کتایون کشاورزی

یک مرگِ موقت. یک مرخصی چندین ماهه از زندگی. فکر می‌کنم کم است. چند ماه کم است. یک سال. یک سال خواب. یک سال گیج بیدار شدن، بعد ساقه‌ی درختان را لمس کردن، سرِ فرصت چایِ گرم مزه‌مزه کردن، یک لقمه صبحانه را در آرامش خوردن، دوش گرفتن‌های طولانی، پیاده‌روی‌هایِ بسیار، خندیدن، گریستن، موزیک، رقص، خواندن- بخوانی: تنِ تو کو، تنِ صمیمیِ تو کو؟ - بی‌خیالی، لمسِ اجسام، خیره شدن به سقف. حس‌ها را تقویت کردن به جایِ کارِ مکانیکی در ازای پول و پول ...برایِ قبض و سایرِ مزخرفاتِ یک زندگی ماشینی که هر روز یک شکل است. مترو، حمالی، مترو، خانه، غذا، خواب. دورِ تسلسل. بی‌شور. بی‌حرارت. که از خستگی نتوانی بنویسی. که از خستگی نتوانی بخوانی. نتوانی بحث کنی. نتوانی تغییری ایجاد کنی. نتوانی مسئولیت‌هایت را زمین بگذاری و کمی بیاسایی. مسئولیت. مسئولیت‌هایِ یک اروپانشینِ بی‌درد که در بغض اگر بلولد باید چهره‌اش چیزی نشان ندهد. مسولیت‌هایِ یک خوش‌نشین که همه‌اش خوش می‌گذراند. نتوانی مسئولیت‌هایت را فراموش کنی و به جایش مسخره شوی، نوکِ دماغت را قرمز کنی و بگذاری خودت و دیگران یک دلِ سیر بخندند. نتوانی دست به دماغت ببری تا موفق باشی و بمانی. یک انسانِ مدنیِ خوب. یک کارمندِ خوب. یک شهروندِ خوب. یک مشتریِ خوب. اما احساس تنفر از خودخواهیِ خود و اطرافیانت استخوان‌هایت را از درون بپکاند. فقدانِ حرارتِ زندگی - که جایش را بخشیده به حرارتِ پیشرفت و کارِ بیش‌تر و پولِ بیش‌تر که آخرش در قبر بیاسایی - که سینوزهایت را چرکی کرده، فقدانِ شور و شوقی، معنایی پشتِ زندگی که در اروپایِ سرد و استکهلمِ بارانی و تاریک یک توهم است. خودت را بکشی از این سر شهر به آن سرش. خودت را بکشی به مغازه‌های شلوغ. خودت را بکشی جلویِ کامپیوتر و پوچِ فیس‌بوک و فرآورده‌هاش. دستِ تو تا کی دور خواهد بود؟ دستِ عزیزِ تو؟

منا شعبان

تازگیا با چیزی که شاید بشه بهش گفت مَکِش سکوت،‌مواجه شدم یا مواجه شدیم،‌چیزی متمایز از مارپیچ سکوت، یه چیز مثِ جاروبرقی، چطور بعد از مدتی با مکشش چیزهایی که رو زمین افتاده رو جمع می‌کند و همچنین خاک‌هایی که مثلا تو این مدت زمانی رو فرش و موکت خوابیده رو به واسطه همون چیز میزهای ریز و درشت،جمع می‌کنه، همه آشغالا تو کیسه جمع می‌شه و در نهایت کیسه توسط جاروکننده خالی می‌شه... . حس می‌کنم با ما هم همینجوری داره رفتار میشه یا نمیدونم شایدم شبکه‌های اجتماعی و اپلیکشن‌های اجتماعی مو...بایل یه جوریایی برامون کژکارکرد (البته منظور جدا از مسایل اخلاقی و استفاده نادرست از این اپلیکشن‌هاست)داره و نقش سوپاپ اطمینان برای حکومت رو داره بازی می‌کنه. جریان‌ها و اتفاق‌ها، مخصوصا اتفاق‌های وابسته به زمان، دچار سکوت جریان اصلی رسانه‌ای می‌شن، یهو حجم عظیمی از اون اتفاقات در قالب‌های متفاوت در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک‌ گذاشته می‌شه،درواقع این حجم عظیم در مدت زمان کوتاه گاها غیرعادی و اگزجره و تاحدی منزجرکننده منتشر می‌شه تا اینکه یهو یه چیزی مث مکش سکوت اونا رو با مطالب دیگه می‌کشه و وارد تونل سکوت می‌کنه،آب‌ها از آسیاب میفته... تنها چند فعال زن و مرد در زمینه مورد نظر (دقیقا مت تیکه های ریزی که به موکت یا فرش چسبیدن و به داخل لوله جاروبرقی کشیده نمی‌شن و طی زمان زیرپا لگدکوب میشن تا به اصطلاح زمان خونه تکونی، با فشار شدید آب و کف و راهکارهایی دیگه، از موکت کنده بشن و به یک مسیر خارجی سوق داده بشن)همچنان حضور فعال دارن تا اینکه به مرور به جریان‌های خارجی و آلترناتیو برهم زنده نظم موجود، نسبت داده میشن...
البته برای حکومتی که حرکت مدنی در اون معنایی نداره و همه چیز سیاست‌زده است،‌به سرعت تنگ هر چیزی، برچسب سیاست رو میزنن و هر جریانی رو در نطفه خفه می‌کنن،‌باید هم انتظار بولد شدن کژکارکرد‌های رسانه‌های اجتماعی و مشارکتی رو داشت... .
پ.ن: غیرعادی و اگزجره رو گاها گفتم، و البته ببشتر همون پیام‌هایی که توسط وایبر و لاین منتشر می‌شه، بدون منبع و اصلا معلوم نیست سرچشمه اونا چیه و با برخی مطالب جهت‌دار و هدف‌دار قاطی می‌شه، قدرتش به اونا می‌چربه و اثر اون مطالب جهت‌دار رو کمرنگ و حتی خنثی می‌کنه،‌کمرنگ از این جهت که بمباران پیام‌های بی‌اساس ناخودآگاه حس آدمی رو دستکاری، خسته و بی‌اثر می‌کند... البته تاثیر این شبکه‌های اجتماعی تو برخی زمینه در شکستن سکوت رسانه‌ای قابل انکار نیست...