده بود و من فکر میکردم که خون روی یخ ترسناکتر است یا روی برف...خون روی زمین چکیده بود و من به مستند دیروز صبح فکر میکردم که ان شکارچی دستهایش را در خون حیوانی که کشته بود گرم میکرد و این را یک راه حل مناسب برای شکارچیان قطب میدانست خون چکیده بود ومن باید به زمین نگاه نمیکردم وقدرت زانوهایم را از دست نمیدادم که همانجا نیافتم زمین ...حون روی زمین چکیده بود و من سرعتم را زیاد کرده بودم وبدم امده بود از خودم که بعد از اینهمه سال چرا هنوز باید خون مرا بترساند و زور پاهایم را از من بگیرد خون روی زمین چکیده بود ومن فکر کردم که اولین کارم بعد از رسیدن به خانه سرچ نقطه انجماد خون باشد رفته بودم و میخواستم موهایم را هم کوتاه کنم که برایم از دانشگاهی که دوست داشت برود حرف میزد از شهری که دوست دارد و از شادی هایی که در راهش است از اینکه خب میدانی انجا ایران نیست که خب دانشگاه لعنتی ات خوب است و شهری که میروی ادم های شادی دارد خوب است داشت برایم از ارزوهایش میگفت ومن با لبخند برایش تایید میکردم با ذوق گوش میدادم و ته دلم مدام تکرار میکردم که یادت باشد امید شاید تنها سرمایه ی یک ادم باشد میخواستم موهایم را کوتاه کنم ... بازشان کردم و پشیمان شدم که برای دفعه بعد و جمعشان کرده بودم گفته بودم موهای بلند به درد من نمیخورد بازشان کرده بودم و گفته بودم برای دفعه بعد جمعشان کرده بودم ...با رویاهایش تنهایش گداشته بودم بقیه ی پولم راهم نخواسته بودم سردم شده بود تمام مسیر دستم را هاااا کرده بودم وفکر کرده بودم که نقطه ضعف من همین سرمای لعنتی است و اینکه چقدر وحشتناک است اگر ادم سرمای خونش را که در رگ هایش میغلتد حس کند...
آقای بازیگر را آورده اند در رادیو تا همراه مجری با ساره بیات گفتگو کند. خانم بیات شما در جشنواره تئاتر سیمرغ بردید. بیات: "نه، دیپلم افتخار". ضمن اینکه برای "جدایی" هم سیمرغ سینمایی بردید. بیات: "البته دیپلم افتخاار بود". خب یه موسیقی گوش بدیم و برگردیم. اینجاست که آقای بازیگر وسط گود می آید که یخ گفتگو را بشکند و "گرم"ش کند: "خب ساره جون...". سکوت مطلق کافه رادیو را پر می کند. مجری زرنگی می کند و سریع می گوید البته خب همه می دانند که شما با خانم بیات رفت و آمد خانوادگی دارید... و خب برامون از نقشتون بگید خانم بیات. بنده خدا آقای بازیگر تا تهش سکوت کرد که ساره جون حرفهایش را بزند. آخرش هم که آمد ماله بکشد خیلی بی ربط گفت من چون از بچگی با خانم بیات بودم یادمه که ایشون خیلی "شیطون" بود. مجری عزیز هم برای رهایی از این وضعیت تراژیک کات می دهد و خلاص.
ریاکاری تا اعماق جان ما نفوذ کرده است. "شیران روز و زاهدان شب" طی دو دهه جایشان را خالی کردند برای "سِیک خورها"یی که شبها تگری می زنند و روزها ترویج اخلاق می کنند. عرق سگی در بطری آب معدنی سرو می شود که مادرها وقتی فردا به خانه می آیند خجالت زده نشوند. لاین های "کُک"، تا قبل از دوازده شب بالا کشیده می شوند چون فردا صبح باید جلسه را با ته ریش اداره کنی و اعتماد جلب کنی. تیک و تاک ها را باید برداری ببری نیکوزیا و بالی، چون اینجا در هر سوراخ موشی کسی هست که احتمالا تو را می شناسد. عکس های فیسبوکت باید پاستوریزه باشد چون احتمالا چند کارفرمای دولتی هر شب پیجت را رصد می کنند؛ محض تفریح. برای همین است که در سرزمینی با این آمار "فساد"، که اهالی پوکت و ساموئی را هم به حیرت می اندازد در ایام عید سعید باستانی، همه ما بهت زده می شویم وقتی آوای "ساره جون" از رادیو در گوشمان می پیچد. اسمش را هم می گذاریم گاف؛ چون هر رفتاری که حصار بالابلند تزویر را در هم بشکند، سوتی محسوب می شود. ما به ریاکاری تن نداده ایم؛ از آن یک "سبک زندگی" منحصر به فرد ساخته ایم تا بتوانیم روزها در ایران خودمان پول و اعتبار کسب کنیم و شبها در لاس وگاس خودساخته مان، سور بزنیم به تمام عیاشی هایی که در "خارج"، خوابش را هم نمی شود دید. شنیده اید این جمله را "هیچ جای دنیا نمیشه مثل ایران با عشق و حال زندگی کرد"؟ چندان بیراه نیست وقتی راهش را یاد گرفته باشی.
پ.ن. همیشگی: ما نه، من، همین خود من.
اگر مسیح هزار بار در بیت اللحم زاده شود
تو را چه سود ، که یک بار در تو زاده نشد و همچنان دلمرده و بی نوا ماندی....این صلیبِ بزرگِ کلیسای اعظم نیست
که روحِ تو را نجات خواهد بخشید ،
بلکه....صلیبِ درونِ توست که می تواند روحِ بیمارت را شفا بخشد و نقصانت را به کمال آورد.*
نوشته ی " آنجلوس سیلِسیوس " از کتاب 365 روز با ادبیات انگلیسی ترجمه دکتر حسین الهی قمشه ای
بیایید جزو این دسته از آدما باشیم...!!!!!
آدمایی که هر وقت ازشون بپرسی : چطوری؟ بگن خوبه خوب...عالی...
وقتی میبینن گنجشکی روی زمین دنبال غذا میگرده راهشونو کج میکنن تا اون مجبور نشه پرواز کنه.
آدمایی که در اتوبوس ، وقتی تصادفی باهاشون چشم تو چشم میشین ، دستپاچه رو بر نمیگردوونن..لبخند میزننو باز نگاهت
میکنن....
آدمایی که حواسشون به بچه های خسته ی داخل مترو هم هست ، به اونا جا میدن و گاهی بغلشون میکنن.
دوستایی که بدون مناسبت کادو میخرن...مثلا میگن این شال پشت ویترین انگار مال تو بود ، واست خریدمش.
آدمایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه میخرن و با گل میرن خونه.
فرستنده ی پیامکهای آخر شب!!!!اونایی که یادشون نمیره گاهی قبل خواب به دوستاشون یادآوری میکنن که چقدر عزیزن .
آدمای پیامکهای پر مهر بی بهانه ، حتی اگه باهاشون بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
آدمایی که اگه توی کلاس تازه وارد باشی زود صندلی کناریشونو با لبخند تعارف میکنن تا غریبگی نکنی .
آدمایی که خنده رو از دنیا دریغ نمیکنن..!!!!!!!!( این خیلی مهمه )..
در پیاده رو بستنی چوبی میخورنو روی جدول کنار خیابون راه میرن.
وقتی بهشون زنگ میزنی حتی اگه تازه خوابیده باشن با خوشرویی جواب میدنو میگن ، خوب شد زنگ زدی باید بلند میشدم تا یه
موقع احساس بدی بهت دست نده .
وقتی بچه ها رو میبینن ، با شور و شوق فراوون با اونا گرم بازی میشن.!!
بله........همینها هستن که دنیا رو زیبا تر میکنن و هم زندگی رو لذت بخش تر..
خوبه که ما هم جرو همینا باشیم....!!!!