تیر ماهی

من یه تیر ماهیم .....

یه تیر ماهی شیطون

یه تیر ماهی لجباز

یه تیر ماهی که حرف زور تو کله اش نمیره

یه تیر ماهی که خندش واسه بقیه است و گریه هاش واسه خودش..
...
یه تیر ماهی که هرچی اراده کنه ،هرچی بخواد به دست میاره

یه تیر ماهی که جواب بدیتو با خوبی میده،تا بلکه شرمنده شی و با بقیه این رفتارو نکنی

یه تیر ماهی که با تمام احساسی بودنش،میتونه با منطقش خلع صلاحت کنه..

یه تیر ماهی که با بغض بقیه،، اشکاش صورتشو میشوره!دلش طاقت ناراحتی بقیه رو نداره..

یه تیر ماهی که عاشق خیس شدن زیر بارونه بدون ذره ای احساس سرما..

اما تو حواست باشه.اگه از چشم یه تیر ماهی بیوفتی دیگه باید بارتو ببندی و بری..

شاید از دوست داشتن زیادش گاهی اذیت شی اما اگه نباشه میفهمی که زندگی بدون یه تیر ماهی شروشیطون جهنمه ..!

 

تعریف عشق از دید بچه ها

..

در متن زیر تعاریف و تصورات چند کودک را از عشق می‌خوانید، مواظب باشید که شانه‌هایتان سخت تکان خواهد خورد!

تعدادى از متخصصان این پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسیدند که: 

"عشق یعنى چه؟"
پاسخ هایى که دریافت شد عمیق‌تر و جامع‌تر از حدّ تصوّر هر کس بود. در اینجا بعضى از این پاسخ را براى شما می‌آوریم:

• عشق شبیه یک پیرزن کوچولو و یک پیرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همدیگر را دوست دارند. (تامى، ٦ ساله)

• وقتى یک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا می کند متفاوت است. شما می‌دانید که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد. )بیلى، ٤ ساله(

• عشق هنگامى است که یک دختر به صورتش عطر می‌زند و یک پسر به صورتش ادوکلن می‌زند و با هم بیرون می‌روند و همدیگر را بو می‌کنند. )کارل، ٥ ساله(

• عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می‌روید و بیشتر سیب زمینى سرخ کرده‌هایتان را به یک‌نفر می دهید بدون آن‌که او را وادار کنید تا او هم مال خودش را به شما بدهد.)کریس، ٦ ساله(

• عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را می‌چشد تا مطمئن شود که مزه‌اش خوب است. )دنى، ٧ ساله(

• عشق هنگامى است که دو نفر همیشه همدیگر را می‌بوسند و وقتى از بوسیدن خسته شدند، هنوز می‌خواهند در کنار هم باشند و با هم بیشتر حرف بزنند. مامان و باباى من اینجورى هستند.)امیلى، ٨ ساله(

• اگر می‌خواهید یاد بگیرید که چه جورى عشق بورزید باید از دوستى که ازش بدتان می‌آید شروع کنید.)نیکا، ٦ ساله(
-ما به چند میلیون نیکاى دیگر در این سیاره نیاز داریم-

• عشق هنگامى است که به یک‌نفر بگوئید از پیراهنش خوشتان می آید و بعد از آن او هر روز آن پیراهن را بپوشد)نوئل، ٧ ساله(

•هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی‌توانست دولا شود و ناخن‌هاى پایش را لاک بزند. بنابراین، پدربزرگم همیشه این کار را براى او می‌کرد، حتى وقتى دست‌هاى خودش هم آرتروز گرفت. این یعنى عشق(ربکا، ٨ ساله(

• عشق هنگامى است که مامان بهترین تکه مرغ را به بابا می‌دهد. )الین، ٥ ساله(

• هنگامى که شما عاشق یک‌نفر باشید، مژه‌هایتان بالا و پائین می‌رود و ستاره‌هاى کوچک از بین آن‌ها خارج می‌شود.)کارن، ٧ ساله)(

• شما نباید به یک‌نفر بگوئید که عاشقش هستید مگر وقتى که واقعاً منظورتان همین باشد. اما اگر واقعاً منظورتان این است باید آن را زیاد بگوئید. مردم معمولاً فراموش می‌کنند.)جسیکا، ٨ ساله(

و سرانجام ... برنده ما یک پسر چهارساله بود که پیرمرد همسایه‌شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گریه کردن پیرمرد را دید، به حیاط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همان‌جا نشست. وقتى مادرش پرسید به مرد همسایه چه گفتی؟ پسرک گفت: "هیچى، فقط کمکش کردم که گریه کند"

لینکهای خوب

https://www.facebook.com/A.MAD.Too#!/photo.php?v=10201056085712304&set=vb.1472851410&type=2&theater 

 

(هشیار باشیدنسبت به اطلاعات خود در شبکه های اجتماعی) 

 

https://www.facebook.com/photo.php?v=10153788162370018&set=vb.551845017&type=2&theater 

 

(مهربانی-ایرانی) 

 

https://www.youtube.com/watch?v=0TKBSHbDuRk 

(طنز حسن ریبندی)

شعر

ساده بگویم ... : نگاه زاده ی علاقه است !

وقتی دو چشم روشن عشق ... به تو نگاه می‌کند

تو دیگر از آن خود نیستی ... !

کودک می‌شوی ... جوان هستی و جوانی نمی‌کنی !

رد می‌شوی ... پیر هستی ... می‌مانی !

همیشه در پی آن گمشده‌ای هستی ... که با تو هست و نیست

باز در پی آن : علاقه ی پنهان ... آن نگاه همیشه تازه ... هستی

از آن دو چشم روشن ... عشق را ... در غبار بی‌امان زمان ..

جستجو می‌کنی !

غافل از اینکه : او دیگر تکه‌ای از تو شده است !

سایه‌ای خوش بر دل تو ... گوشه گوشه ی این خراب ...

سرشار از عطر نگاه توست !

عزیز ! 



محمد علی بهمنی

شعر

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود ...
گاهی تمام حادثه از دست می رود !

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند ...
در راه هوشیاری خود ، مست می رود ... !

گاهی غریبه ای ... که : به سختی به دل نشست ...
وقتی که قلبِ خون شده، بشکست ... می رود !

اول اگر چه با سخن از عشق آمده ... 
آخر ، خلاف آنچه که گفته ست ، می رود ... !

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای ...
وقتی میان طایفه ای پست می رود ... !

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ ... 
بر ما ، هر آنچه لایقمان هست ... می رود !

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند ...
وقتی غبار معرکه ، بنشست ... می رود ...!

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد ...
آن دیگری همیشه ... به پیوست می رود !

این لحظه ها که قیمت ... قد کمان ماست ... !
تیری ست بی نشانه ... که از شصت می رود !

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند ...
اما مسیر جاده به بن بست می رود ... !


افشین یداللهی

نویسنده هایی ناشناس

هیچ لحظه اى در تاریخ در فراسوى خویش رها نمى شود. بازمى گردد و خود را محقق مى سازد.
٢٥ خرداد تمام نشده است. باز مى گردد و شوریدگى اش را طلب مى کند. حتى با شکسته شدن قفل خانه کوچه اختر هم تمام نمى شود، او به دنبال خنده پروین فهیمى است؛ خنده اى از اعماق. هنوز کار داریم رفقا. تا شنیدن صداى ابدیت.
به گرفتن دستانش در چهار راه ولى عصر امید دارم.

خیلی راحت می شود از خیلی چیزها لذت برد، از خیلی چیزها که حواسمان بهشان نیست، از چای و نبات توی پارک نزدیک خانه، از پیچیدن بوی قهوهء یک عصر جمعه، از هوای نیمه پاییزی روز شنبه، از دو نقطه لبخند ته یک اس ام اس دوستانه یا حتی از مسجهای هر روز و دلگرم کنندهء یک دوست ندیدهء راه دور، از یک سوال تکراری که خوبی؟ بهتری؟ نگرانت بودم، از یک مواظب خودت باش کوچک، از صدای مهربان مادر، از لبخند یک عابر، از نشستن روی یک نیمکت خالی و فکر به این که دیروز تمام شد، فردا هم می گذرد، خیلی راحت می شود از خیلی چیزها لذت برد. یادت باشد با ایشااله ماشااله و ای کاش ها گوجه ای که کاشتی بادمجان نمیشود، همت تو هم مهم است، کاشته ات از آن مهمتر، پاییز فصل کاشت است چیزهای خوب بکار، امید ،مهربانی ، دوستی، عشق، پاییز فصل عشق است، عشق بکار...