شعر

ساده بگویم ... : نگاه زاده ی علاقه است !

وقتی دو چشم روشن عشق ... به تو نگاه می‌کند

تو دیگر از آن خود نیستی ... !

کودک می‌شوی ... جوان هستی و جوانی نمی‌کنی !

رد می‌شوی ... پیر هستی ... می‌مانی !

همیشه در پی آن گمشده‌ای هستی ... که با تو هست و نیست

باز در پی آن : علاقه ی پنهان ... آن نگاه همیشه تازه ... هستی

از آن دو چشم روشن ... عشق را ... در غبار بی‌امان زمان ..

جستجو می‌کنی !

غافل از اینکه : او دیگر تکه‌ای از تو شده است !

سایه‌ای خوش بر دل تو ... گوشه گوشه ی این خراب ...

سرشار از عطر نگاه توست !

عزیز ! 



محمد علی بهمنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد