ماهواره و تحلیل ان امین بزرگیان

خیلی سال پیش زمان دبیرستان که هفته نامهء سینما می گرفتم یک مقالهء خیلی قوی و خوبی خواندم که با استدلال های مردم شناسانه و جامعه شناسانه میگفت که چرا مثلن در یک دوره ای مردم آمریکا تمام آمال و آرزو و رویاهایشان را در شمایل بازیگر کوتوله ، زشت و خشنی مثل همفری بوگارت می دیدند و در دوره ای دیگر جیمز دین قلمان شمایل ! همین نقش را برایشان ایفا میکرد ... حالا به نظرم آرام آرام همین اتفاق در مورد خواننده های ایرانی رخ داده است ... نسل ما و نسل قبل تر از ما به گوشهایش اعتماد میکردند ...و خواننده ها را بیشتر با متر و معیار خوش الحانی می سنجیدند اما حالا انگار فاکتورهای دیگری اهمیت یافته اند و گوشها جای خودشان را به ذهن ها و چشم ها داده اند ... شما مثلن به صدای رضا یزدانی ، رضا صادقی ، هیچکس ، شاهین نجفی ، محسن چاوشی ، باران ، سینا حجازی ، محسن نامجو و خیلی های دیگر نگاه کنید ، انصافن خبری از خوش الحانی نیست اما خوب یا بد اینها ستاره های محبوب و سلاطین بی چون و چرای موسیقی امروز ما هستند ... آمار مأیوس کننده اى را وزیر ارشاد درباب استفاده از ماهواره اعلام کرده است. اینکه هفتاد درصد از مردم تهران در جهان کثافت محصولات من وتو و فارسى وان غوطه ورند، حاوى پیام هایى جامعه شناسانه و به غایت ناامید کننده است. آمار بالاى استفاده کنندگان از ماهواره تنها نشاندهنده افزایش مخالفان پیام هاى حکومت نیست. نشاندهنده افسون زدگان مالیخولیایی نیز هست که شب ها سریال هاى دوزارى و حَشَرمحور فارسى وان را مى بینند و صبح ها به دنبال عملى ساختن تخیل هاى شبانه شان در تاکسى و محل کار همه جو...ر کار محیرالعقول مى کنند. نشانگر جمعیتى است که از سیاست، فحش دادن به آخوندها را در خیابان و اتوبوس و مهمانى ها مى فهمند و در عمل حتى حاضر نیستند کوچکترین کنشى در جهت خیر عمومى انجام دهند.تلویزیون در بهترین حالت به آنها کارشناسى امور را یاد مى دهد. کارشناسانى اخته. تلویزیون واقعیت را به گونه اى ناواقعى بازنمایى مى کند. راز جذابیتش هم در این افسونگرى افسار گسیخته اش از سیاست تا کالاست . و در این وسط هجوم تصاویر کالاها و اتومبیل ها و لباس ها و.... در تلویزیون، سازنده ترومایى است که فقدانش در زندگى واقعى شان آنان را هرچه بیشتر حریص تر و گرگ تر ساخته است. آمار بالاى مصرف ماهواره در درجه اول آمار بالاى مصرف تلویزیون با تمام کثافت هایش است. آنچه بنظرم جاى خوشحالى دارد این است که در ایرانى خیالى، وزیر فرهنگ از افزایش آمار چاپ و انتشار کتاب بگوید. به قول کامو، آزادى و رهایى درمیان صندلى هاى تئاتر و بوى مرکب چاپخانه است.

رفتار ایرانی و فرانسوی

اول؛ فلورا کوکرل، زن «سیاهپوست» فرانسوی، که مادرش اهل بنین در غرب آفریقاست، چند روز پیش برندهی جایزهی Miss France شد. چند میلیون از مردم فرانسه به او رأی دادند. اما بخش دیگهای از فرانسویها که از این انتخاب راضی نبودند تنها در طول یه شب، بیشتر از ۱ میلیون توئیت منتشر کردند که بخش عمدهای از اونها حملههای نژادپرستانه علیه خانم فلورا کوکرل بود.
از جمله:
-
من مطمئنم امشب میمونهای باغوحش هم ف...لورا رو تشویق کردن.
-
قاطی شدن سیاهپوستها با فرانسویها مثل سرطانه.
-
این همه سیاهپوست توی تیم فوتبالمون هست بس نیست؟
-
من فرانسوی هستم! نه بنینی!
-
بعد از کریستیان (وزیر سیاهپوست دادگستری فرانسه) حالا فلورا. دارند فرانسه رو میکنند باغوحش.
فرانسویها البته زیر سایهی جمهوری اسلامی زندگی نکردند، «جهاناولی» هستند، «جامعهی مدنی لائیک» دارند، و دینشون از حکومتجداست. اما تعداد توئیتهای نژادپرستانهشون فقط در عرض چند ساعت چند برابر کامنتهایی بود که ایرانیها ظرف چند روز در صفحهی مسی گذاشتند.
دوم؛ زنستیزی و نژادپرستی و خارجیستیزی باعث افزایش رنج انسانهاست. من عمیقن باور دارم که برای داشتن یه دنیای بهتر، باید تلاش کنیم این ایدهها و رفتارها کمتر بشن. مخصوصن در مملکت خودمون. اما تحقیرِ بخشی از مردم و اونها رو در مقایسه با مردم کشورهای دیگه یا در مقایسه با بخشی از مردم خودمون، «بیفرهنگ» و «عقبمونده» دونستن، نقض غرضه و عین «بیفرهنگی
سوم؛ «فرهنگ» نه قابلیت توضیح همهی رفتارها و باورهای آدمها رو داره، نه ایستا و غیرمتحرکه، و نه میشه اون رو به راحتی از روابط عینی و مادی بین مردم تفکیک کرد. مثلن در جامعهای با فقر گسترده، و با جداسازی بین زن و مرد و قوانین نابرابر جنسیتی، امکان رشد گفتارها و رفتارهای زنستیز بیشتره (مورد ایران) همونطور که در کشوری با تاریخ بلند استعمار، و با قوانین ضد آزادیِ پوششِ زنانِ مسلمان و نرخ بیکاری بالا، امکان راهیافتن «مهاجرستیزی» و «خارجیستیزی» به باورهای جمعی مردم بالاتر (مورد فرانسه).
چهارم؛ شباهت رفتار ایرانیها و فرانسویها اما نافی یه تفاوت عمده نیست: به نظر میرسه که تا الآن از طرف فرانسویها کمپین عذرخواهی از Miss France فلورا کوکرل که مادری از کشور بنین داره به راه نیافتاده. از طرف ژان کلود پهلوی بیانیه‌‌ای در رابطه با فرهنگ غنی فرانسه صادر نشده. و ژولیت مشایخی به نمایندگی از مردم فرانسه قرار نیست با فلورا دیدار کنه و از او به خاطر رفتار تعدادی «غیر فرانسوی» که فرهنگ اصیلی ندارند عذر بخواد.
اگه بخشی از مردم ایران دست کم در دنیای مجازی «اقتدار وطن» رو به رخ مسی [غرب] کشیدند، بخشی دیگری از مردم در این مواجه نگران «آبروی وطن»اند. اگه توهینهای دستهجمعی، خاصِ مردم ایران نباشه - که قطعن نیست - به راه انداختن عذرخواهیهای ملی به احتمال زیاد خاص ماست. بسیاری از ایرانیها به تصویرهایی که از اونها در روانِ جمعیِ مخاطبانِ غربی نقش بسته آگاهی دارند و میخوان این تصویرِِ ناهمساز با حیات اجتماعیشون رو عوض کنند. حتمن با ایرانیهایی برخورد کردید که جملهی «مردمِ با فرهنگ ایران شباهتی به دولتشون ندارند» از سر زبانشون نمیافته. کمپینهای عذرخواهی بخشی از تلاش ناامیدکنندهی جمعیِ ایرانیانه برای فاصلهگذاری با حاکمان و بازیابی آبروی تاریخی که انگار از دست رفته.
پنجم؛ روی دیگهی سکهی این عذرخواهیهای ملی اما آلبوم عکسیه که اخیرن روی شبکههای اجتماعی به وفور به اشتراک گذاشته میشه با نام «سفر ایرانی.» [کامنت اول] مجموعهعکسها قراره که «پیچیدگی‌»های جامعهی ایرانی رو نشون بده. اما نه تنها در این راه موفق نیست و در مقدمهش روایتی خطی از تاریخ ارائه میده (دوران خوب شاه/دوران بد آخوندها/مقاومت جوانان با مصرفگرایی) بلکه جامعهی ایران رو به دو دستهی «غالب» سادهسازی میکنه: غیرمذهبیهای مصرفگرا و لذتجوی طبقهی متوسط شهری که دوستدار سبک زندگی غربیاند/در مقابل مذهبیهایی که اکثرن حامی حکومتاند. این آلبوم و کارهای مشابهی که قراره ایرانِ «زیر حجاب» و «سکسی» و «زیرزمینی» و «لخت» رو برای مخاطبِ فانتزیدوستِ غربی به نمایش بذاره، یه بازنمایی بصری از کمپینهای عذرخواهیه: کلیشهسازیِ وطنی برای مواجهه با کلیشهی غربی. هر دو اما ایدئولوژیک و دستساز.
ششم؛ پادزهر این تصویرهای ایدئولوژیک اینجاست: ۲۵ خرداد ۸۸، میدان آزادی
جایی که «بیفرهنگها» و «مذهبیها» در کنار «بافرهنگها» و «بیخداها» کنار یکدیگر در خیابان برای دفاع از کرامت انسان ایستادند و جهانی رو به تحسین واداشتند.

من فکر نمیکنم مقایسه ما با فرانسوی ها که به از خود متشکری و خودشیفتگی مشهورن ..توجیه خوبی برای فحاشی و بی ادبی باشه..ما به لحاظ تاریخی و فرهنگی با فرانسویها بسیار متفاوتیم ما هرگز بخش زیادی از آفریقا رو مستمره خودمون نکردیم که حالا مجبور باشیم حضور اونها رو تو کشورمون تحمل کنیم و مرتکب رفتارهای نژاد پرستانه بشیم...رفتار بسیاری از سیاه پوستهای فرانسوی به مراتب خشن تر و تدافعی تر و پرخاشگرانه تر از خود مردم فرانسویه بسیاری از دزدیها ،حمله های شبانه تو مترو و نا آرامیها رو سیاههای عرب مهاجر تو فرانسه رهبری میکنن...ما ملتی هستیم که به مهمان نوازی و ادب حداقل در مقابل "خارجی" ها شهرت داریم این موج جدید پرخاشگری و بی ادبی مختص این مقوله خاص نیست موج در حال گسترش فرهنگی است که سلیقه عده خاصی از بی اخلاقها و بیماران یک جامعه است نه سلیقه عمومی ...شاید عده ای این تصویر جدید را که طی هفت هشت ساله گذشته جنبه بین المللی هم پیدا کرده دوست نداشته باشند و دلشان بخواهد عذر خواهی کنن!

زن ...

زن همان لحظه که مرد دستش را گذاشت بین دو کتف ش و به سمت دستشویی پارک راهنمایی ش کرد، فهمیدکه مرد را دوست خواهد داشت ، یعنی احتمالش را زیاد می دید
انارُ گُل پَر و چای دارچین. زمانی زیادی نگذشت ، زن فهمید دستهای مرد را دوست دارد، دست هایش را که تن زن را همچون جسمی شیشه یی و شکستنی لمس میکرد، به آغوش می کشید دوست داشت . زن نگفته بود به مرد، مرد هم نمی گفت به زن ، حرف هایی بسیاری تا نوک ناخن های کشیده ی هردو شان جاری شده بود اما در تن هیچ کلمه یی ننشسته بود. هردو می دانستند دس...ت هایشان ماجرایی دارد ، دست هایشان دنیایی دارد ، دست ها و دنیایشان را گذاشتند وسط اما دنیایشان از وسط به دو نیم شد. دست هایشان در تاریکی غرق شد
طعمِ گَسِ خرمالو و چای دارچین. زن در ذهنش مدام تکرار می کرد : آخرین چیزی که فراموش خواهم کرد دستهایت است ، کمی از دست هایت را برایم بفرست
مرد گاهی کابوس دنیای بدون دست های زن را می دید ، کابوسی که مدام تکرار می شد در ذهن خواب هایش.
....................
من بعنوان راوی دانای کل برای بلاتکلیفی و نافرجامی دست های بسیاری اشک ریخته م.
من بعنوان راوی دانای کل می دانستم دست های تنها در تاریکی می گندند ، می پوسند در ظلماتی تلخ و کشدار .
اما هیچ " او" یی برای دانای کل خودش تَره هم خورد نمی کند . من فقط باید همه چیز را نقل کنم و به تصویر بکشم و در نهایت در پاورگی از غمِ" او" های داستان هایم بمیرم.

امین بزرگیان و جامعه شناس

در چشم انداز جامعه شناسى، امکان زندگى جمعى سعادتمند نشسته است. این چشم انداز به سبب یکى از مهمترین فاکتورهایش یعنى امر جمعى، ذاتگرایى (essentialism) را تضعیف مى کند. سر وکله زدن با امر اجتماعى، به سبب فراهم ساختن طیف وسیعى از انسان ها و سلایق و علت ها و معانى و غیره تفاسیر ذات گرایانه را از جهان اطراف تضعیف مى کند. این در حالى است که فلسفیدن نیازمند یک سرى تعاریف و جوهرگرایى هاست. به طور مثال، خدا براى فیلسوف، تعریف مشخصى باید داشته باشد تا بتواند مقدمات اندیشیدن به آن را مهی...ا کند، اما جامعه شناس براى کارش نیازمند این تعریف مشخص نیست. او در ابتدا هیچ تعریفى از خدا نمى دهد. خدا آنچیزى است که جامعه و گروه اجتماعى مورد بررسى اش مى فهمند. براى همین شنیدن این عبارت در محدوده هاى فلسفه است و نه جامعه شناسى: باور غلط.
این تعریف و جوهر، یک نوع نشان گذارى است. وضوح بخشیدن به نقطه اى که در فلسفه تعریف یک پدیده است و در عالم هستى، مرگ.
مرگ به سبب قطعیت ناب و یگانه اش، حقیقى ترین پدیده هستى و همان نقطه محورى در هستى فرد است؛ جوهر هستى و کلانْ موضوع شناخت فلسفى. همانگونه که هستى فرد به دور این نقطه محورى یعنى مرگ، ترسیم و زیسته مى شود، دستگاه فکرى فیلسوف هم داراى نقطه اى محورى و قطعى است. جامعه شناسى اما نقطه مرکزى ندارد و اجزایش پخش اند. برهمین اساس جامعه شناسى به "زندگى" شبیه تر است تا به مرگ.
جامعه شناسى، از تعریف کردن و داورى فرار مى کند. هدف آن شناخت نیست. شناخت وسیله اوست براى اصلاح وضعیت. در واقع، همواره در پى و اساس جامعه شناسى نوعى امید در بهبود بخشیدن به وضعیت وجود دارد. جامعه شناس با شناختن وضعیت موجود و تجربیات مرگ گون افراد و اجتماعات مى خواهد وضعیت را تغییر دهد، زندگى را فرا بخواند و بهبود ببخشد هرچند که سخنى از راه هاى بهبود بخشیدن هم به میان نیاورد. چیزى که براى فیلسوف اهمیت ندارد. فلسفه، یوتوپیا ندارد. فیلسوف بدنبال شناخت و تفحص است و به نتایج اجتماعى شناختش چندان اهمیتى نمى دهد. سعادت جمعى براى فیلسوف دغدغه نیست. شاید براى همین است که "سسیرون" مى گوید که فلسفیدن چیزى نیست جز مهیا شدن براى مرگ.

...

بعضی آدم ها را نمیشود داشت
فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت !

بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها ! اصلا به آخرش فکر نمی کنی
آنها برای اینند که دوستشان بداری...

آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق !
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ...

این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم
در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد

برداشتی آزاد از
درخشش ابدی یک ذهن پاک

    http://new-nr.blogfa.com/post/414