یکی از عجیب ترین اشیاء برای من، شءی است به نام "صلوات شمار". یک دستگاه کوچک با دکمه و مانیتوری کوچک. دکمه را یک بار فشار می دهی و مانیتور عدد یک را نشان می دهد، بیست بار فشار می دهی و مانیتور عدد بیست را نشان می دهد، هزار بار و مانیتور عدد هزار را. بارها از خودم پرسیدم که آیا این شیء می تواند زیبا باشد؟ دستگاهی که ذکر را می شمارد چطور می تواند زیبا باشد؟ مگر نفس ذکر گفتن، غرق شدن و گم شدن و فارغ شدن نیست؟ پس این شهوت شمارش، شهوت بالا بردن ارقام از کجا می آید؟ واقعیت این است ک...ه ایدوءولوژی برای خودش ابزار می سازد و دست به تولید انبوه می زند و از بازگشت سرمایه اش مطمءن است چون پیشاپیش می داند که بازار عبادت کننده گان، گرسنه ی دریافت پاداش است. مارکت دین، پر از انبوه عبادت کنندگانی است که در انجام امور خیر (آنچه در دین به عنوان امر خیر به رسمیت شناخته شده و توصیه شده ولاغیر) از هم سبقت می گیرند و مجاهدت می ورزند و البته منتظر دریافت پاداش وعده داده شده هستند، از این رو ممکن است حساب و کتاب صلوات هایی که فرستاده اند و تسبیح هایی که گفته اند از دستشان خارج شود و در سیستم پاداش دهی، اختلال ایجاد کند. آنها فلان کار را انجام می دهند چون ثواب دارد و از انجام فلان کار اجتناب می ورزند چون تاب عقاب ندارند. بنگاه های دینی، گاهی حتی ثواب را پیش خرید می کنند! هزاران صلوات نذر می کنند و در مقیاس گسترده برای مردم پیامک می فرستند که مثلا: "سهم شما دو هزار صلوات!" بازار خوب، رقابت و خلاقیت ایجاد می کند، به همین دلیل است که کتاب "صد صلوات" خیلی سریع به چاپ هفتاد و سوم می رسد، وبسایت "نذری یاب" افتتاح می شود، رکعت شمار و علم و کتل چینی وارد بازار می شوند، کارت دعوت های رنگارنگ و مختلف برای مهمانی های بعد از سفر حج طراحی و چاپ می شوند و الی ماشالله. انگار چیزی در این میان جا به جا شده است، چیزی که به نظر می رسد "میزان تاثیر دین بر امور دنیوی و امور دنیوی بر دین" باشد.
احتمالا لازم به توضیح نیست که این یادداشت، همه ی مؤمنان را شامل نمی شود.
این روزها در ثانیه ای میرم توی خلا یه جای معلق یه جایی که ادم دوست داره زنده نباشه ،بره زیر پتو قایم بشه که عصر یا غروب زودتر بگذره الان یادم افتاد امروز جمعه بود شاید غروب امروز به این دلیل اینقدر ،تنگ امده بود زندگی...
معاون جوانان وزیر ورزش و جوانان گفت: تحقیقات نشان میدهد که در تهران ۳۵ تا ۴۰ درصد ازدواجها در کمتر از ۴ سال به گسستگی میانجامد.
به گزارش صدرانیوز، محمود گلزاری در دومین کنگره ملی روانشناسی اجتماعی ایران گفت: موضوع آسیبهای اجتماعی امروز در کشور به بحثی جدی تبدیل شده است.
وی گفت: وضعیت کشور ما از نظر این آسیبها نگرانکننده است. تحقیقات نشان میدهد که در تهران ۳۵ تا ۴۰ درصد ازدواجها در کمتر از ۴ سال به گسستگی میانجامد.
وی افزود: ما خانواده را به ۳ حالت گسستنی، آشفتگی و بالندگی تقسیم میکنیم. متأسفانه میانگین طلاق در کشور ۲۰ درصد است و در شهرهای بومی و مذهبی نیز طلاق زیاد شده است و آسیبهای طلاقی که به دختران جوان ما میرسد زیاد است.
وی تصریح کرد: اعتیاد همچنان امالفساد آسیبها است و بیشترین زندانیان یعنی حدود ۵۰ درصد مربوط به اعتیاد است. همچنین ۳۰ درصد قتلها به اعتیاد برمیگردد.
وی افزود: پایین آمدن سن اعتیاد و بررسی میزان مصرف مواد مخدر در دانشجویان که اخیراً در رسانهها به آن پرداخته شده جزو آسیبهای اجتماعی موجود است.
وی اذعان داشت: خشونت و پرخاشگری بعد از اعتیاد و طلاق سومین آسیب جدی کشور است. آمار زندانیان نشان میدهد که خشونت بعد از اعتیاد در رده دوم قرار دارد. علاوه بر این آسیبها باید آسیبهای دنیای مجازی را نیز اضافه کنیم.
معاون جوانان وزیر ورزش و جوانان اظهار داشت: قطعاً روانشناسی بالینی و صرف خدمات کلینیکی خیلی جوابگو نیست. با پوزش از دوستان بالینی باید بگویم نگاه مردم به روانشناسی این است که مگر ما دیوانهایم که پیش روانشناس برویم. این به دلیل نگاه بالینی محور است که بر روانشناسی سایه افکنده است.
وی ادامه داد: در روایتی از پیامبر نقل شده که مردم به زمانه خودشان شبیهترند تا پدرانشان و در جایی گفته شده مردم به حاکمان زمانه خودشان شبیهترند یعنی رفتار حاکمان میتواند رفتار فردی را شکل دهد.
وی با اشاره به بالا رفتن سن ازدواج گفت: علاوه بر طلاق مشکل جدی دیگر ما بالا رفتن سن ازدواج است. بالا رفتن سن ازدواج به دلیل نبود خواستگار نیست و تغییرات اجتماعی در شکلگیری این نگرش موثر است.
وی افزود: مسائل فرهنگی ورزش ما نگرانکننده است. رفتارهای تماشاگران فوتبال گاهی موجب نگرانی میشود. مگر میتوانیم در استادیوم ۱۰۰ هزار نفری مشاوره فردی بکنیم. ما به روانشناسی اجتماعی نیاز داریم.
وی اذعان داشت: مسئولان رده بالا روانشناسی بالینی را ناکارآمد میدانند و میگویند برای تغییر وضعیت موجود به روانشناسی اجتماعی نیاز است. برای موفقیت در این حوزه حضور در اجتماع لازم است نه صرفاً خواندن کتابهای مرتبط با روانشناسی اجتماعی.
وی خاطرنشان کرد: نیاز ما دو شاخه روانشناسی یعنی روانشناسی اجتماعی و روانشناسی مثبت بیشتر است. ما به تدبیر، هوش هیجانی، امید، افزایش شادی و نشاط نیاز داریم. فرهنگ غنی ایرانی _ اسلامی ما سر تا پا مثبت است. روانشناسی اجتماعی نیاز به تقویت دارد.
آقای بازیگر را آورده اند در رادیو تا همراه مجری با ساره بیات گفتگو کند. خانم بیات شما در جشنواره تئاتر سیمرغ بردید. بیات: "نه، دیپلم افتخار". ضمن اینکه برای "جدایی" هم سیمرغ سینمایی بردید. بیات: "البته دیپلم افتخاار بود". خب یه موسیقی گوش بدیم و برگردیم. اینجاست که آقای بازیگر وسط گود می آید که یخ گفتگو را بشکند و "گرم"ش کند: "خب ساره جون...". سکوت مطلق کافه رادیو را پر می کند. مجری زرنگی می کند و سریع می گوید البته خب همه می دانند که شما با خانم بیات رفت و آمد خانوادگی دارید... و خب برامون از نقشتون بگید خانم بیات. بنده خدا آقای بازیگر تا تهش سکوت کرد که ساره جون حرفهایش را بزند. آخرش هم که آمد ماله بکشد خیلی بی ربط گفت من چون از بچگی با خانم بیات بودم یادمه که ایشون خیلی "شیطون" بود. مجری عزیز هم برای رهایی از این وضعیت تراژیک کات می دهد و خلاص.
ریاکاری تا اعماق جان ما نفوذ کرده است. "شیران روز و زاهدان شب" طی دو دهه جایشان را خالی کردند برای "سِیک خورها"یی که شبها تگری می زنند و روزها ترویج اخلاق می کنند. عرق سگی در بطری آب معدنی سرو می شود که مادرها وقتی فردا به خانه می آیند خجالت زده نشوند. لاین های "کُک"، تا قبل از دوازده شب بالا کشیده می شوند چون فردا صبح باید جلسه را با ته ریش اداره کنی و اعتماد جلب کنی. تیک و تاک ها را باید برداری ببری نیکوزیا و بالی، چون اینجا در هر سوراخ موشی کسی هست که احتمالا تو را می شناسد. عکس های فیسبوکت باید پاستوریزه باشد چون احتمالا چند کارفرمای دولتی هر شب پیجت را رصد می کنند؛ محض تفریح. برای همین است که در سرزمینی با این آمار "فساد"، که اهالی پوکت و ساموئی را هم به حیرت می اندازد در ایام عید سعید باستانی، همه ما بهت زده می شویم وقتی آوای "ساره جون" از رادیو در گوشمان می پیچد. اسمش را هم می گذاریم گاف؛ چون هر رفتاری که حصار بالابلند تزویر را در هم بشکند، سوتی محسوب می شود. ما به ریاکاری تن نداده ایم؛ از آن یک "سبک زندگی" منحصر به فرد ساخته ایم تا بتوانیم روزها در ایران خودمان پول و اعتبار کسب کنیم و شبها در لاس وگاس خودساخته مان، سور بزنیم به تمام عیاشی هایی که در "خارج"، خوابش را هم نمی شود دید. شنیده اید این جمله را "هیچ جای دنیا نمیشه مثل ایران با عشق و حال زندگی کرد"؟ چندان بیراه نیست وقتی راهش را یاد گرفته باشی.
پ.ن. همیشگی: ما نه، من، همین خود من.
عجیب نیست که تشییع جنازه نویسنده اى از مردم و مترجم "صدسال تنهایى" را فراخواندنى در کار نباشد، با عدم حضور قاطعانه همگان، و براى راهپیمایى ٢٢ بهمن که به گونه اى تام در اختیار دولت است همه فراخوان بدهند.
چهار نفر از ما که قرار است به اصطلاح در حمایت از استقلال و آزادى به راهپیمایى ٢٢ بهمن برود، کاش در به گور کردنِ یکى از راویان تنهاى آزادى، از همین آدم هاى واقعى، مشارکت مى کرد؛ حتى چهار نفر از ما که چنین با شور و هیجان و بنام آزادى و فلان، مخالف مشارکت در برنامه دولتى راهپیمایى هستیم. چه فرق مى کند. مشارکت اصلى همگان در نا-پاسداشت آزادى و انقلاب بر سر جنازه فرزانه رقم خورد. تلؤلؤ آرمان هاى از دست رفته ٥٧ در همین چشم خیره دوختن هاى مدام به انتزاع دولت است.
پاسداشت مردم و انقلاب و آزادىِ وطن، پاسداشت همین آدم هاست .
با اوهام خود زندگى مى کنیم.
چه فرقی میکنه؟
درد، درده
سرطان یا طاسی
کی مسئول ارزش گذاری روی دردهاست؟
نوشتن درباره عاشورا کار به غایت بغرنجى است. نه از بابت احترام به مقدسات، که چنین چیزى تنها براى معتقدین معنادار است، بلکه به این معنا که نوشتن درباره آن تنها در یک نزاع سیاسى معنا بخش است و هرنوشته اى در محدوده الهیات سیاسى بغرنج است. نزاع حسین و یزید چه آنکه براى عدالت و آزادگى بدانیمش و چه بر سر قدرت، نزاعى سیاسى بود. جدا کردن عاشورا از امرسیاسىِ خوابیده در آن مثل جدا کردنِ درخت از زمین است؛ الو...ار مى شود و هرآنچیزى مى تواند باشد جز درخت. علت اصلى آنچه زنده ماندن عاشورا از آن تعبیر مى شود، ماندگارى همیشگى وضعیت دوگانه حاکمان و محکومان است. حسین بن على و یزیدبن معاویه، فارغ از صحت وسقم تاریخى اش، نمایندگان محکومین و حاکمان اند. این تراژدى-اسطوره شیعیان خالق توانى در درون مردمى ترین لایه هاى جامعه جهت "نه" گفتن به وضعیت است. این توان از اولین عاشوراى پس از٥٧ تا عاشوراى ٨٨ به همه جاى تاریخ و جهان از بنى عباس گرفته تا کارتر و بوش برده شد تا از سیبل اصلى خود، یعنى حاکم وقت، منحرف شود. این فرایند اخته کردن عاشورا با مکانیزم هایى بسیار پیچیده تر از تمامى مکانیزم هاى سرکوب، صورت بندى شد. کانون نویسندگان و بهایی ها و سکولارها و مخالفین و حتى مراجع تقلید را مى شد با دستگاه زور، سرکوب کرد، اما حذف عاشورا ممکن نبود. یادمان باشد که هر آنچه را دولت نتواند حذف کند، از آن "وسایل"خواهد ساخت. خود حذف نشدنى ها به وسایلِ سرکوب هدف دار تبدیل مى شوند. مثل اتفاقى که بر سر"حقوق بشر" افتاده است. خودش تبدیل به ابزارى براى غیربشرى ترین کنش ها مثل جنگ شده است. پس نیاز به دستگاه هاى هژمونیک و تبلیغاتى بود که آنتاگونیسم موجود در عاشورا را به اشکال فانتزى، بی خطر و نیهیلیستى تبدیل کند. یکى از مهمترین مکانیزم ها پیوند زدن عاشورا به یک نوع مناسک آیینى فرمال و تجملاتى بود. سیستم نمى توانست تعابیرى که از عاشورا پیش از بهمن ٥٧ وجود داشت را تداوم دهد. حسین زمان پیروز شده بود و هر نوع تصویر سیاسى از حسین بن على، حسین زمان را در معرض یزیدبودگى قرار مى داد. در سالهاى اولیه بسیارى از هنرمندان انقلابى در گروه هاى مختلف هنرى دست به کار شدند و فرهنگ عاشورایی را همراستا با وضع جدید تولید کردند. جنگ هم به آنها در ارائه تصویرى انضمامى از حسین و یزید زمان کمک کرد. هرچه ماشین سرکوب پیشتر آمد، دست وبال سیستم از متفکرین و هنرمندان خالى شد. طبیعى است در نظامى که رحیم پورازغدى جاى سروش و سلحشور جاى مخملباف را گرفته باشد، مناسک و فرهنگ عاشورا به هیأت- دیسکوها تقلیل پیدا مى کند.
معناى دولتى بودنِ هیأت- دیسکوها این نیست که آنها براى ایجاد شدن از کسى بنام سلطان فرمان مى برند بلکه بدان معنى است که آنها از بحرانى شدن عاشورا براى سلطان جلوگیرى مى کنند. محتواى مراسم ها و فرم آنها به عنوان شاخصى تعیین کننده در صیروریت یک پدیده، راوى کارکرد سرگرم کننده و غیرسیاسى آنهاست.
مسأله، داورى درباره هیأت-دیسکوها نیست(اگر بنابه داورى شخصی باشد کاملا دربودونبودشان خنثى هستم)، بلکه موضوع اصلى شناخت آنهاست. در این میان استفاده یکباره از نسبى گرایى و پست مدرنترین ایده ها در تفسیر و گاه دفاع از یکى ازمکانیزمهاى هژمونیک حاکم یعنى عقیم سازى عاشورا به اسم تغییرات اجتماعى چیز عجیب و غریبى است. آنها به این معنا پدیده هاى اجتماعى اند که محصول جامعه ای است که توأمان الگوى تخلیه انرژى در آن، مثل همه جاى دنیاى جدید، در جایى مثل دیسکوست و از سوى دیگر در فرایندى سیاسى از خلال حذف بخش عمده اى از جامعه ، یعنى دیسکو براى سکولارها، سربرآورده است.
امروز اسطوره حسین در مقام کنشگرى بر ضد ظلم با جادوى سیستم، به مردِچشم قشنگى تبدیل شده که بهانه اى است براى دوپس دوپس کردن تا صبح؛ و دراین میان هم حاکم از خطرات حسین درامان مانده و هم پیاده نظامش شبی را تا صبح با بالا وپایین پریدن حال کرده اند. همان هایی که چهارسال پیش، عاشورا را به خاک و خون کشیدند.
روزى شریعتى با همان خوش خیالى رمانتیک و توپر ازشیعه نوشت: حسین وارث آدم. گفتارى که تقویت کننده اسلام سیاسى شد. امروز و در نظامى که میراث داراوست به گونه اى واقع بینانه حسین بیشتر شبیهِ وارث "دونا سامر" است؛ اسلام سیاسىِ نیهیلیستى و توخالى.
عاشوراى ٨٨ لحظه اى ویژه در درون تمامى مکانیزم هاى سیاست زدایى از عاشورا بود. حسین به جایگاه اصلى اش بازگشت و یزید را به خیابان کشاند. چهره انتزاعى یزید انضمامى شد و حسین در تمامى چهره آدم ها از مذهبى تا بى دین منتشر شد.از عاشوراى ٨٨ به بعد، عاشورا سالگرد عاشوراى ٨٨ هم هست.عاشوراى همه.
پی نوشت:
-درخلال نوشته سعى کردم به انتقادبرخى از دوستان درباب نوشته هیأت-دیسکوها دوباره بطورکلى پاسخ بدهم.
-احتیاجى به یزید و حسین خواندن آدم هاى امروز نیست. حسین کردن میرحسین، همان شیعه گرى است که درنهایتش جز روضه خوانى وانفعال چیزى از آن بیرون نمى آید. یکبار شریعتى ناخواسته با اینکار جامعه را به دامان ارتجاع کشانده است.