بهترین دلیل برای زندگی

بهترین دلیل برای ادامه زندگی

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگی ام را!
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا ‏صحبت کنم. به خدا گفتم: «آیا می‏ توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟»
جواب ‏او مرا شگفت زده کرد. او گفت: «آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟»
پاسخ دادم: «بلی.»
فرمود: ‏«هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر ‏رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من ‏باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در ‏مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت ‏رسید. 5 سال طول کشیده بود تا ریشه ‏های بامبو به اندازه کافی قوی شوند. ریشه هایی ‏که بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می ‏کرد.»
‏خداوند در ادامه فرمود: «آیا می‏ دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با ‏سختی ها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ‏ساختی. من در تمامی این مدت ‏تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم. ‏هرگز خودت را با دیگران ‏مقایسه نکن. بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنند. ‏زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می ‏ کنی و قد می کشی!»
‏از او پرسیدم: «من ‏چقدر قد می‏ کشم.»
‏در پاسخ از من پرسید: «بامبو چقدر رشد می کند؟»
جواب دادم: «هر ‏چقدر که بتواند.»
‏گفت: «تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که ‏بتوانی.»

پندها:
برای همه ما آدما اتفاقاتی در زندگی رخ می دهد که ما را از ادامه زندگی ناامید می کند. در این هنگام در جستجوی دلیلی برای ادامه زندگی بر می آییم، گذشت زمان مشکلات ما را حل می کند اما آنهایی موفق تر هستند که در سختی ها و ناامیدی ها استوار بمانند.
کلید استواری چیست؟
کلید اصلى پیروزى ها، صبر است. امام علی(ع) مى فرماید: «الصبر ظفرٌ؛ صبر مساوى با پیروزى است».[1]

یکی از صبح‌های سرد دی ماه سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
۴ دقیقه بعد: ویولونیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید.
چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بی‌توقف می‌نواخت.
تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.
بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.
ویولینست، در مجموع 14500 تومان کاسب شد.
یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد.
هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.
بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «سَیّد محمّد شریفی» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳۵ میلیون تومان می‌ارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، سَیّد محمّد شریفی در برج میلاد کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش 100 هزار تومان بود.
این یک داستان واقعی است.
روزنامۀ همشهری در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که سَیّد محمّد شریفی به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.
سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟
به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟
در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟
تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!)
و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، …
پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌مان غفلت کرده ایم؟

مهارتهای زندگی.

 

خودآگاهی

خودآگاهی ، توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات ، نقاط ضعف و قدرت ، خواسته ها ، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولا پیش شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است.

 همدلی

همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد  درک کند. همدلی به فرد کمک می کند تا بتوانند انسانهای دیگر را حتی وقتی با آنها متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام گذارد. همدلی روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و به ایجار رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده ، نسبت به انسان های دیگر منجر می شود.

 ارتباط مؤثر

این توانایی به فرد کمک می کند تا بتواند کلامی و غیر کلامی و مناسب با فرهنگ ، جامعه و موقعیت، خود را بیان کند بدین معنی که فرد بتواندنظرها ، عقاید ، خواسته ها ، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران ، در مواقع ضروری، از عوامل مهم یک رابطه سالم است.

 روابط بین فردی

این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر فرد با انسانهای دیگر کمک می کند. یکی از این موارد ، توانایی ایجاد روابط دوستانه است.که در سلامت روانی و اجتماعی ، روابط گرم خانوادگی ، به عنوان یک منبع مهم روابط اجتماعی ناسالم نقش بسیار مهمی دارد.

 تصمیم گیری

این توانایی به فرد کمک می کند تا به نحو مؤثرتری در مورد مسائل تصمیم گیری نماید. اگر کودکان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصمیم گیری کنند ، جوانب مختلف انتخاب را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند ، مسلما در سطوح بالاتر بهداشت روانی قرار خواهند گرفت.

 حل مسأله

این توانایی فرد را قادر می سازد تا به طور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید . مسائل مهم زندگی چنانچه حل نشده باقی بمانند ، استرس روانی ایجاد می کنند که به فشار جسمی منجر می شود.

 تفکر خلاق

این نوع تفکر هم به مسأله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند . با استفاده از این نوع تفکر ، راه حلهای مختلف مسأله و پیامدهای هر یک از آنها بررسی می شوند . این مهارت ، فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود را دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی مطرح نیست ، با سازگاری و انعطاف بیشتر به زندگی روزمره بپردازد.

 تفکر انتقادی

تفکر انتقادی ، توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب است . آموزش این مهارت ها ، نوجوانان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها ، فشار گروه و رسانه های گروهی مقاومت کنند و از آسیب های ناشی از آن در امان بمانند.

  توانایی حل مسأله

این توانایی فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص دهد ، نحوه تأثیر هیجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد . اگر با حالات هیجانی ، مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجان تأثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی خواهد گذاشت و برای سلامت پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت.

 توانایی مقابله با استرس

این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آنها بر فرد است . شناسایی منابع استرس و نحوه تأثیر آن بر انسان ، فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری های خود فشار و استرس را کاهش دهد.

 اجزای مهارتهای ده گانه زندگی

 خودآگاهی

·          آگاهی از نقاط قوت

·          آگاهی از نقاط ضعف

·          تصویر خود واقع بینانه

·          آگاهی از حقوق و مسئولیت ها

·          توضیح ارزشها

·          انگیزش برای شناخت

 مهارتهای ارتباطی

·          ارتباط کلامی و غیرکلامی موثر

·          ابراز وجود

·          مذاکره

·          امتناع

·          غلبه بر خجالت

·          گوش دادن

 همدلی

·          علاقه داشتن به دیگران

·          تحمل افراد مختلف

·          رفتار بین فردی همراه با پرخاشگری کمتر

·          دوست داشتنی تر شدن (دوستیابی)

·          احترام قائل شدن برای دیگران

 مهارتهای بین فردی

·          همکاری و مشارکت

·          اعتماد به گروه

·          تشخیص مرزهای بین فردی مناسب

·          دوستیابی

·          شروع و خاتمه ارتباطات

 مهارتهای حل مسأله

·          تشخیص مشکلات علل و ارزیابی دقیق

·          درخواست کمک

·          مصالحه (برای حل تعارض)

·          آشنایی با مراکزی برای حل مشکلات

·          تشخیص راه حل های مشترک برای جامعه

 مهارتهای تفکر خلاق

·          تفکر مثبت

·          یادگیری فعال ( جستجوی اطلاعات جدید )

·          ابراز خود

·          تشخیص حق انتخاب های دیگر ( برای تصمیم گیری )

·          تشخیص راه حل های جدید برای مشکلات

 مهارتهای مقابله با هیجانات

·          شناخت هیجان های خود و دیگران

·          ارتباط هیجان ها با احساسات ، تفکر و رفتار

·          مقابله با ناکامی ، خشم ، بی حوصلگی ، ترس و اضطراب

·          مقابله با هیجان های شدید دیگران

 مهارتهای تصمیم گیری

·          تصمیم گیری فعالانه بر مبنای آگاهی از حقایق کارهایی که می توان انجام داد که انتخاب را تحت تأثیر قرار دهد.

·          تصمیم گیری بر مبنای ارزیابی دقیق موقعیت ها

·          تعیین اهداف واقع بینانه

·          برنامه ریزی و پذیرش مسئولیت اعمال خود

·          آمادگی برای تغییر دادن تصمیم ها برای انطباق با موقعیت های جدید

 مهارتهای تفکر انتقادی

·          ادراک تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر ارزشها ، نگرشها و رفتار

·          آگاهی از نابرابری ، پیشداوری ها و بی عدالتی ها

·          واقف شدن به این مسئله که دیگران همیشه درست نمی گویند

·          آگاهی از نقش یک شهروند مسئول

 مهارتهای مقابله با استرس

·          مقابله با موقعیتهایی که قابل تغییر نیستند

·          استراتژی های مقابله ای برای موقعیت های دشوار ( فقدان ، طرد ، انتقاد)

·          مقابله با مشکلات بدون توسل به سوء مصرف مواد

·          آرام ماندن در شرایط فشار

·          تنظیم وقت

حالش خیلی عجیب بود

فهمیدم با بقیه فرق میکنه

گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: دارم میمیرم

گفتم: یعنی چی؟

گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه

گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گولش زد

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم

از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،

تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت

خیلی مهربون شدم

دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه

سرتونو درد نیارم

من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم

مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟

گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه

آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر

داشت میرفت

گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم.

با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!

هم کفرم داشت در میومد و هم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم

رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم

گفتن: نه ، گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!

خلاصه ما رفتنی هستیم

کی ش فرقی داره مگه؟

باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد.

  • در زمان امام حسین چه عوض شده بود که امام حسین قیام کرد؟ مردم نماز نمی خواندند؟ روزه نمی گرفتند؟ مساجد از رونق افتاده بود؟ هیچکدام از اینها نبود. جامعه، جام...

عده ای بود که ظواهرش، ظواهر اسلامی بود. البته در هر جامعه ای انسانهای غیرپایبند به موازین و مناسک و عبادات و اوامر و نواهی الهی هستند و در زمان خود پیامبر هم بود. حالا یک زمان هایی بیشتر و یک زمان هایی کمتر بوده، اما روح حاکم بر جامعه و بروز و ظهور وجهه حیات اجتماعی، دینداری، مسلمانی، نماز، روزه، زکات و ظواهر و مظاهر اسلامی بود و اینها که خیلی عوض نشده بود. چه عوض شده بود که موجب شد امام حسین قیام بکند و این عزیزترین جان هستی در زمان خودش قربانی آن حادثه ای بشود که پیش آمده بود؟ آنچه تغییر کرده بود، وجهه حکومت اسلامی بود، اسلام بر نیفتاده بود، حکومت هم غیراسلامی نبود و حاکم هم خود را جانشین پیامبر و مجری احکام اسلام، مدافع اسلام و مدافع مرزهای جامعه اسلامی میدانست، ولی وجهه و محتوای این حکومت عوض شده بود. حکومت اسلامی وجهه مشخص و بارزی داشت که هر سه وجهه از زمان امویان تغییر کرده بود؛ یک وجهه اینکه بنیاد حکومت فضیلت باشد؛ همان فضیلت هایی که باید به آن ایمان بیاوریم و بر اساس آن عمل بکنیم تا حیات طیبه داشته باشیم، نه زور و زر و تزویر و دروغ.
دوم، در جامعه مطلوب اسلامی ملاک و مناط رابطه میان اجزای جامعه عدالت باشد، فضیلت، بنیاد حکومت و عدالت مبنای نظم اجتماعی باشد. سوم، میان حکومتگران و حکومت شوندگان تفاوتی نباشد؛ یعنی حکومت، امتیاز و آقایی برجامعه نباشد، بلکه به تعبیر امام امیرالمؤمنین حکومت مطلوب اسلامی این است که ضعیف ترین انسان در درون این حکومت، بدون لکنت زبان و ترس، بتواند از حکومت بازخواست کند و اعتراض خودش را به حکومت بگوید.
ما امروز در دنیایی هستیم که این شعارها داده میشود و در عمل هم پیاده نمیشود و ما در صدر اسلام، هم شعارش را داشتیم و هم پیاده شد. امام علی بن ابیطالب در اوج قدرت دنیایی به مردم می گوید: شما بر گردن من حق دارید و می توانید از من سؤال بکنید و من جامعه ای می خواهم که در آن یک انسان به سبب ظلمی که به او شده، بدون لکنت زبان در مقابل حکومت سخن بگوید و نظرش را بیان کند؛ این یعنی مسئول بودن این حکومتِ فضیلت بنیاد و حکومت خواستار و پاسدار عدالت در جامعه در مقابل مردم.
یکی از مشکلاتی که در جامعه اسلامی بعد از دوران امیرالمؤمنین پیش آمد، این بود که مبنای حکومت قدرت شد و حکومت هیچگونه تکلیفی در مقابل مردم نداشت. آنچه از مردم می خواست، اطاعت بود و هر کاری هم می خواست می کرد و خود را نماینده خدا می دانست و به هیچ کس هم حق نمی داد که در مقابل او اعتراض کند. حتی بزرگترین اسلام شناس و خداشناس و مظهر فضایل انسانی و اسلامی، یعنی اباعبدالله به جرم خروج علیه حکومت الهی مورد تهاجم قرار گرفت و شهید شد. علاوه بر مسئولیتی که حاکم اسلامی در برابر خدا دارد، شهید شد و همان نشانه فضیلت بنیادی اوست؛ مسئولیت در برابر مردم؛ یعنی حکومت برای مردم نه بر مردم، حکومت برای رشد مردم و باورکردن مردم نه تحمیل یکجانبه بر مردم، فضیلت بنیاد بودن حکومت، عدالت بنیاد بودن جامعه اسلامی، برابربودن حاکمان و حکومت شوندگان و اینکه انسانها احساس شخصیت بکنند، بتوانند حرفشان را بزنند، بتوانند اعتراض بکنند، بازخواست بکنند و جامعه به این صورت رشد معنوی و مادی پیدا بکند، هر سه قسمت از زمان امویان از بین رفت و یک خودکامگی مبتنی بر زور و خشونت به نام اسلام بر جامعه اسلامی تحمیل شد و اباعبدالله در این موقعیت قیام کرد. گرچه اباعبدالله شکست خورد و خودش و یارانش شهید شدند و نتوانست آنچه را که میخواست و میگفت، در حیات خودش پیاده کند، اما کار بزرگتری کرد؛ اسلام امام حسین در تاریخ و در ذهن حقیقت طلبان و در وجدان انسانهای خیرخواه، در مقابل اسلام تحریف شده، اسلامی که مبتنی بر زور بود، اسلامی که تأمین کننده منافع جریانات و گروههای خاصی بود، پیروز شد و اسلامی که به ظاهر حاکم بود، شکست خورد.
قیام امام حسین سبب رسواشدن آن نوع حکومت و الگو نشان دادنِ این نوع بینش و حکومت شد و در تاریخ پیروز و ماندگار شد و معلوم شد که اسلام امام حسین، اسلام پیامبر، اسلام امامان و اسلام خیرخواهان چه بوده و در مقابلش چه مستقر شده است. ابا عبدالله در این موقعیت حساس به جایی رسید که باید جانبازی کند؛ یعنی جان عزیز اباعبدالله از دست برود، ولی یک چیز در تاریخ ثبت بشود و آن اینکه آنچه پیدا شده انحراف است و آنچه باید باشد، همان است که امام حسین بیانگر اوست و این پیروز شد. اباعبدالله پیروز شد، اگر قیام اباعبدالله نبود، قطعا همان اسلامی که در زمان امویان بود، در تاریخ به نام اسلام واقعی ثبت شده بود و طبعا جامعه بشری نسبت به این اسلام نفرت داشت، دفع میشد و مثل خیلی از ادیان و خیلی از جریاناتی که در آغاز کار، هم انسانی و انقلابی و حتی الهی بودند، ولی در اثر تحریف از صحنه خارج شدند، خارج شده بود یا یک صورت تحریف شده ای که دلهای بیدار و هوشیار و آگاه به طرف آن نمی رفت، از آن باقی میماند. در تاریخ اسلام، دو اسلام در مقابل هم صف کشیدند و همواره دلهای حقیقت جویان به نام و یاد اسلامی که با نام مقدس امام حسین و ائمه اطهار و مجاهدان و بزرگان آمیخته است، تپیده است.امام حسین در تاریخ محفوظ مانده و حقیقت را حفظ کرده است.
[بخشی از سخنرانی سید محمد خاتمی در دیدار با جمعی از ایثارگران ،در حسینیه جماران

اصل ۹۰/۱۰


 

 *اصل 90/10 را کشف کنیداین اصل، زندگی شما را دگرگون خواهد کرد**(یا حداقل، روش شما در عکس‌العمل به مسائل **را متحول خواهد کرد)**این اصل چیست؟* *10% از زندگی، آن چیزی است که برای ما اتفاق می‌افتد.و 90% از زندگی را خود شما با واکنش‌هایتان به امور تعیین می‌کنید.*
 
 
*این یعنی چه؟*یعنی*ما واقعا بر 10% از اتفاقاتی که برایمان می‌افتد هیچ کنترلی نداریم.* ما نمی‌توانیم ماشین در حال سقوطی را از سقوط کردن بازداریم.هواپیما ممکن است دیر برسد و تمام زمان‌بندی‌های ما را به هم بریزد.یک راننده دیگر ممکن است ما را در ترافیک اسیر کند.*ما بر این 10% هیچ کنترلی نداریم.*اما، 90% دیگر، فرق دارند.90% بقیه را *"شما"* تعیین می‌کنید
 
چگونه؟*با عکس‌العمل‌هایتان.چراغ خطر را شما کنترل نمی‌کنید.اما، شما می‌توانید واکنش خود را به آن کنترل کنید.اجازه ندهید مردم شما را احمق فرض کنند.*"شما"* می‌توانید واکنش‌های خود را کنترل نمایید.
اجازه بدهید مثالی بزنم :*شما با خانواده‌تان در حال صرف صبحانه هستید.دست دخترتان به فنجان قهوه می‌خورد و فنجان روی لباس کار شما می‌ریزد.شما روی این اتفاق، هیچ کنترلی ندارید.*بعد چه اتفاقی می‌افتد؟*این، با واکنش شما تعیین می‌شود.شما فریاد می‌زنید.دخترتان را به خاطر ریختن قهوه، با خشونت سرزنش می‌کنید. او شروع به گریه می‌کند.بعد از سرزنش دختر، رو به همسرتان کرده واو را به خاطر گذاشتن فنجان نزدیک لبه میزمواخذه می‌کنید.و یک درگیری لفظی پیش می‌آید.با عصبانیت، به طبقه بالا رفته و لباستان را عوض می‌کنید. به طبقه پایین برگشته، و دخترتان را می‌بینید که در حالیکه گریه می‌کند،مشغول تمام کردن صبحانه‌اش است تا برای رفتن به مدرسه حاضر شود. او از سرویسمدرسه هم جا می‌ماند.همسرتان رفته، چون باید زودتر سر کارش می‌رسید.شما به سوی ماشین می‌دوید تا سریع‌تر دخترتان را به مدرسه برسانید. چون دیر شده، با سرعت 70 کیلومتر در ساعت، در جایی که حداکثر سرعت مجاز، 50کیلومتر بر ساعت است می‌رانیدبا 15 دقیقه تاخیر و پرداخت 60 دلار جریمه،به مدرسه می‌رسید.دختر شما، بدون خداحافظی، پیاده شده و به طرف ساختمان مدرسه می‌رود. پس از رسیدن به محل کار، و با 20 دقیقه تاخیر،متوجه می‌شوید که کیفتان را جا گذاشته‌اید.امروز بسیار بد شروع شد. این‌طور که پیش می‌رود، به نظر می‌رسد بدتر و بدترشود.به هرحال منتظر می‌مانید تا به خانه برسید.و به خانه که می‌رسید، متوجه اشکالی در رابطه همسر و دخترتان با خود می‌شوید.***چرا؟*به خاطر رفتاری که صبح انجام دادید.الف) آیا قهوه باعث شد؟ب) آیا دختر کوچک باعث شد؟ج) آیا پلیس باعث شد؟د) آیا *"شما"* باعث شدید؟جواب، گزینه " د" است. *شما هیچ کنترلی بر اتفاقی که برای فنجان قهوه افتاد نداشتید.*-
*اما چگونگی واکنش شما در آن 5 ثانیهباعث پدید آمدن آن روز بد شد.*این چیزی است که آن روز، می‌توانست و می‌باید اتفاق می‌افتاد*:*قهوه روی لباس شما می‌ریزد.دخترتان بغض می‌کند.شما به ملایمت می‌گویید:"اشکالی نداره عزیزم، فقط از این به بعد بیشتر دقت کن" سریع، یک حوله برمی‌دارید و به اتاق بالا می‌روید، لباستان را عوض می‌کنید.کیفتان را برمی‌دارید، می‌روید طبقه پایین. از پشت پنجره، دخترتان را می‌بینیدکه سوار سرویس مدرسه‌اش می‌شود.او برمی‌گردد و برای شما دست تکان می‌دهد. شما 5 دقیقه زودتر، با سلامی شادمانه به همکاران، از راه می‌رسید.تفاوت را احساس می‌کنید؟دو سناریوی متفاوتهر دو با یک شروعو هر کدام، با پایانی متفاوت***چرا؟ *به خاطر نوع واکنش شما
 
در اینجا چند روش برای به کار بستن اصل 90/10 را می‌آوریم:اگر کسی، علیه شما چیزی گفت،مانع نشوید.اجازه بدهید آتش حملاتش خاموش شود.شما نباید اجازه بدهید که نظرات منفیروی شما تاثیر بگذارد.و بهترین عکس‌العمل را انجام دهید تا روزتان خراب نشود.یک عکس‌العمل اشتباه، ممکن است منجر به از دست دادن یک دوست، اخراج شدن، یا به شدت عصبی‌شدن شود.*اگر کسی در ترافیک راه شما را ببندد، عکس‌العمل شما چیست؟*آیا تعادلتان را از دست می‌دهید؟یا به فرمان می‌کوبید؟ (یکی از دوستان خود من، فرمانش به همین خاطر کج شده بود)آیا ناسزا می‌گویید؟ یا آمپر می‌چسبانید؟چه کسی نگران است اگر شما 10 ثانیه دیرتر به سر کار برسید؟چرا اجازه می‌دهید ماشین‌های دیگر باعث شوند رانندگی شما خراب شود؟*اصل 90/10 را به خاطر بیاورید،و اصلا نگران نباشید.*به شما گفته‌اند که شغلتان را از دست خواهید داد.چرا آزرده و بی‌خواب شده‌اید؟ این مشکل حل خواهد شد.این انرژی و وقتی که صرف نگرانی می‌کنید راصرف یافتن یک کار جدید کنید.هواپیما تاخیر دارد. و این باعث می‌شود که زمانبندی امروز شما فشرده‌تر شود.چرا ناراحتی خود را سرِ خدمه پرواز خالی می‌کنید؟ او بر آنچه پیش می‌آید، کنترلی ندارد.از زمانتان برای مطالعه، یا شناختن بقیه مسافران استفاده کنید. چرا عصبانیت؟این کار، وضع را خراب‌تر خواهد کرد.*اکنون شما اصل 90/10 را می‌دانید.****آن را به کار بگیرید تا از نتایج آن شگفت‌زده شوید.*امتحان آن ضرری ندارد.  *اصل 90/10 فوق‌العاده است. *افراد اندکی این اصل را می‌دانند و آن را به کار می‌گیرند.نتیجه؟خودتان آن را به چشم خواهید دید!میلیون‌ها انسان از مهار نکردن استرس،بلایا، مسائل و سردردرنج می‌برند.همه ما باید اصل 90/10 را درک کرده، و آن را به کار ببریم.این اصل می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد!فقط نیروی اراده لازم است تا خود را مجاب کنیمو تمرین بیشتری داشته باشیم.به طور قطع، هر کاری که ما انجام می‌دهیم، بخشیدن، صحبت کردن، یا حتی فکرکردن، مانند بومرنگ هستندچون آنها به سوی ما بازمی‌گردند ...اگر می‌خواهیم چیزی دریافت کنیم، می‌بایست اول یاد بگیریم که ببخشیم ... ممکن است با دستان خالی از دنیا برویم،اما قلب ما از عشق لبریز خواهد بود ...و کسانی که عاشق زندگی هستند نیز،این احساس در قلبشان حک شده است.*با بکار گیری این اصل از زندگی لذت ببرید *

راههای شادبودن.

به گزارش جوان پارسی به نقل از برنا : خـوشحالی یک وضعیت خاص ذهـنـی اسـت. هـر فـردی در زنـدگی خـود روزهـایی را تجربه کرده که برایش خوشایند نبوده است. اما ناخرسندی مزمن می‌تواند سلامتی، شغل و روابط شما را تحت تاثیر قرار دهد. بـه خـوشـحال بـودن فـکر کـنـیــد تا احساس و ظاهر بهتری بدست آورید. دراین قسمت نکته‌های وجود دارند که شما را در این کار کمک می‌کند.

1 - خوش بین باشید بـه زنـدگی با دیـدی مثـبـت نگـاه کـنـید تـا خـود را بـه دلیل احساس انرژی و خوشحالی بسیار زیادی کـه نصیبتان خواهـد شد، متعجب سازید. بـه یاد داشته باشید که افراد شاد و مثبت بیشتر می‌توانند دیگران را مجذوب خود کنند. 
2 - دید وسیعی داشته باشید اجازه ندهید مسایل کوچک شما را آشفته کند. بـرای رسیـدن بـه هـدف خـود پـایدار و مـقاوم باشید. در ایـن راه بـا موانـعی مواجه خواهید شد؛ به سرانجام و پـاداش تلاشتان فکر کـرده و از ناخرسندی بخاطر مسایل کم اهمیت دوری کنید. 
3 - سپاسگزار باشید از دیگران قدردانی کنید. 
4 - از زندگی لذت ببرید به کارهایی مبادرت کنید که از انجام دادن آن‌ها لذت می‌برید.
5 - از جسم خود مراقبت کنید خوب بخورید و ورزش کنید. 
6 - برنامه های خود را تغییر دهید برنامه های روزانه خود را عوض کرده تا انرژی جـدیدی پیدا کنید. مرز مشخصی بین کار و تـفریح ایـجاد کنید. بـرای فـعالیت‌های ســرگرم کننده یا تفکر در محیطی آرام از خانه خارج شوید. 
7 - با مردم در تماس باشید آیا به‌خاطر می‌آورید زمانـی کـه یک دوست قدیمی به‌طور غیر منتظره با شما تماس گرفت چه احساسی داشتید؟ با افراد فامیل و یا دوستان قدیمی خود تماس گرفته و از حال آن‌ها باخبر شوید. 
8 - خلاق باشید روزنه‌ای برای انرژی خلاق خود بیابید. مهم نیست که چــقدر مشغله داشته باشید یا تا چه اندازه در آخر هفته احساس بی‌حالی می‌کـنـیـد، اگـر زمـانی را برای انـجـام فـعـالیت‌های خلاق اختصاص دهید، احساسی شادتر و سالم تر خواهید کرد. 
9 - با کسی صحبت کنید یکی از دوستان خود را برای هم صحبتی و بیان احساسات و عقاید خود انتـخـاب کـنید. او در مـورد شما قضاوت نکرده و مشکلات شما را حل نخـواهد کرد. وی بـه حـرف‌هایـتـان گوش می‌دهد، چرا که می‌داند شما نیز همین کار را برایش انجام خواهید داد. 
10 - بخشنده باشید شاید زمان آن فرا رسیده باشد که کسـی یـا خودتان را به‌خاطر چیزی که اتفاق افتاده یا گفتـه شـده مـورد بـخشایـش قـرار دهــید. اتفاقات و اشتباهات گذشته را پـذیرفته و فراموش کنید. بدانید که نمی‌توانید زمان را بـه عـقب برگردانید. شادمانی خود را با از یاد بردن نومیدی‌ها و شکست‌های گذشته دوباره بدست آورید. نگران نباشید، خوشحال باشید در دنـیای واقعی نمی‌توانیم از دیگران انتظار داشته باشیم تا برای ما شادمانـی ایـجـاد کنند. خوشحالی حالتی از ذهن است که کاملا می‌تواند تحت کنترل شما باشد. محیط پیرامون خود را به گونه‌ای مهیا سازید که فرصت‌هایـی بـرای شناختن و لذت بردن از جنبه‌های مثبت و خوشایند زندگی را فراهم آورد. برای شاد بودن تلاش کنید.

هرکس جای خود...

مردی تاجر در حیاط  قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته
و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود…..
هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.
تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.
اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد…
تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ،
رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم…
مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود…!
علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.
از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.
مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم…
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم
‏(چارلی چاپلین)

ما

همه ما خودمان را چنین متقاعد می کنیم که زندگی بهتری خواهیم داشت اگر

 

شغلمان را تغییر دهیم

مهاجرت کنیم

با افراد تازه ای آشنا شویم

ازدواج کنیم

 

فکر میکنیم،‌ زندگی بهتر خواهد شد اگر:

ترفیع بگیریم

اقامت بگیریم

با افراد بیشتری آشنا شویم

بچه دار شویم

 

و خسته می شویم وقتی:

می بینیم رییسمان نمی فهمد

زبان مشترک نداریم

همدیگر را نمی فهمیم

می‌بینیم کودکانمان به توجه مداوم نیازمندند

بهتر است صبر کنیم ...

 

با خود می گوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد که :

رییسمان تغییر کند، شغلمان را تغییر دهیم

به جای دیگری سفر کنیم

به دنبال دوستان تازه ای بگردیم

همسرمان رفتارش را عوض کند

یک ماشین شیک تر داشته باشیم

بچه هایمان ازدواج کنند

به مرخصی برویم

و در نهایت بازنشسته شویم....

 

حقیقت این است که برای خوشبختی، هیچ زمانی بهتر از همین الآن وجود ندارد.

 

اگر الآن نه، پس کی؟

 

زندگی همواره پر از چالش است.

 

بهتر این است که این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم که با وجود همه این مسائل، شاد و خوشبخت زندگی کنیم.

 

به خیالمان می رسد که زندگی، همان زندگی دلخواه، موقعی شروع می شود که موانعی که سر راهمان هستند، کنار بروند:

مشکلی که هم اکنون با آن دست و پنجه نرم می کنیم

کاری که باید تمام کنیم

زمانی که باید برای کاری صرف کنیم

بدهی‌هایی که باید پرداخت کنیم

و ...

بعد از آن زندگی ما، زیبا و لذت بخش خواهد بود!

 

بعد از آن که همه ی این ها را تجربه کردیم، تازه می فهمیم که زندگی، همین چیزهایی است که ما آن ها را موانع می‌شناسیم

 

این بصیرت به ما یاری میدهد تا دریابیم که جاده‌ای بسوی خوشبختی وجود ندارد. خوشبختی، خود همین جاده است.. بیایید از هر لحظه لذت ببریم.

 

برای آغاز یک زندگی شاد و سعادتمند لازم نیست که در انتظار بنشینیم:

در انتظار فارغ التحصیلی

بازگشت به دانشگاه

کاهش وزن

افزایش وزن

شروع به کار

مهاجرت

دوستان تازه

ازدواج

شروع تعطیلات

صبح جمعه

در انتظار دریافت وام جدید

خرید یک ماشین نو

باز پرداخت قسط ها

بهار و تابستان و پاییز و زمستان

اول برج

پخش فیلم مورد نظرمان از تلویزیون

مردن

تولد مجدد

و...

 

خوشبختی یک سفر است، نه یک مقصد.

 

هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد.

 

زندگی کنید و از حال لذت ببرید.

 

اکنون فکر کنید و سعی کنید به سؤالات زیر پاسخ دهید:

1. پنج نفر از ثروتمندترین مردم جهان را نام ببرید..

2. برنده‌های پنج جام جهانی آخر را نام ببرید.

3. آخرین ده نفری که جایزه نوبل را بردند چه کسانی هستند؟

4. آخرین ده بازیگر برتر اسکار را نام ببرید.

 

نم یتوانید پاسخ دهید؟ نسبتاً مشکل است، اینطور نیست؟

نگران نباشید، هیچ کس این اسامی را به خاطر نمی آورد..

 

روزهای تشویق به پایان می رسد! نشان های افتخار خاک می گیرند! برندگان به زودی فراموش میشوند!

 

اکنون به این سؤالها پاسخ دهید:

1. نام سه معلم خود را که در تربیت شما مؤثر بوده‌اند ، بگویید.

2. سه نفر از دوستان خود را که در مواقع نیاز به شما کمک کردند، نام ببرید.

3. افرادی که با مهربانی هایشان احساس گرم زندگی را به شما بخشیده‌اند، به یاد بیاورید.

4. پنج نفر را که از هم صحبتی با آن ها لذت می برید، نام ببرید.

حالا ساده تر شد، اینطور نیست؟

 

افرادی که به زندگی شما معنی بخشیده‌اند، ارتباطی با "ترین‌ها" ندارند، ثروت بیشتری ندارند، بهترین جوایز را نبرده‌اند ....

 

آنها کسانی هستند که به فکر شما هستند، مراقب شما هستند، همان هایی که در همه ی شرایط، کنار شما می مانند ...

 

کمی بیاندیشید. زندگی خیلی کوتاه است.

 

شما در کدام لیست قرار دارید؟ نمی دانید؟

اجازه دهید کمکتان کنم.

شما در زمره ی مشهورترین نیستید...،