مرگ روزانه 11ایرانی در اثر خودکشی...

درست همزمان با چهار خودسوزی در مقابل نهادهای حکومتی و دانشگاهی، اولین سمینار ملی مطالعه رفتارهای خودکشی و راهکارهای پیشگیری از آن در سالن همایش های بین المللی رازی دانشگاه علوم پزشکی ایران برگزار شد
.در این برنامه کارشناسان در خلال ارائه
مقاله ها و نتایج پژوهش های خود آمارهایی از وضعیت خودکشی در ایران و جهان ارائه دادند. طبق یکی از این آمارها روزانه حدود 11 نفر و هر سال بیشتر از چهار هزار نفر در ایران به علت خودکشی می میرند. حسین اسدبیگی معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی در گزارش خود از وضعیت خودکشی در ایران و جهان می گوید: «ایران با نرخ خودکشی شش نفر در صد هزار نفر در رتبه 58 جهان قرار دارد. در سال 1380 حدود 3000 خودکشی کامل در ایران وجود داشته که حدود 65 درصد از آن از طرف مردان و 35 درصد از سوی زنان انجام شده است و یک درصد از کل مرگ و میرها را شامل شده است. معمولاً در آمارها فقط موارد منجر به فوت ثبت می شود در صورتی که موارد اقدام به خودکشی بسیار بیشتر بوده و بسته به روش به کار رفته و در استان های مختلف از 20 تا 50 برابر موارد خودکشی منجر به فوت اقدام به خودکشی وجود دارد. در تهران با آنکه تعداد موارد خودکشی ثبت شده از استان های دیگر بیشتر است اما به دلیل جمعیت بسیار زیادی که دارد از نظر خودکشی در کنار سیستان و بلوچستان در آخرین رتبه ها قرار دارد. به گزارش دفتر سلامت روانی اجتماعی وزارت بهداشت، سالانه شش نفر به ازای هر 100 هزار نفر جمعیت در ایران خودکشی می کنند. آمارها نشان می دهد 95 درصد افرادی که خودکشی می کنند دچار اختلالات روانی هستند از جمله 80 درصد بیماران افسرده، 10 درصد اسکیزوفرنی ها و پنج درصد افرادی هستند که زوال عقل و حالات هذیانی دارند. ایران سومین کشوری است که بعد از چین و هندوستان آمار خودکشی زنان در آن در حال پیشی گرفتن است. اقدام به خودکشی در زنان چهار برابر بیشتر از مردان است و مردان سه برابر زنان خودکشی موفق دارند و سن، مکان زندگی، اعتقادات مذهبی، دیدگاه اجتماعی، ازدواج و... عوامل موثر بر خودکشی بیان شده است. نتایج تحقیق دکتر افشین قادری تحت عنوان «تجزیه و تحلیل خودکشی در ایران» نشان داده که در بین اقدام کنندگان به خودکشی 50 درصد درآمد پایین، 40 درصد درآمد متوسط و تنها 10 درصد درآمد خوب داشته اند که این نشان دهنده تاثیر وضعیت اقتصادی بر اقدام به خودکشی است.

خودسوزی در ایران

در مقاله ای دیگر که تحت عنوان «خودسوزی در ایران» توسط دکتر علیرضا احمدی ارائه شده، آمده است: «27 درصد از کل خودکشی ها در ایران از طریق خودسوزی است که 71 درصد از این افراد را زنان تشکیل می دهند و میانگین سنی اقدام کنندگان 29 سال بوده است. در این مطالعه دو منبع داده ها در جهت شناخت عوامل مرتبط با خودسوزی شامل عوامل دموگرافیک، جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی و جنبه های مرتبط با سلامت مورد تحلیل قرار گرفت و نشان داده شد بیکاری در مقایسه استان ها با هم به عنوان یک عامل خطر برای خودسوزی عمل کرده است. در حالی که شیوع بیماری های روانی و کمبود دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی نقش مهمی در شیوع خودسوزی نداشته است.»
او خودسوزی را یکی از روش های خودکشی دانسته است که در کشورهای در حال پیشرفت شیوع بالاتری نسبت به کشورهای پیشرفته دارد و نرخ شیوع استفاده از این روش در ایران یکی از بالاترین درصدها را در جهان به خود اختصاص داده است به شکلی که در بعضی مناطق ایران تا 71 درصد خودکشی ها را خودسوزی تشکیل می دهد
.دکتیر لیلی پناغی در مقاله ای تحت عنوان «فراوانی خودسوزی و عوامل مرتبط در ایران» بیان کرد حداقل سن خودسوزی
9/24 و حداکثر آن 2/27 است و زنان نسبت به مردان آمار بالاتری داشته اند که میانگین آن 5/81 درصد است.همچنین نشان داده است زنان خانه دار، متاهلان و افراد با سطح تحصیلات پایین تر آمار بالاتری در زمینه خودسوزی داشته اند.دکتر مهران ضرغامی خودسوزی عمومی را به عنوان نمایشی ترین و اغلب غیرقابل درک ترین روش خودکشی مطرح کرد. ایشان در تحقیقی تحت عنوان «رابطه بین خودسوزی عمومی و اختلالات شخصیتی» نشان داده است اختلالات شخصیتی به عنوان عامل خطری برای اقدام به خودکشی محسوب می شود و وجود اختلالات شخصیتی با سابقه قبلی در اقدام به خودکشی مرتبط است و راهبردهای پیشگیری از خودکشی باید توجه ویژه ای به تشخیص و درمان اختلالات روانی خصوصاً اختلالات شخصیتی داشته باشد. نتایج
نشان دهنده آن است که علل و زمینه های اقدام به خودکشی در کشور ما هم مانند سایر کشورها با تفاوت های جزئی به دلیل اختلافات فرهنگی است.
 

 

من نوشت:بفهمید و بدانید کسانی که خودسوزی میکنند یعنی میخواهند خود را به نمایش بگذارند درد خود را اشکار کنند و فریاد بزنند ما را هم ببینید ،مشکلات مارا هم دید بزنید!واگر قصد اشکار کردن این درد را نداشت میتوانست در کنج خانه اش چند قرص بخورد و بعد به ارام تمام شود بی سروصدا،ولی میخواهد داد بزند من هم هستم من هم با دردهایی هستم درهایی که نمیبینید ... 

آهای دخترکی که وقتی خبر خودکشی دانشجویی را دادم گفتی عجب کار احمقانه ای.......تو احمقی که بازی مرگ را نمیبینی و خودت را میزنی به کوچه علی چپ و میگویی من در زندگی هدف دارم:))زهی خیال باطل.. 

همه ی کسانی که خود را به مرگ دعوت کرده اند کسانی نبودند که هدف نداشته باشند یا خوشی زده باشد زیر دلشان درد داشتند درد ،دردی که گمان میکردند درمان ندارد،مفهمید لعنتی ها! 

ناراحتم که نظاره گرش بوده ام ... 

تماشاچیه صرف... 

نویسنده ی صرفش... 

گرینده ی تنهایش... 

و حالم از ان بسیجی ای بهم میخورد که بجای چیستی و چرایی اش میگوید اخه کسی که خودکشی میکند میگویند قبرش را جدای از مسلمانان نگه دارید.... 

بالا میاورم روی تمام اعتقادات و حتی شاید روی خودت...

اختلاس سرمایه اجتماعی

فرید میرموسوی

دور هم نشسته بودیم که یکی از بچه‌ها گفت: امروز راننده تاکسیه صد تومن کرایه اضافه‏تر از من گرفت، میگم آقا صد تومن اضافه گرفتی، میگه‌ ای بابا طرف سه‌هزار میلیارد بلند می‌کنه هیچی نمی‏گید حالا ‌گیر دادی به این صد تومن کرایه ما. اون یکی گفت: راست میگه من هم زنگ زدم به بیمه پیگیری خسارتم را بکنم که چرا اینقدر طول کشیده طرف برمی‏گرده میگه: ول کن بابا سه‌هزار میلیارد را بچسب. اون یکی که در بانک کار می‌کند، می‌گوید: سپرده‌های بانک ما یک‌دفعه کاهش پیدا کرده، مردم انگار ترسیدن. اون یکی جواب می‌دهد: معلومه خب چطور ما که می‏خوایم یک تومن وام بگیریم صد تا ضامن و نامه کسر از حقوق و غیره از ما می‌خواهند. ما یک ماموریت رفتیم از طرف اداره هی‌ گیر دادن به فاکتور کرایه ماشین و پول غذا، می‌گم بابا تو آن دو روزه من که پیاده نرفتم، باد هوا که نخوردم یک حداقلی تعریف کنید پولش رو بدید، میگن نمیشه سند می‏خواد. اون یکی می‌گوید: تو بازار هم همینه‌ها، دیگه نمیشه به اعتبار آدم‌ها حساب کرد یارو 10 سال کاسب بازاره یکهو میزنه درمیره این دوره زمونه آدم باید دو دستی مالش را بچسبه بذاره زیر سرش.
در دهه‌های گذشته اقتصاددانان لزوم رسیدن به توسعه و رفاه را در سرمایه اقتصادی و نیروی کار جست‌وجو می‌کردند اما بعد از مدتی اقتصادان‌های نئوکلاسیک به عامل سرمایه انسانی و نیروهای کار متخصص اشاره کردند، در ادامه تحولات در سال‌های 1980 مفهوم سرمایه اجتماعی آرام آرام به عنوان فاکتوری مهم در روند توسعه و رفاه یک جامعه مورد توجه قرار گرفت و اقتصاددانان اغلب از آن به عنوان چسبی که جامعه را به هم پیوسته نگه می‏دارد با عنوان سرمایه اجتماعی یاد می‌کنند. به نظر آنها مهم‌ترین نقشی که سرمایه اجتماعی در روند توسعه ایفا می‌کند، کاهش هزینه‌های معاملاتی است. به عنوان مثال اگر در یک جامعه افراد به همدیگر اعتماد داشته باشند در هنگام خرید و فروش اجناس خود نیاز به وجود یک فرد واسطه جهت شاهد معامله و اعتباربخشی به آن پیدا نمی‏شد. پس بدون وجود واسطه هزینه حق دلالی کاهش پیدا می‌کرد. بنابراین در جامعه‏ای که افراد به یکدیگر اطمینان دارند معاملات اقتصادی پررونق‏تر و کم‌هزینه‏تر است و این خود موجب رونق اقتصادی می‌شود. سرمایه اجتماعی با سرمایه انسانی فرق دارد، سرمایه اجتماعی چیزی نیست که به صورت فردی به‌دست آید مانند تحصیلات، بلکه سرمایه اجتماعی در صورتی معنا‏دار است که بیش از یک نفر در آن سهیم باشند. سرمایه اجتماعی می‌تواند از دو نفر که با هم کار می‌کنند تا یک ملت را دربرگیرد.  

منابع ایجاد‌کننده سرمایه اجتماعی از منظر فوکویاما این‌گونه دسته‏بندی می‌شود: 

1- هنجارهایی که به لحاظ نهادی ساخته شده‏اند مانند دولت و نظام‏ قانونی- 

2- هنجارهایی که خودجوش هستند و از کنش متقابل اعضای یک جامعه به وجود می‏آیند- 

3- هنجارهایی که از جامعه دیگر برخاسته‏اند و 

4- در نهایت هنجارهای طبیعی مانند خانواده، نژاد و قومیت. 

مفهوم سرمایه اجتماعی را امروزه در سه سطح خرد، میانی و کلان تقسیم می‌کنند به این معنی که در سطح خرد روابط بین افراد را در بر می‏گیرد مانند: اعتماد به اعضای خانواده، دوستان و همکاران،  

همچنین وجود ارزش‌های اجتماعی مثبت چون صداقت، امانتداری و تعهد در مقابل ارزش‌های منفی مانند، تقلب، کلاهبرداری و چابلوسی. 

 در سطح میانی روابط افقی و عمودی مدنظر قرار می‏گیرد که روابط افراد بین نهادها و سازمان‌ها در این زمره هستند، نظریه‏پردازان این سطح، افرادی همچون کلمن و پاتنام هستند. به نظر کلمن سرمایه اجتماعی ترکیبی از ساختارهای اجتماعی است که تسهیل‌کننده کنش‏های معینی از کنشگران در درون این ساختارهاست. به عنوان مثال در یک اجتماع روستایی که کشاورز علوفه را از کشاورز دیگر می‏گیرد و ابزار و ادوات کار کشاورزی را به طور گسترده به یکدیگر قرض می‌دهند، سرمایه اجتماعی اجازه داده که هر کشاورز کارش را با حداقل سرمایه فیزیکی انجام دهد. اما سرمایه اجتماعی در سطح کلان مربوط می‌شود به نظریه‏ نورث. او از منظر اقتصاد سیاسی و در سطح کلان سرمایه اجتماعی را مورد مطالعه قرار داده‏ است. این سطح سرمایه اجتماعی روابط قراردادی و ساختاری نهادهای کلان اعم از دولت، حکومت سیاسی و نظام‌های قضایی و حقوقی را در بر می‏گیرد. در سطح کلان با سرمایه اجتماعی ساختاری سروکار داریم که اعتماد به نهاد‏های حاکمیتی و تخصصی مانند بیمارستان‌، بیمه‌ و بانک‌ها از آن جمله هستند. متاسفانه در کشور ما تضعیف سرمایه اجتماعی در سطح کلان موجب کاهش این سرمایه در سطوح دیگر شده است. اینکه افرادی توانسته‏‏اند در سطوح بالا مقدار معتنابهی سرمایه اقتصادی اختلاس کنند، نباید این اجازه را به دیگران بدهد که به اعمال خلاف عرف خود هرچند اندک مشروعیت ببخشند. متاسفانه در یک فضای نابهنجار امکان سوءاستفاده از این فضا و برهم زدن بیشتر هنجارهای اقتصادی و اجتماعی بیشتر می‌شود.اختلاس رخ داده به هر دلیل که به وقوع پیوسته ‏است موجب تضعیف اعتماد و سرمایه اجتماعی مردم نیز شده است. برای جبران این سرمایه شاید بهتر باشد ضمن ترمیم منابع سرمایه اجتماعی نهادی در کشور به منابع دیگر سرمایه اجتماعی بیشتر توجه کنیم. منابعی که خودجوش هستند و از کنش‏های متقابل مردم با یکدیگر به وجود می‏آیند 

 

 

من نوشت:آن وقت است که بزرگی اختلاس میکند و مردم مشروعیت میدهند به دزدی های کوچکشان از یکدیگر از کرایه ی تاکسی بگیر تا ... 

به قول آمریکایی ها تو عمل منفی جوابش مثبت نمیشود،حواسمان باشد.

دلایل افزایش قتل...

سعید خراط‌ها*

در خبرها به نقل از رییس پلیس آگاهی تهران داشتیم آمار قتل در سال‌جاری افزایش یافته است. افزایش آمار قتل اولا تابع ثبت آمار قتل است. یعنی وقتی اعلام قتل‌های رخ‌داده زیاد شود، آمار بالا می‌رود. برخی قتل‌ها هستند که ثبت نمی‌شود و خانواده‌ها آنها را گزارش نمی‌کنند. بخشی دیگر از این قتل‌ها مفقودی‌ها هستند که در بیشتر موارد به قتل رسیده‌اند اما پرونده‌های آنها به نتیجه نرسیده و در دسته قتل‌ها قرار نمی‌گیرند اما در واقع قتل اتفاق افتاده‌است. همچنین باید توجه داشت دقت در ثبت آمار از سوی مراکز مسوول هم بالا رفته‌است. دومین دلیل افزایش قتل می‌تواند گسترش خشونت در جامعه باشد و این مساله به‌شدت در بالارفتن قتل و سایر جرایم خشن تاثیر می‌گذارد. اجرای احکام در ملاءعام و برخوردهای شدید با مجرم بدون اینکه دلیل بروز جرم را از بین ببرند، باعث افزایش خشونت در جامعه می‌شود و در واقع بازتولید خشونت می‌کند، خشونت غیررسمی تابع الگوپذیری از شرایط رسمی و قانونی است. البته نباید ارتباط مستقیم قتل را با فقر، بیکاری، فاصله طبقاتی، کمبود درآمد، ناتوانی خانواده‌ها و افراد در تامین معیشت فراموش کرد. فرد فقیر سرقت می‌کند، در اوج هیجان ضربه‌ای به فرد می‌زند و او را می‌کشد به همین دلیل هم سرقت، سومین دلیل قتل است. آمار بالای سرقت هم تابع شرایط اقتصادی است در حالت دیگر وقتی به فرد فشار اقتصادی وارد می‌شود خانواده را به طلاق می‌کشد خشونت تشدید می‌شود و فشارهای عصبی افزایش پیدا می‌کند. فرد در حل مسایل ناتوان می‌شود و افزایش قتل را در پی‌دارد. برخی از قتل‌ها تابع شیوع مواد مخدر صنعتی مثل شیشه است که آمار قتل خانوادگی را هم بالا می‌برد و چراکه این نوع مواد فرد را به اطرافیان مشکوک و شخص مثلا احساس می‌کند همسرش خیانت کرده‌است. بنابراین، باید او را از بین ببرد. این به معنای فروریختن نظام خانواده که عنصر اصلی یک جامعه را تشکیل می‌دهد، است. افراد نسبت به هم صف‌آرایی می‌کنند. پدر خانواده نقش اصلی خود را در خانواده از دست می‌دهد. مادر نقش اصلی را ایفا نمی‌کند و بچه‌ها جایگاه خود را از دست می‌دهند و هر کدام شاکیانی هستند که کنار هم زندگی می‌کنند. بسیاری از قتل‌هایی که اتفاق می‌افتد با سبق تصمیم نیست و این فحاشی، عصبانیت و خشونت افسار گسیخته‌است که منجر به قتل می‌شود. در بسیاری موارد در قتل خانوادگی قتل از پیش طراحی شده، نیست و قتل با ابزار دم‌دستی انجام شده است که ازتشدید نابهنجاری‌های خانوادگی نشان دارد. عوامل افزایش قتل چه خانوادگی و چه غیرخانوادگی حلقه‌های متصل به هم هستند و نمی‌توان یکی را عامل اصلی دانست. مسایل جنسی که میان زن و شوهرها وجود دارد از جمله عوامل دیگری است که می‌توان به آن اشاره کرد. همچنین نقص قوانین و اطاله دادرسی در پرونده‌های خانوادگی زمینه‌ساز وقوع قتل محسوب می‌شود. قتل رخدادی در حوزه خشونت است اما خشونت خودش با حلقه‌های مجاور یعنی با مسایل جنسی، فکری، فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در ارتباط است. نکته آخر اینکه بسیاری از قتل‌های خانوادگی در شرایطی است که زن و شوهر به دادگاه رفته‌اند اما دادگاه سعی در مصالحه داشته‌است در حالی‌که وقتی زوجی نزاع و درگیری دارند و تقاضای طلاق می‌کنند، بهتر است که دادگاه با جدایی موافقت کند. چراکه ادامه روند این زندگی احتمال بروز قتل را افزایش می‌دهد و هرچند آمار طلاق پایین می‌آید، بر آمار قتل یا خودکشی افزوده می‌شود.
*جرم‌شناس و استاد دانشگاه 

 

 

 

من نوشت:حالا هی بیایید اعدام در ملاعام کنید که 15هزار روانی توی کرج جمع شوند ساعت 5صبح ساعتهایشان را کوک کنند و سوت بزنند و کف بزنند و اعدام ببینند ! 

حالشان بهم نمیخورد! 

به قول استادی شاید همه ی اینها دارند جنازه ی خودشان را بالای دار میبینند! 

والله قسم این جامعه بیمار است واگرنه از دیدن جان کندن دیگران و التماس کردنش به شوق نمیامد!!

دلایل زندگی مجردی دختران...

مهسا صارمی- 

افزایش فشار خانواده بر دختران جوان و محدودسازی دامنه آزادی آن‌ها،ورود دختران به دانشگاه‌ها و اشتغال آن‌ها در سازمان‌ها و شرکت‌های مختلف ازجمله دلایلی است که آن‌ها را به زندگی مجردی سوق می‌دهد.

 

بر اساس آمارهای به‌دست آمده در سازمان ملی جوانان، سی‌ درصد از دختران جوان در شهرها و استان‌های بزرگ مانند تهران، شیراز، اصفهان، تبریز و مشهد به تنهایی زندگی می‌کنند.

 

زندگی مجردی برای دختران اغلب از دوران دانشجویی شروع می‌شود. دختری که از سوی دانشگاهی در شهر دیگر پذیرفته می‌شود، باید دوران دانشجویی را دور از خانواده بگذراند.پس از انتقال به شهر دیگر، دانشجویان بلافاصله برای اجاره خانه دست به کار می‌شوند و گاهی با دوستان‌شان به‌طورمشترک خانه‌ای اجاره‌ای را برای زندگی دور از خانواده پیدا می‌کنند. دلیل همه زندگی‌های مجردی اما قبولی دانشگاه در شهرستان‌ها نیست. برخی از دختران شاغل نیز به‌محض دست یافتن به شغلی و در‌آمدی که بتوانند به واسطه آن اجاره خانه را بپردازند، به سرعت دست به کار می‌شوند، به بنگاه‌های معاملاتی مراجعه و واحدی هر چند کوچک را اجاره می‌کنند.

 

دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران پیشتر در مورد یکی از دلایل رواج زندگی مجردی چنین گفته است:«یکی از مهم‌ترین علت‌هایی که در این زمینه می‌توان مورد توجه قرار داد این است که سال‌هاست تبلیغ‌هایی که صورت می‌گیرد روی ساختن خانه‌های کوچک است و تمام خانه‌های مهر و سایر ساختمان‌هایی که توسط دولت و نهادهای دولتی ساخته می‌شود ۶۰ - ۵۰ متری هستند. یکی از تبعاتی که چنین سیاست‌های دولتی در پی داشته این است که فضا برای زندگی افراد کم است و علاوه بر این که روی میزان زاد و ولد تاثیرگذار بوده، روی میزان حضور افراد در خانه و تعاملات‌شان با بقیه نیز اثرگذار است. در این خانه‌‌ها فضا کافی نیست و افراد نمی‌توانند آزادانه و آنطور که دلشان می‌خواهد به فعالیت‌های خود بپردازند.»

 

فاصله فرهنگی نسل‌های متفاوت

 

در این میان فشار خانواده‌ها نیز بر افزایش تمایل دختران به زندگی مجردی نقش دارد.دختران و پسران در سنین جوانی، می‌خواهند آنطور که خود دوست دارند و به سبکی که خود می‌پسندند زندگی کنند، به سفر بروند، با دوستان‌شان معاشرت کنند، مهمانی و جشن بگیرند و شاد باشند. گاهی هم دل‌شان می‌خواهد تنها باشند و در تنهایی به زندگی‌شان ادامه دهند.

 

با عمیق شدن شکاف و فاصله فرهنگی در میان نسل‌های متفاوت در یک خانواده، تمایل جوانان به زندگی مجردی و در پی آن نگرانی خانواده‌ها افزایش می‌یابد. پس از شروع زندگی مجردی، مادران فرزندان‌شان را از خود دور می‌بینند و با تصور این‌که همه نکته‌هایی که در این سالها به فرزندان‌شان آموخته‌اند، به باد رفته است، غصه می‌خورند.

 

سمیرا ۲۶ ساله است. او پنج‌سال پیش در ۲۱ سالگی، به مدت دوسال زندگی مجردی را تجربه کرده است. این دختر جوان دلیل تصمیم خود برای زندگی مجردی را چنین بیان می‌کند: «من خیلی زود وارد بازار کار شدم، چون همیشه فکر می‌کردم که استقلال مالی صرفاً به معنای نیاز مالی نیست. معتقد بودم وقتی شخصی استقلال مالی دارد، استقلال فکر و عملکرد نیز دارد و در خیلی از موقعیت‌ها می‌تواند به صورت مستقل عمل کند. من شرایط نرمالی داشتم اما افکارم متفاوت بودند.از نظر دیدگاه و افکار با برادرم بسیار فاصله داشتیم. همدیگر را درک نمی‌کردیم و سعی می‌کردیم در دنیاهای خود ساخته خودمان زندگی کنیم. پس از مدتی به این نتیجه رسیدم که می‌توانم تنها زندگی کنم و این اتفاق هم برای من و هم برای دیگر اعضای خانواده بهتر است.»

 

بر اساس آمارهای به‌دست آمده در سازمان ملی جوانان، سی‌ درصد از دختران جوان در شهرها و استان‌های بزرگ مانند تهران، شیراز، اصفهان، تبریز و مشهد به تنهایی زندگی می‌کنند

 

 سمیرا اضافه می‌کند که مادرش ابتدا با تصمیم او مخالف بوده و گفته بوده است که هیچ کمکی به او نمی‌کند. سمیرا هم‌چنین با مخالفت برادرش که او را «برادری متعصب» می‌نامد، روبه‌رو بوده است.

 

او درباره مشکلاتی که در این مسیر داشته است، می‌گوید: «زمانی که به عنوان دختر مجرد و با دو میلیون تومان، دنبال خانه می‌گشتم و به مشاوره‌های املاک سر می‌زدم، همیشه خودم را دانشجو معرفی می‌کردم زیرا اگر می‌گفتم که درسم تمام شده و می‌خواهم به تنهایی زندگی کنم مشکلات زیادی برایم پیش می‌آمد. هنگامی که تصمیم به زندگی مجردی گرفتم، می‌دانستم که محدود‌تر خواهم شد. در منزل خودمان برای بیرون رفتن، ساعت و زمان مشخص و محدودی نداشتم، دوستانم به منزل‌مان می‌آمدند و مشکلی نبود، اما آزادی‌های من در زندگی مجردی محدودتر شده بود، زیرا می‌خواستم طوری زندگی کنم که برچسب‌های متفاوت به من نچسبانند... با همه سختی‌ها اما حس خوبی به این زندگی داشتم. البته در خانه پدر و مادرم بی‌دغدغه‌تر زندگی می‌کردم. به این مسائل فکر نمی‌کردم که: امروز قبض آب چقدر آمده؟ قبض برق را کی باید بپردازم؟ پول گاز چقدر آمده؟ قبض تلفن چطور؟ در آنجا به کرایه خانه و خرج خورد و خوراک هم فکر نمی‌کردم. در خانه مادر و پدر معنای صرفه‌جویی را نمی‌دانستم و راحت خرج می‌کردم، اما وقتی در خانه خودم زندگی می‌کردم باید آمار خرج و حساب و کتاب همه‌چیز را در نظر می‌گرفتم.»

 

سمیرا می‌گوید که اگر دوباره به همان روزها برگردد، باز همان تصمیم را می‌گیرد و تنها زندگی می‌کند. وی هم‌چنین می‌گوید که این روزها نیز به زندگی مجردی فکر می‌کند و در حال جست‌وجوی خانه‌ای با شرایط بهتر از پیش است.

 

زندگی مجردی و استقلال دختران جوان

زندگی مجردی میزان استقلال دختران را افزایش می‌دهد. زمانی که دختری به امرار معاش و مدیریت درآمد خود بپردازد، با مسائل و مشکلات موجود در جامعه دست و پنجه نرم می‌کند، با تکیه بر توانایی‌های خود سعی می‌کند تا مشکلاتش را رفع کند و تجربه‌های زیادی را به دست می‌آورد. هنگامی که از خانواده فاصله می‌گیرد، وابستگی‌های خانوادگی‌اش کاهش می‌یابد و می‌آموزد که روی پای خودش بایستد.

 

دختران جوان، زمانی که به خواست خود زندگی مستقلی را تشکیل می‌دهند، دیگر برای فرار از فشار خانوادگی و دور شدن از محیط خانه دست به ازدواج‌های زودهنگام نمی‌زنند و ازدواج این دختران با بررسی تمام جوانب، میل و شناخت کامل صورت می‌گیرد. با افزایش این شیوه زندگی، برخی جامعه‌شناسان می‌گویند که آمار ازدواج کاهش یافته است، زیرا ۷۰ درصد از دخترانی که مجرد زندگی می‌کنند هرگز ازدواج نمی‌کنند. با این وجود آمار طلاق هم کاهش پیدا خواهد کرد که یکی از پیامدهای مثبت این نوع زندگی در میان جوانان است.

 

بر اساس تحقیقات سازمان ملی جوانان که سال گذشته روی ازدواج پسران و دختران در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ و ۲۰ تا ۲۴ سال انجام شده، ازدواج دختران در دو دهه اخیر کاهش یافته و آمار تجرد قطعی بالا رفته است. اگر این روند تا پنج‌سال آینده، تا سال ۱۳۹۵ ادامه پیدا کند، نسبت فاصله سنی دختران و پسران مجرد در ازدواج به هم نزدیک می‌شود.

 

هانیه هربار که به ایران برمی‌گردد، وقتی سفرش به پنج یا شش‌ماه می‌رسد، حس می‌کند که دلش می‌خواهد به زندگی مجردی‌اش برگردد؛ به جایی که آرامش خاطر دارد و مجبور به هم‌پا بودن با جمعی خانواده نیست

 

با وجود پیامدهای مثبت زندگی مجردی در جامعه اما، هنوز این شکل زندگی جوانان در خانواده‌های ایرانی جا نیفتاده است و هنوز با زندگی مجردی فرزندان‌شان مخالفت می‌کنند. برخی از کارشناسان، مسئولان و مدیران اجتماعی این نوع زندگی را «پدیده‌ای تلخ» می‌نامند که باعث افزایش سن ازدواج و اختلاف نظر میان خانواده‌ها و فرزندان‌شان می‌شود. هم‌چنین مذهبی‌ها این نوع زندگی را «نوع انحرافی» می‌نامند. شروع این نوع زندگی ممکن است برای خود جوانان نیز مشکلاتی مانند تغییرات روحی، تغییرات سبک زندگی و نگرانی از موقعیت اجتماعی را پدید آورد.

 

تنهایی، دلتنگی و ترس

 

هانیه ۲۷ ساله است. او هفت‌سال پیش برای ادامه تحصیل از ایران خارج شده است. او از فشارهایی که در شش‌ماه اول مهاجرت متحمل شده است و همچنین از احساس تنهایی، دلتنگی و ترس از برخورد با محیط و انسان‌های جدید می‌گوید.

 

هانیه دلیل این ترس را این چنین بیان می‌کند: «شاید این ترس به دلیل شرایطی بود که من در ایران داشته‌ام. حس می‌کنم ترسو بزرگ شده‌ام. در ایران به تنهایی هیچ جایی نمی‌رفتم. علاوه بر این ترس در بیشتر مواقع حسی به همراه من است، این‌که شاید تصمیم اشتباهی گرفته باشم و به اشتباه از ایران خارج شده‌ام و بهترین روزهای عمرم را با سختی و دلتنگی به خود و خانواده‌ام تحمیل کرده‌ام. این حس زمانی تشدید می‌شود که بعد از زمانی طولانی به ایران برمی‌گردم و می‌بینم که پدر و مادرم تغییر کرده‌اند و پیر شده‌اند.»

 

این دختر دانشجو در مورد وضعیت اقتصادی خود در زندگی مجردی ‌چنین ادامه می‌دهد: «خوشبختانه من مشکل اقتصادی نداشتم و پدرم از من حمایت می‌کرد، اما اوایل که بلد نبودم تا هزینه‌ها را با میزان پولم هماهنگ و کنترل کنم گاهی وقت‌ها پولم زودتر از آخر ماه تمام می‌شد و در اواخر ماه به بی‌پولی برمی‌خوردم، اما با خودم می‌گفتم که من در این خانواده تنها نیستم و خواهر و برادرهای دیگرم هم هستند که به پول نیاز دارند. به همین دلیل به خودم اجازه نمی‌دادم که بیشتر از میزان بودجه‌ای که برایم می‌فرستاند از والدینم تقاضا کنم. با گذشت چندوقت یاد گرفتم که چطور کنترل کنم که پولم تا آخر ماه تمام نشود.»

 

هانیه تاثیر این نوع زندگی در خارج از کشور را این‌طور بیان می‌کند: «با تمام سختی‌ها، تنهایی‌ها و دلتنگی‌هایش تجربه خوبی است. البته آسیب‌هایی در سه یا چهار سال اول زندگی مجردی از اطرافیان به من می‌رسید، زیرا به محیطی رسیده بودم که اطرافیانم افرادی نبودند که شبیه به من، از یک طبقه اجتماعی و از یک فرهنگ باشند. انسان‌هایی که با آن‌ها برخورد داشتم، هیچکدام شبیه من نبودند؛ چه دوست‌های ایرانی و چه خارجی. این مسئله باعث می‌شد که یاد بگیرم تا چه حد به انسان‌ها نزدیک شوم و با آن‌ها با مسالمت رفتار کنم، همین مسئله باعث شد من خیلی اجتماعی‌تر شوم.»

 

هانیه هربار که به ایران برمی‌گردد، وقتی سفرش به پنج یا شش‌ماه می‌رسد، حس می‌کند که دلش می‌خواهد به زندگی مجردی‌اش برگردد؛ به جایی که آرامش خاطر دارد و همه کارهایش مانند تماشای تلویزیون، صرف غذا، بیرون رفتن و ... را به تنهایی انجام می‌دهد و مجبور به هم‌پا بودن با جمعی خانواده نیست.

 

امروزه زندگی مستقل دختران جوان در خانه‌های مجردی، پدیده‌ای روبه گسترش است. چه این نوع زندگی را تحث تاثیر فرهنگ غربی وچه برآمده از حس مسئولیت‌پذیری و استقلال جوانان بدانیم، تا امروز هیچ دیدگاه سلبی و منفی‌ای نیز نتوانسته است از گسترش آن جلوگیری کند.

 

 

 

من نوشت:جدا نمیدانید چه لذتی دارد تنهایی اهنگ گوش دادن یا هروقت که اراده کردی رفتن به بیرون یا اواز خواندن و سوت زدن ،شام و نهار هروقت که خواستی بخوری وهرکاری خواستی بکنی و بی توجه کسی بخوابی یا درس بخوانی...

مهاجرت نحبگان و کاهش IQ

دکتر شهرام یزدانی / دانشیار دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
اعلام میانگین ضریب هوشی 84 برای ایرانی‌ها، سبب تعجب بسیاری از نخبگان ایران گردید. عده‌ای با انکار این آمار درصدد اعتراض به آن برآمده‌اند، اما برای اینجانب، این آمار هیچ‌گونه جای تعجبی نداشت، زیرا این موضوع را در سال 1379 در سخنرانی در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی تحت عنوان نظریه ترقیق هوشی (Intellectual Dilution) پیش بینی کرده بودم. در این مقاله به اختصار علل افت میانگین ضریب هوشی در کشور را بررسی خواهم کرد و سپس به راهکارهای مقابله با این رخداد تلخ خواهم پرداخت.

ضریب هوشی اقوام و ملل



مطالعات فراوانی روی تفاوت متوسط ضریب هوشی در کشورهای مختلف صورت گرفته است.

میانگین ضریب هوشی در آمریکا و انگلستان حدود 100 است. این عدد برای شهروندان ژاپنی، چینی، کره‌ای، هنگ کنگی و تایوانی 105 و برای ترکیه، کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا بین 78 و 90 و برای کشورهای آفریقایی پایین تر از صحرای آفریقا بین 65 تا 75 است.

در این میان کشور ما ایران با ضریب هوشی متوسط 84 رتبه 97 را بین 185 کشور جهان دارا می‌باشد. هوش یک سازه انتزاعی مولتی فاکتوریال محسوب می‌شود و هنگامی که صحبت از تفاوت ضریب هوشی بین دو فرد می‌شود تفاوت‌های ژنتیکی، تفاوت‌های محیط فیزیکی، تفاوت‌های محیط روانی و تفاوت‌های آموزشی به خصوص در دوران کودکی می‌تواند توجیه کننده تفاوت ضریب هوشی باشد، اما هنگامی که با تفاوت میانگین ضریب هوشی میان دو کشور یا دو نژاد مواجه می‌شویم قایل شدن به تفاوت ژنتیکی، به نوعی به معنای وجود نژاد برتر (ژن برتر) است.


در واقع در توجیه تفاوت ثروت ملل در طول تاریخ توجیهات زیادی آورده شده است. منتسکیو (1748) آب و هوای معتدل را مهم‌ترین علت برای ثروت ملل می‌دانست، آدام اسمیت (1776) مهارت‌های انسانی، تخصص‌گرایی و وجود یک بازار آزاد را عامل اصلی توسعه فرض می‌کرد، توماس مالتوس در سال 1817 شناسایی عوامل موثر بر فقر و ثروت ملل را مهم‌ترین چالش پژوهشی در حوزه اقتصاد سیاسی می‌داند. دیوید لاندز و ساموئل‌هانتینگتون عوامل فرهنگی (سخت‌کوشی، نظم، آرمان‌های بزرگ، همگرایی اجتماعی، احترام به کار، ارزش قایل شدن برای تحصیلات) را مهم‌ترین عامل موفقیت و ثروت ملل می‌دانند.
در این میان یکی از جنجال برانگیزترین دیدگاه‌ها توسط ریچارد لین (2002) مطرح شده است، ریچارد لین ریشه‌های ثروت و فقر ملل مختلف را در هوش و استعداد ذاتی آنان می‌داند و قایل به برتری ژنتیکی بعضی از اقوام و نژادها در مقایسه با سایرین است. موضوع ژن برتر و نژاد باهوش‌تر موضوعی است که در طول تاریخ به کرّات از سوی گروه‌ها و رهبران نژادپرست (مانند نازی‌ها و صهیونیست‌ها) اعلام شده است، اما تاکنون هیچ یک از شواهد ارایه شده نتوانسته است برتری هوشی یک قوم یا نژاد نسبت به سایر اقوام را به تفاوت‌های ژنتیکی مابین آنان نسبت دهد. جدای از عوامل ژنتیکی، عوامل محیطی متعددی روی ضریب هوشی تاثیر می‌گذارد وضعیت تغذیه‌ای به خصوص در دوران کودکی، استرس‌ها و تروماهای روانی، فقر عاطفی و ارتباطی و کمیت و کیفیت تحصیلات همگی بر ضریب هوشی تاثیر می‌گذارند. به عنوان مثال، نوزادانی که از شیر مادر محروم‌اند ضریب هوشی کمتری دارند. ضریب هوشی کودکان مبتلا به کم‌خونی 5‌ تا 10 درجه کمتر از حد طبیعی برآورد شده است.

کمبود ید نیز باعث کاهش آموزش‌پذیری کودکان شده و ضریب هوشی آنها را به میزان 5 تا 13 ( در موارد کمبود شدید ید تا 30 درجه، فوروارد کننده!) امتیاز کم می‌کند. به این ترتیب می‌توان در نظر گرفت که فقر و ضریب هوشی پایین هر یک دیگری را تشدید می‌کنند و یک چرخه معیوب را تشکیل می‌دهند. این امر بخشی از ضریب هوشی پایین در کشورهای آفریقایی و جنوب آسیا را توجیه می‌کند.

مهاجرت نخبگان و ضریب هوشی

مهاجرت انتخابی نخبگان اثری مخرب بر توسعه ملل می‌گذارد. بدیهی است که بار توسعه و پیشرفت جوامع بر دوش هوشمندان و نخبگان هر جامعه‌ای است. حال وقتی در یک جامعه شرایط به گونه‌ای باشد که نخبگان در گذر زمان آن را ترک می‌کنند، نه تنها خروج آنها مستقیماً جامعه را متاثر می‌کند، بلکه در دراز مدت، ذخیره ژنتیکی کشور را نیز فقیرتر می‌کند و در نسل‌های آتی، روند انتقال ضرایب بالای هوشی به «نسل‌های آینده» با اختلال مواجه می‌شود. این امر در مورد کشور اسکاتلند طی بیش از نیم قرن به دقت مطالعه شده است. از اوایل قرن بیستم، هر ساله تعداد زیادی از افراد تحصیل کرده اسکاتلندی به انگلستان مهاجرت می‌کنند. درصد متوسط مهاجرت سالانه تحصیل کردگان دانشگاهی از اسکاتلند به انگلستان 17.2 درصد و ضریب هوشی متوسط این مهاجران 108.1 می‌باشد.

 این موضوع سبب شده است که میانگین ضریب هوشی اسکاتلندی‌ها به طور متوسط در هر نسل یک امتیاز نسبت به نسل قبل کاهش پیدا کند و اسکاتلندی‌ها در اواسط قرن بیستم به کم‌هوش‌ترین ملت اروپایی (با میانگین ضریب هوشی 97) تبدیل شدند. در واقع، یک نخبه علمی یا اقتصادی که از کشور خارج می‌شود، تنها دانش و استعداد فردی یا مقداری ثروت مادی از کشور خارج نمی‌کند، بلکه ژن‌های نخبگی و کارآمدی را نیز با خود می‌برد تا نسل‌های بعدی او در خارج از کشور مادری از آن بهره مند شوند و جوامع میزبان‌شان را از آن بهره‌مند سازند وضعیت کشور ما ایران در میان کشورهای در حال توسعه مشابه وضعیت اسکاتلند در میان کشورهای توسعه یافته است. بر اساس آمار صندوق بین المللی پول، ایران با ضریب مهاجرت 15 درصد، رتبه اول را در میان 61 کشور توسعه نیافته و در حال توسعه دارا می‌باشد و می‌توان تخمین زد که در طی سه دهه اخیر حداقل سه واحد از ضریب هوشی متوسط ایرانی‌ها صرفا به سبب مهاجرت کاهش پیدا کرده است.


مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش میانگین ضریب هوشی ملل نمی‌شود، بلکه این کشورها را از نوابغ تهی می‌سازد. با نگاهی به فهرست اسامی افرادی مانند لئوناردو داوینچی (ضریب هوشی220)، گوته (210)، پاسکال (195)، نیوتن (190)، لاپلاس (190)، ولتر (190)، دکارت (185)، گالیله (185)، کانت (175)، داروین (165)، موزارت (165)، بیل گیتس (160)، کوپرنیک (160) و اینشتین (160) به‌سادگی درمی‌یابیم که توسعه دانش بشر در طول تاریخ بیش از هر چیز مرهون افراد نابغه می‌باشد. نوابغ همان کسانی هستند که توان حل پیچیده‌ترین مشکلات یک کشور را دارا می‌باشند و مسوولیت راهبری کشور را در وضعیت‌های بحرانی بر عهده دارند. تاثیر نوابغ روی توسعه جوامع به حدی است که می‌توان عبارت معروف «ملتی که قهرمان ندارد هیچ چیز ندارد»  را با جمله «ملتی که نوابغ را در راس مدیریت خود ندارد، به هیچ جا نخواهد رسید» جایگزین کرد.
   

 

 

من نوشت:حالا هی این سران ،زر بزنند و بگویند خب نخبگان بروند مهم نیست ،خب شما گرگوری ها میمانید و این میشود IQ کشور!!!!!!!!!!

چیزهایی که با زلزله فرو نمیریزد..

بازگرداندن میلیاردها ین پس از سونامی

به گزارش خبرگزاری آلمان، مردم ژاپن، که در ماه‌های گذشته، بحران سیل ، سونامی و نشت مواد رادیواکتیو را پشت سر گذاشته‌اند، بیش از سه و نیم میلیارد ین ( بیش از 45 میلیون دلار) پول را که در مناطق سیل زده یافته اند به دولت بازگردانده اند.

همچنین 5700 گاوصندوق پیدا شده پس از سیل که حاوی
بیش از دو میلیارد ین بوده، به دولت داده شده است.

سخنگوی پلیس ژاپن اعلام کرد مردم و داوطلبان همچنان کیف پولهای پیدا شده را تحویل می دهند و تا کنون 96 درصد مبالغ پیدا شده، به صاحبانشان بازگردانده شده است.

زلزله و سونامی در ژاپن که در ماه مارس رخ داد، دستکم 16 هزار کشته و هزاران نفر بی خانمان بر جا گذاشت.

مننننننننننننن

دلم میخواهد بنویسم  

بنویسم از طعم شکلات با ان رنگ زردی که دارد و طعم چای... 

دلم میخواهد بپرسم چی شد مصدق و امیرکبیر و قائم مقام فراهانی بزرگ شدند اندازه ی یک ملت  

میخوام مقاله را سرو ته کنم و بپرم روی پایان نامه ... 

میخوام دوستی بیاید و حرف بزند ... 

دلم میخواهد امشب باشد توی همین اینترنت کاش و ما چت میکردیم کاری که نکرده ام تا به حال ...دلم میخواست به راحتی میگذاشتم برود ... 

دلم میخواست همه ی ارزوهایم را بنویسم ...همه ی دعاها و محرمی که برای من محرم نبود ...دلم میخواهد بگویم انچه فکر میکردیم الان نیست؟هست؟ 

 

دلم میخواهد برسم به تمام انچه توی ذهنم شده اند ایده ال و شاید نباشند و تنها خیالییییییییی باشد...

...

*برقص* *چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند
 *عشق بورز* *چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای
 *بخوان* *چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود
 *زندگی کن* *چنانکه گویی بهشت روی زمین است
 خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان
 بذار نور به زندگیت وارد بشه
 و خودت...

چگونه امامزاده‌های ایران 7برابر شد؟

 

بر اساس آمار رسمی تعداد امامزادگان ایران در اوایل انقلاب اسلامی یک هزار و پانصد تن بوده اند و تا سال جاری بالغ بر ۱۰ هزار و پانصد تن گشته اند و این بدان معناست که طی سی سال گذشته به طور میانگین، سالانه تعداد ۳۰۰ امامزاده در ایران بوجود آمده است. نکته درخور توجه این جاست که بیش از پنج هزار تن از امامزادگان مدفون در ایران را به نام امام موسی کاظم (ع) نسبت می دهند .

سیاست نامه نوشت: استان اصفهان به دلیل شرایط آب و هوایی و تعدد مناطق روستایی یکی از پر امامزاده ترین استان های کشور پس از استان های شمالی کشور محسوب می شود. تنها در یکی از شهرستان های این استان به نام خوانسار حدود ۵ امامزاده وجود دارند که دو تن از آن ها دو سال پیش یعنی در سال ۸۸ طی اتفاقی نادر کشف شدند! 


ماجرا از آن جا شروع می شود که شرکت گاز این شهرستان در حفاری های خود برای عملیات گازرسانی در یک خیابان به مقبره ای قدیمی با تخته سنگ های بزرگ برمی خورد و همین شروع قصه ها، رؤیاپردازی ها و خواب های دیده و ندیده برخی اهالی ساده لوح و البته افراد سودجوی منطقه می شود.

پس از این حادثه بدون کوچکترین اجازه از نهادهای دولتی برخی افراد شروع به ساختن بارگاه و نصب تابلو در منطقه می کنند. این در حالی است که مقبره مذکور در وسط یک محله مسکونی و خیابان با عرض کم قرار دارد. سودجویان با این حربه تکراری که امام موسی کاظم (ع) فرزندان زیادی دارند و کمتر کسی به نسب شناسی مقبره مذکور شک می کند یک مقبره را به دو نفر افزایش داده و این قبور را به عنوان دختران امام موسی کاظم (ع) - دقت شود با یک واسطه- معرفی می کنند به این امید که مردم در نهایت از این که دو فرزند دیگر این امام معصوم کشف شده اند ابراز شادمانی می کنند، در حالی که همان طور که ذکر شد پیش از این

۵۰۰۰ امامزاده دیگر به همین طریق در کشور ایجاد شده اند!

ذکر این نکته خالی از توجه نیست که مردم روستاهای ایران به طور معمول قبرستان منظم و مشخص به سان آن چه که امروز تحت نظارت سازمان های دولتی شاهد هستیم نداشتند و معمولاً قبرستان های متعدد در نقاط مختلف روستاها حفر می شد و مردم مردگان خود را در محلی نزدیک به محل سکونت خود دفن می کردند. قبر مذکور نیز در کنار مقبره های متعدد دیگر در همین خیابان قرار دارد. با این نگاه هر کدام از مقبره ها می توانستند مستعد بروز یک امامزاده باشند!

بنا بر یک تفکر غلط عمومی که تصور می شود میزان استقبال از چنین مکان های مذهبی تقلبی دلالت بر صحت، مشروعیت و قانونی بودن آن است، پخش شایعه کشف امامزاده جدید در شهرستان خوانسار باعث شد تا مردم هر چند برای کنجکاوی به این مکان رجوع کنند و این گونه امامزاده تقلبی شلوغ جلوه نماید و البته مشروع. در همین میان تابلوی امامزاده جدید توسط اهالی محل در خیابان اصلی جهت راهنمای گردشگران و زوار نصب می شود و کوچکترین برخوردی نیز با آن نمی شود.

همه این اتفاقات در حالی طی دو سال می افتد که اداره اوقاف این شهرستان به رغم همه تأکیدات مقام معظم رهبری مبنی بر مبارزه جدی با جهل و خرافات در کشور تنها موضع سکوت اختیار می کند. از طرف دیگر حوزه علمیه بزرگ این شهرستان متعلق به مرحوم آیت الله ابن الرضا خوانساری و آستان قدس رضوی در پی درخواست برخی دلسوزان منطقه جهت مشخص شدن انساب و شجره نامه فرد مذکر صحت این امامزاده را تأیید نمی کنند و از دروغین بودن آن خبر می دهند.

نکات جالب دیگر در این رابطه خواب دیدن های فراوان خانه های اطراف در مناقب این امامزاده ها و نصب زیارت نامه بر سر قبور آنهاست و سنگی که در اثر حفاری از زیر زمین در آورده شده و به گوشه ای انداخته شده است.برخی از افراد با نقل اینکه از این سنگ خون جوشیده است بر سر آن نشسته و دعا می خوانند و سنگ را می بوسند که یکی از تصاویر را در عکس بالا می بینید.

باید دید بالاخره چه زمانی سازمان اوقاف اعتقادات مردم را ارجح بر منافع خود می‌کند.

چگونه امامزاده‌های ایران 7برابر شد؟

مننننننننننننننننننن

باید بنویسم حتی اگر شده واسه ی این دل وامانده که دلش خواندن وبلاگ میخواد و نوشتن چندخط نشستم سی دی زبان دو درسی خواندم و خوشم اومد بعد وب گردی و بعد هوس نظم دادن به فکر کرده ام و نمیدانم کاراموزی را بنویسم یا نه با دوستی 1ساعتی دیروز حرف زدم و الان همه اش ذهنم شلوغ است و نذریهایی که امده و تکلیف من با تاسوعایی که امسال کمی درکش هم نکردم با ایه ی ارسالی که باید تا امشب خوانده شود و...دلم یکجوری است این دو شاعر هم که رفتن و حتی روم نمیشود برم شعرش را بخوانم ...خسته ام هیجان زده ام کار دارم تکلیفم معلوم نیست دو پروژه دارم و 3تایی در حال بررسی است و نقاشی و کارهای زبان و حرفهای توی مغزم و کار پایان نامه و....