هیچ لحظه اى در تاریخ در فراسوى خویش رها نمى شود. بازمى گردد و خود را محقق مى سازد.
٢٥ خرداد تمام نشده است. باز مى گردد و شوریدگى اش را طلب مى کند. حتى با شکسته شدن قفل خانه کوچه اختر هم تمام نمى شود، او به دنبال خنده پروین فهیمى است؛ خنده اى از اعماق. هنوز کار داریم رفقا. تا شنیدن صداى ابدیت.
به گرفتن دستانش در چهار راه ولى عصر امید دارم.
خیلی راحت می شود از خیلی چیزها لذت برد، از خیلی چیزها که حواسمان بهشان نیست، از چای و نبات توی پارک نزدیک خانه، از پیچیدن بوی قهوهء یک عصر جمعه، از هوای نیمه پاییزی روز شنبه، از دو نقطه لبخند ته یک اس ام اس دوستانه یا حتی از مسجهای هر روز و دلگرم کنندهء یک دوست ندیدهء راه دور، از یک سوال تکراری که خوبی؟ بهتری؟ نگرانت بودم، از یک مواظب خودت باش کوچک، از صدای مهربان مادر، از لبخند یک عابر، از نشستن روی یک نیمکت خالی و فکر به این که دیروز تمام شد، فردا هم می گذرد، خیلی راحت می شود از خیلی چیزها لذت برد. یادت باشد با ایشااله ماشااله و ای کاش ها گوجه ای که کاشتی بادمجان نمیشود، همت تو هم مهم است، کاشته ات از آن مهمتر، پاییز فصل کاشت است چیزهای خوب بکار، امید ،مهربانی ، دوستی، عشق، پاییز فصل عشق است، عشق بکار...
استاد حوزه علمیه به نقل از آیتالله بهجت: «امامزادههای ما مانند ویتامینهایی هستند که هریک خواص خاص خودشان را دارند و باید هر کدام از آنها را جداگانه زیارت کرده و خواستههایمان را از آنها بخواهیم.»
عجیب نیست که تشییع جنازه نویسنده اى از مردم و مترجم "صدسال تنهایى" را فراخواندنى در کار نباشد، با عدم حضور قاطعانه همگان، و براى راهپیمایى ٢٢ بهمن که به گونه اى تام در اختیار دولت است همه فراخوان بدهند.
چهار نفر از ما که قرار است به اصطلاح در حمایت از استقلال و آزادى به راهپیمایى ٢٢ بهمن برود، کاش در به گور کردنِ یکى از راویان تنهاى آزادى، از همین آدم هاى واقعى، مشارکت مى کرد؛ حتى چهار نفر از ما که چنین با شور و هیجان و بنام آزادى و فلان، مخالف مشارکت در برنامه دولتى راهپیمایى هستیم. چه فرق مى کند. مشارکت اصلى همگان در نا-پاسداشت آزادى و انقلاب بر سر جنازه فرزانه رقم خورد. تلؤلؤ آرمان هاى از دست رفته ٥٧ در همین چشم خیره دوختن هاى مدام به انتزاع دولت است.
پاسداشت مردم و انقلاب و آزادىِ وطن، پاسداشت همین آدم هاست .
با اوهام خود زندگى مى کنیم.
چه فرقی میکنه؟
درد، درده
سرطان یا طاسی
کی مسئول ارزش گذاری روی دردهاست؟
تعارف ندارد. یک حسهایی به سراغ هر کسی نمی رود. در خانه ی هر کسی را نمی زند. مهمان ناخوانده نمی شود. لنگر نمی اندازد. جا خوش نمی کند. بومی نمی شود. حالا تو هی برشان دار ببر مهمانی. پهنشان کن روی سفره های دراز! قسمتشان کن. بشکافشان. توی کنه پیچ در پیچشان فرو برو. غرق شو. دست و پا بزن! دست آخر جنازه های تکه تکه شان را باید جمع کنی، بگذاری روی کولت و از بین جمعیتی که حالا پراکنده شده اند و احتمالاً دارند پچ پچ می کنند، دست از پا درازتر رد شوی. بروی گم و گور شوی. بیفتی یک گوشه ی دنج، زل برنی به لاشه های بیجان. فکر کنی به بی گناهیشان. به تنهایی بی سر و تهشان! بعد بروی با دستهای خودت خاکشان کنی. خودت که میزبان خوبی نبوده ای!!!
مریم رویین تن
دو . میدانی بهمن , هرچه در چیزی بیشتر غرق شوی کمتر ان را میفهمی همین است که ماهی اب رانمیفهمد که فروغ سیاه را...
سه. این نقاشی از پیچ اینستاگرام سالوادور دالی هست...یه طور خیلی خاصی باهاش ارتباط برقرار میکنم مثلا از اینا که میگن این عکس رو صرفا ,اختصاصی برای من گذاشتن و اینا...