ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر
مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم
متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر
بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم،
تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم
و خیلی بندرت دعا می کنیم
چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم
و خیلی زیاد دروغ می گوییم
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم
فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر
کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم.
ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم
اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛
منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده
بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید،
زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است
در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید
زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای از لحظه های لذتبخش است
از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید
عباراتی مانند «یکی از این روزها» و «روزی» را از فرهنگ لغت خود خارج کنید.
بیایید نامه ای را که قصد داشتیم «یکی از این روزها» بنویسیم همین امروز بنویسید
بعضی خوابها ادم را از پا درمیاورد...
همین میشود که با اینکه خوب خوابیده ای ولی اصلا خستگی ات نرفته..
مثل خواب دیشب من
ان استاد مزخرف و حرفهایی که بهش نگفتم ...
دلم خیابان گردی میخواهد و...
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی.
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو. این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی.
اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوش بحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی.
دلم میخواد موهایم را چتری بگذارم و همه شان را بریزم روس صورتم و بذارم از شالم بیرون توی گوشم هندزفری بگذارم با همین اهنگ دیگه دیره مازیار فلاحی و همین الان از خانه در این دل شب بزنم بیرون بروم پیاده همینطور ها کنم و بزنم توی خیابان تنهایی تنهایی بگذارم حتی هر عمله ای برایم بوق بزند محلش نگذارم شاید هم کل بیندازم ...
کی میداند اینهمه پاکی چه دردی دعوا کرده است؟
دلم میخواهد تا صبح طی العرض کنم ...
بروم و صبح شود و کسی دلتنگم نشود ...
بروم همینطور موبایلم زنگ نخورد کسی دنبالم نگردد بروم همینطوری تا اخر دنیا ...یا تمام شدن من ...بروم اصلا همین امشب بروم بام تهران نرفته برم بالای بالا بروم لای برفها ...بخوابم کسی منتظرم نباشد کسی نفهمد بفهمد افسوس رفتنم را بخورد یا نه بمانم لای برفها بخوابم تا صبح تا مرز مردن بخوابم ...
یا خیلی بروم بالای کوه پلاشت یا همچین جایی شب و دیوانگی ام را در این شبهای ماه کامل با تیری ام یکسان کنم و بپرم بالا از ان بالای بالا ...
فردا خواهد شد نوزادانی به زمین دعوت میشود کسانی خوشحال میشوند و خدا همچنان امیدوار به خلق و خلقت و کسانی هم روانه ی روزمرگی ...
جای خالی ام احساس نشود برای هیچ کس دلتنگ نشود کسی منتظرم نباشد مرگم تکانش ندهد بیحالش نکند افسوس ندهد ...خسته و دلتنگش نکند ...هیچ جرف نگفته و کار نکرده ای برایم نماند !
میدانم هیچ کس دردهایم را نخواهد دانست و این حس افسوس و حسرت و حسودی و این بیحوصلگی ها و این جای خالی و این اشکهای حال و لبخندهای مصنوعی عکس ها و خاطرات و اسم های محو و...
روز مرگم کسی تکان نمیخورد !هیچ رسالتی معطلم نخواهد ماند هیچ کجای دنیا اب از اب تکان نخواهد خورد و نه زمینی به اسمان و نه بلعکس !
چه خوب که هیچ کس حسرت نبودنم را نخواهد خورد ...
و هیچکس اشکی نخواهد ریخت ...
و هیچ خرجی برایم نخواهد شد...
و هیچ اکسیژنی هدر نخواهد رفت ...
و هیچ روزی برایم تعطیل نخواهد شد...
و من دیگر دلتنگ و دل گرفته و خسته و بیحوصله و ...نخواهم ماند و هیچ حرف و ارزویی و امیدی...
امروز مرتیکه جونمو به لبم رسوند تا ترجمه رو بده!
امتحانم دادم از مراسم هم جا موندم هفته دیگه هم امتحان داریم بلاتکلیف و سردرگم هم هستم فردا هم جلسه دارم 5شنبه و 3شنبه بعد هم وقت دکتر دارم
سه/یلا هم خستم کرد امروز حوصله ی اونم امروز نداشتم تندیس هم داغونه مهره و پیچم عشق میکنند منم که همه این روزا میپرسن ازدواج کردی؟
میگم نه ولی یه لحظه تصور کردم همچینم بد نبود ...اگه ادم هیچچی از دنیا نخواد باید چیکار کنه؟نه جدی چی کار کنه؟
دلم هم برای شهرز/اد تنگیده !
حوصله ندارم کاش فردا جلسه نبود اخه چه معنی میده هنوزم هیچکاری ندارم انگار نه انگار چندروز پیش کلی شاد بودم شاید چشمم کردن:)(
جز اولین بارهاست که تو خونه دارم بدون هدفون اهنگ گوش میدم با اینکه کسی هم هست.
بیتا مهدوی
ریشه های همسرکشی در گفت وگو با کارشناسان
طبق آمار اعلام شده از سوی رییس پلیس آگاهی پایتخت 23 درصد از قتلهای 7 ماهه نخست امسال، خانوادگی بوده است و در این میان همسرکشی در صدر قرار دارد اما چه شده که زوجهای عاشق دیروز، امروز عصیانزده و پر از نفرت عشق را به دست فراموشی میسپارند و نقشه قتل شریک زندگیشان را میکشند، هنوز دل نبسته، زهر کینه را تجربه میکنند تا شاید، زندگی را دگرگونه ببینند؟!...
نتایج یک تحقیق نشان میدهد فشارهای روحی و احساسات منفی در زنان و ارتباط با بزهکاران، از عوامل اصلی وقوع پدیده همسرکشی است. نتایج این تحقیق که آن را دکتر جعفر سخاوت، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و علی افشاری، کارشناس ارشد جامعهشناسی انجام دادهاند، نشان میدهد نداشتن حامی در زندگی و وجود محرکهای منفی، از ویژگیهای زنان قاتل است. جامعه آماری این تحقیق در زندان اوین بوده و با روش نمونهگیری تصادفی، 10 نفر از قاتلانی که شوهر خود را به قتل رسانده بودند، مورد تحقیق قرارگرفتند. از 10 زنی که مرتکب قتل شده بودند، 3 نفر مشارکت در قتل داشتند و 7 نفر دیگر خودشان مرتکب قتل همسرشان شده بودند. تحقیقات نشان میدهد عوامل فردی و مشکلات ناشی از شرایط اجتماعی، خانوادگی و عوامل ساختاری جامعه در بروز این مساله نقش دارند.
چرا و به چه علت؟
دکتر سعید مدنی، جامعهشناس، در مورد همسرکشی به خبرنگار ما میگوید: «ضعف اقتدار خانواده سنتی، از مهمترین دلایل همسرکشی در جامعه است. اقتدار سنتی خانواده، باورهای سنتی را در جامعه ترویج میداد که متاسفانه این عوامل در چند سال اخیر رو به ضعف گذاشته و چون تحولات اجتماعی در جامعه رخ داده است، امروزه خانواده سنتی اقتدار خودش را از دست داده و حاکمیت پدرسالارانه ضعیف و در اجتماع کمرنگ شده است. در گذشته از زن به عنوان ضعیفه نام برده میشد و زن را در ردیف بچهها میدانستند، به تدریج که زنان همپای مردان به تحصیل روی آوردند و اقتدار پیدا کردند، از این نقش خارج شدند.» او میافزاید: «جامعه ما امروزه در حال تغییر ماهیت از سنتی به مدرن است و در این گذار، انواع و اقسام خشونت افزایش پیدا کند. معمولا در این شرایط قتل، خودکشی، کودکآزاری، همسرآزاری و همسرکشی افزایش پیدا میکند. ما از جایگاه سنتی خود کنده شده و هنوز جایگاه جدید خودمان را پیدا نکردهایم به همین دلیل دچار آسیبهای اجتماعی فراوانی شدهایم. این آسیبها باز هم افزایش پیدا میکند مگر اینکه مردم به حقوق اجتماعی خودشان احترام بگذارند.» دکتر مدنی یادآوری میکند: «زنانی که دست به قتل همسرانشان میزنند، معمولا در معرض خشونت هستند و به تدریج به دنبال موقعیتی میگردند که از همسرشان انتقام بگیرند. مساله دیگر، بیکاری مردان است؛ اگر ضعف اقتصادی شوهر ادامهدار شود و نتواند هزینههای زندگی را تامین کند، به مردی منفی تبدیل میشود. معمولا زنان با همسرانشان سازگارند اما اگر همسر به آنها خشونت نشان دهد، احتمال خشونت زن علیه مرد افزایش مییابد. یکی دیگر از مسایل، خیانت شوهر به زن است که در این صورت مرد نیازهای جنسی همسرش را برآورده نمیکند و این موضوع باعث به وجود آمدن خشونت در محیط خانواده میشود.» دکتر مدنی میگوید: «معمولا بروز خشونت علیه مردان در جوامعی رخ میدهد که سلطه مردان خیلی زیاد و فرصت جدایی و طلاق کم است. بررسیهای انجامشده نشان داده است در جوامعی که زنان به راحتی میتوانند از همسرشان جدا شوند و زندگی جدیدی را شروع کنند، طبعا نیازی به خشونت و قتل همسر نیست. همسرکشی بیشتر در جوامعی اتفاق میافتد که سلطه مردان بیشتر و امکان جدایی همسران از هم یا وجود ندارد یا کم است.» به گفته وی، قتل یکباره اتفاق نمیافتد بلکه عواملی وجود دارد که خشونت را ادامهدار میکند، مثلا ازدواج در سنین پایین و ازدواج تحمیلی باعث میشود شخص یک نوع خشونت دائمی داشته باشد و در یک موقعیت خاص، خشم ناگهانی را که با ناتوانایی در کنترل اعصاب است، نشان دهد. عامل دیگر، حسادت زن است که باعث به وجود آمدن خشونت در جامعه میشود.
شیوههای ارتکاب
این جامعهشناس در مورد شیوههای کشتن همسر میگوید: «معمولا شیوههای کشتن همسر مختلف است؛ ضربه زدن بیشترین آمار را به خود اختصاص میدهد. این ضربه ممکن است بهوسیله چوب و آهن زده شود، یا پرت کردن، آتشزدن، دارزدن، خفه و مسموم کردن باشد. در جاهایی که این خشونتها به قدرت بدنی نیاز دارد، بیشتر مردان و جاهایی که کمتر به قدرت بدنی نیاز است، زنان مرتکب جرم میشوند مانند آتش زدن و مسموم کردن. زنان به دلیل شرایط جسمانیشان برای قتل همسرشان به همدست نیاز دارند زیرا خودشان به تنهایی نمیتوانند این کار را انجام دهند و جنازه را حمل کنند. معمولا بعد از قتل، همدست که به دلیل رابطه خیانتآمیزی که داشتهاند، دست به قتل زده، دستگیر میشود.»
ریشههای روانی ماجرا
دکتر زهرا یداللهی، پژوهشگر انستیتو روانپزشکی تهران، در پاسخ به این پرسش که آیا زمینه روانی خاصی در افرادی که دست به قتل میزنند، وجود دارد یا نه، میگوید: «در کشور ما خودکشی و دیگرکشی حالت خاصی دارد بهطوری که فرد یکباره دچار حالت جنون و عصبی و تحریکپذیری میشود و احساس میکند حتما باید کاری انجام دهد، بنابراین خیلی وقتها ممکن است قتل یکباره انجام شود و زمینهای روانی وجود نداشته باشد. مساله دیگر و آنچه در درمانگاهها و اورژانسهای بیمارستانها شاهد آن هستیم، مصرف مواد، شیشه و مواد محرک است که باعث میشود فرد دچار شک و بدبینی شود و بیندیشد که همسرش به او خیانت میکند.» این روانپزشک تصریح میکند: «معمولا اشخاصی که مواد مصرف میکنند، دچار جنون آنی میشوند و به همسر یا یکی از بستگان و فامیل حمله میکنند. البته ممکن است شخص به بیماری روانی مبتلا باشد و شک و بدبینی زیادی به همسر خود داشته باشد و فکر کند طبق شواهد و دلایل، همسرش حتما به او خیانت میکند که این مساله شیوع کمتری دارد. مشکل این است که ما در جامعه کنترل خشم را یاد نمیگیریم در حالی که باید از بچگی این مهارت را آموخت. کودکان ما یاد نمیگیرند که مسایل و مشکلاتشان را حل کنند پس وقتی که بزرگ میشوند و ازدواج میکنند، به دنبال یک مشاجره خانوادگی کارشان به دعواهای شدید و درنهایت قتل میکشد.»
دکتر یداللهی میافزاید: «معمولا افراد سایکوپات (ضدجامعه) قتلها را از قبل برنامهریزی میکنند و با نقشه، فرد را از بین میبرند.» او در پاسخ به این پرسش که کودکانی که شاهد قتل پدر و مادرشان هستند، دچار چه مشکلاتی میشوند، میگوید: «بهطور کلی در قتل، خودکشی و دیگرکشی، همیشه عارضه متوجه فردی نیست که از بین رفته بلکه سایر افراد خانواده بهخصوص کودکان بسیار آسیب میبینند و باید یک ارزیابی کامل روانشناختی روی آنان انجام شود، در غیر این صورت عارضه جدیای برایشان پیش میآید.» دکتر یداللهی به خانوادهها توصیه میکند اگر در خانواده زمینه شک و بدبینی وجود دارد، مسایل تحریککننده را کاهش دهند، تماسهای تلفنی را کمتر کنند و از بحث و جدل بیمورد بپرهیزند زیرا بیمار بدبین به بحث و جدل حساس است و فکر میکند حتما مسالهای بوده که بحث و جدل میشود.»
انگیزه?های پیدا و پنهان
معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران در مورد انگیزههای همسرکشی به خبرنگار ما می?گوید: «برای پدیده همسرکشی، انگیزههای زیادی وجود دارد اما آستانه تحمل افراد در وقوع این جرم بسیار مهم است. افرادی که آستانه تحمل بالایی دارند، به ندرت به اینگونه اعمال دست میزنند اما کسانی که آستانه تحملشان پایین است، بر اثر خشونت و عصبانیت درگیر میشوند و خیلی از این درگیریها میتواند منجر به نقص عضو، ضرب و جرح و درنهایت قتل شود. پس اگر سیستم آموزشی بتواند کاری کند که رفتارهای صحیح برخورد با مسایل زندگی را به افراد و فرزندان ما یاد بدهد، قطعا افراد برخوردهای مناسب انجام میدهند و آستانه تحمل بالاتری خواهند داشت.» سرهنگ کارآگاه آریا حاجی?زاده یادآور میشود: «یکی دیگر از انگیزههای همسرکشی، اعتیاد و مصرف موادمخدر است. مصرف موادمخدر فرد را تندخو و کمحوصله میکند. معمولا فرد معتاد پس از مدتی کار و قدرت تامین معیشت زندگی را از دست میدهد و دست به آزار همسر و فرزندانش میزند. بسیاری از معتادان برای تامین پول مواد خود وسایل زندگی را میفروشند و زمانی که همسرشان مقاومت میکند، با او به مشاجره میپردازند و بعضی از این مشاجرهها به قتل میانجامد. این قتل ممکن است ناغافل و براساس یک تصمیم آنی انجام شود.»
وی ادامه میدهد: «معمولا زمانی زنی دست به قتل شوهرش میزند که آزار و اذیتهای زیادی از همسرش دیده یا آنکه مرد جلوی آزادیهای مشروعش را گرفته باشد. البته در بعضی از موارد هم زنان خواهان آزادیهایی هستند که مرد با آنها مخالف است. نمیتوان گفت همهچیز حق یا ناحق است، این قانون است که این مسایل را مشخص میکند. آموزههای دینی ما سرمنشأ تمام قانونهاست و اگر افراد جامعه از این آموزههای دینی تبعیت کنند، قطعا بسیاری از مسایل حل خواهد شد. گاهی مرد در زندگی خلأهایی برای زن ایجاد میکند و این مساله باعث انحراف زن میشود. زن میخواهد راحت زندگی کند و کمبودهایش برطرف شود پس باید مرد را که نقش اهرم فشار را دارد، از سر راه بردارد.» او میگوید: «معمولا آقایان همسر خود را خفه میکنند یا با چاقو به قتل میرسانند در حالی که خانمها از سم استفاده میکنند و همیشه در قتلهایی که خانمها انجام میدهند، پای نفر سومی هم در میان است که معمولا مذکر است. خانمها چون عاطفی هستند، شاید بتوانند همسر خود را مسموم کنند اما با توجه به توان جسمی قادر به کشتن او نیستند، از این رو معمولا از فرد دیگری کمک میگیرند.» سرهنگ حاجیزاده با بیان اینکه بسیاری از مردانی که دست به قتل همسرشان میزنند مسایل اخلاقی را مطرح میکنند، میافزاید: «ادعای فرد تعیینکننده نیست بلکه این تحقیقات پلیس و قضایی است که مشخص میکند این حرف و ادعا صحت دارد یا نه؟» او در مورد راهکارهای پیشگیری از خشونت خانوادگی میگوید: «همسران باید در مشاجرهها کوتاه بیایند و مشاجره را تمام کنند و اگر مشکلی در زندگی آنها وجود دارد که قادر به حل آن نیستند، به مقامات قضایی و دادگاههای خانواده مراجعه کنند. خانمها به دلیل اینکه همسرانشان به حرفهایشان گوش نمیدهند، به دیگران پناه میبرند و عقدهگشایی میکنند. با این کار، پای افراد بیگانه به حریم خانواده باز و همین مساله باعث میشود دیگران در مسایل زندگیشان دخالت کنند. در خیلی از زندگیها مسایل و مشکلاتی وجود دارد که خانمها میتوانند برای حل آنها به مراکز مشاوره دادسراها و کلانتریها، مراجعه کنند و بدون پرداخت پول، مشاوره کنند
نمیدانم چه مرگم هست که هرکاری را به درس ترجیح میدهم
با خستگی تمام وکارهای مانده و موهای بولوند جدید دارم مازیار فلاحی گوش میدم و زندگی میکنم...
آزاده کاظمی
در تاریخ تئاتر جهان، اسکار براکت به چند مورد اشاره میکند که آنها را فواید آیینها قلمداد کرده است. در نخستین تعریفی که از فواید آیین به دست میدهد آیین را شکلی از معرفت میداند که انسان با کمک آن میتواند رابطه خودش را با جهان اطرافش تعریف کند. این نخستین کارکرد و ابتداییترین کارکرد آیین است. اگر این شناخت و معرفت در آیینهای نخستین نظاممند نبود و ساختار منطقی و علمی نداشت در آیینهای امروزی کاملا دارای ساختار شده است. یعنی بهخوبی میتوانیم درک کنیم که آیینها و نمایشهای عاشورایی هرکدام چه کمکی به عامه مردم میکنند و آنها را به چه شناختی میرسانند. این شناخت هم شناختی درونی است که بیننده این آیینها از خود به دست میآورد و هم شناختی بیرونی است که از این واقعه معرفت پیدا میکند. شاید تکراری بودن موضوع این نمایشها و بهمرور زمان تکرار شدن آنها واقعه عاشورا را برای هر ایرانی آشنا نگه داشته است اما نمایشهای آیینی عاشورایی مهمترین کاری که برعهده دارند، به معرفت رساندن تماشاگران خود است.
دومین فایدهای که براکت در کتاب خود برای آیین به آن اشاره میکند این است: «آیین میتواند یک روش تعلیم باشد.» شاید این نکته بیشتر در جوامع ابتدایی خود را نشان دهد به جهت اینکه انسان اولیه برای انتقال دانش خود به نسل بعدی به آیین احتیاج پیدا میکرده اما امروزه راههای مناسبتری برای انتقال اطلاعات از نسلی به نسل دیگر وجود دارد. اما شاید هنوز بتوانیم بگوییم آیین کارکرد تعلیمی خود را از دست نداده است به این علت که آیین و نمایش به دلیل ساختار دستهجمعی و تاثیرگذاری که دارند همچنان نمونههای قابل اعتمادتری برای انتقال اطلاعات از نسلی به نسلی دیگر هستند.
سومین وجه از فواید آیین در کتاب تاریخ تئاتر جهان چنین عنوان شده است: «آیین ممکن است برای مهار کردن حوادث احتمالی آینده اجرا شود.» براکت در توضیح این بخش چنین میآورد: «یکی از وظایف عمده آیینها آن است که با اجرای آن نتیجه مورد نظری به دست آید، مثل موفقیت در جنگ، باران مناسب یا کسب نیرویی فوق طبیعی.» این اعتقاد و باور همچنان در میان برگزارکنندگان آیینهای عاشورایی وجود دارد. بنابراین آیین هنوز این بخش از رفتار خود را تغییر نداده است. با رجوع به اعتقاد برگزارکنندگان آیینهای عاشورایی میتوانیم اعتقاد راسخ آنها را در این بخش ببینیم. حضور نیروهای فوق بشری که متصل به مبدأ هستی هستند میتواند برگزارکنندگان این آیینها را از بلایا محفوظ نگه دارند. این باوری است که هنوز به صورت کاملا اعتقادی جریان دارد. اجرای آیینهای عاشورایی درواقع حرکت به سمت نوعی نیروی فوق طبیعی است.
اسکار براکت چهارمین فایده از فواید آیین را چنین معرفی میکند: «آیین غالبا برای بزرگداشت نیرویی فوق طبیعی... به کار میرود.» این وجه از فواید آیین نیز همچنان با نمونه عاشورایی آن در ایران همخوانی دارد. وصل شدن به نیروهای مافوق طبیعی و خود را به آنها نزدیک کردن. این نزدیکی نوعی آرامش، اطمینان و یقین در برگزارکنندگان آن به وجود میآورد.
پنجمین و آخرین فواید آیین که براکت در کتاب تاریخ تئاتر جهان به آن اشاره میکند سرگرمکننده و لذتبخش بودن آیین است. هنگامی که افراد در حال اجرا کردن آیینها و نمایشهای عاشورایی هستند به نوعی لذت و یگانگی میرسند این صحنه مدام در اجرای آیینها و نمایشهای عاشورایی تکرار میشود؛ گریه کردن، لذتی است که از تماشای نمایش و آیین عاشورایی به انسان دست میدهد. این گریه کردن انسان را به نوعی تزکیه میرساند. کلیفورد لیچ در کتاب تراژدی چیست به مساله تزکیه و فواید آن میپردازد. تعزیه و آیینهای عاشورایی چون خود تراژدی هستند بنابراین از این قاعده مستثنا نیستند: در هنگام تماشای آیینها و نمایشهای عاشورایی «پی بردن به اینکه انسان چیست و تا چه حد گناهکار است، به خودی خود خوب و کافی است. در عمل بازشناخت، نوعی رهایی و تزکیه نهفته است.»
من نوشت:کی میداند ان زمان ما حسینی بودیم یا زینبی یا یزیدی...
خوب که نیستیم در ان زمان ...
هرچند که هرزمانه ای حسینی دارد و یزید
فقط خدا کند توهم برمان ندارد...
عماد افروغ
حریم خصوصی بخشی از حیات شخصی و خانوادگی انسان است که جدا از عرصه عمومی- اجتماعی رسمی است. هرچند بین حیات خصوصی، اجتماعی و رسمی کاملاً جدایی و فاصله وجود ندارد و با هم مرتبط هستند اما این حوزه ها قابل تقلیل به یکدیگر نیستند و همین عدم تقلیل حیات خصوصی، عمومی و رسمی به یکدیگر باعث شده هر کدام احکام و قوانین جداگانه یی را بطلبند.
عرصه خصوصی حرمت خاصی دارد و مربوط به بخشی از حیات انسانی است که باید توام با آرامش خاطر، طمانینه و رهایی از قید و بندهای اجتماعی و به دور از تکلف ها، هنجارها و انتظارات عمومی باشد؛ عرصه یی که انسان با خیال آسوده و فراغ بال به فعالیت های شخصی و مورد علاقه اش سامان می دهد. یکی از جامعه شناسان حوزه خصوصی را به صحنه تئاتر تشبیه کرده است یعنی ما یک عرصه جلو و یک عرصه عقب داریم. عرصه جلو جایی است که نمایش اجرا می شود و چون در معرض دید عموم قرار دارد با یکسری توقعات، انتظارات و ایفای نقش ها ولو تصنعی همراه است. اما پشت پرده که جای تمرین است با یک فراغ بال و آزادی و آرامشی همراه است یا در مثال دیگری حوزه خصوصی به اتاق نشیمن و اتاق پذیرایی تشبیه شده است که در اتاق نشیمن فرد با خیال آسوده و آرامش هر کاری که میل باطنی اش اقتضا می کند به دور از هر گونه قاعده مندی اجتماعی انجام می دهد اما در اتاق پذیرایی و در حضور مهمان رفتارها،رفتارهایی از سر تکلف و قاعده مندی است و مثال هایی از این قبیل. اگر انسان این حق برخورداری از حیات خصوصی و امنیت و آسودگی خاطر را نداشته باشد نمی تواند خود را برای حضور در عرصه های اجتماعی و رسمی و عمومی آماده کند و زندگی در تمام عرصه ها سرشار از تکلف شده و حیات انسانی به شدت آسیب خواهد دید.
حوزه خصوصی در مباحث حقوق شهروندی یک بحث بسیار مهم و اساسی است که در آن همه شهروندان از این حق طبیعی و حیاتی برخوردارند ولی بعضاً دیده می شود حریم خصوصی برخی افراد از جمله سیاستمداران و مقامات یک کشور زیر ذره بین قرار دارد و حساسیت هایی نسبت به آنها وجود دارد. هرچند من بر این اعتقادم که حریم خصوصی، شهروند عادی و غیرعادی ندارد. حریم خصوصی، حریم خصوصی است و نمی توان گفت چون یک نفر فعال سیاسی است یا دارای مقام و پستی است نباید از یک حریم خصوصی برخوردار باشد. این مساله بسیار مهم است و باید به خوبی مورد دقت و مراقبت قرار گیرد. زمانی که حضرت امام (ره) در قید حیات بودند برخی به تصور انقلابی بودن، این فضای امنیتی، سیاسی و اطلاعاتی را به تمام عرصه ها تسری می دادند و این باعث شد امام فرمان هشت ماده یی معروف خودشان را صادر کنند. در این فرمان امام تاکید زیادی بر حریم خصوصی افراد داشتند و اینکه اگر کسی تجسس کند هم گناه شرعی مرتکب شده و هم خلاف قانون عمل کرده است.
در این فرمان آمده است؛ «هیچ کس حق ندارد به خانه، مغازه یا محل کار شخصی کسی بدون اذن صاحب آن وارد شود یا کسی را جلب کند یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب یا مراقبت نماید و یا نسبت به فردی اهانت نموده و یا اعمال غیرانسانی- اسلامی مرتکب شود و یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا برای کشف گناه یا جرم هر چند بزرگ باشد شنود بگذارد، یا به دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غیر نماید. یا اسراری که از غیر به او رسیده ولو برای یک نفر فاش کند تمام اینها جرم و گناه است و بعضی از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبائر بسیار بزرگ است و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستند و بعضی از آنها موجب حد شرعی می باشند.» فکر نمی کنم عبارتی از این شفاف تر، دقیق تر و رساتر در دفاع از حقوق و حریم خصوصی و شهروندی وجود داشته باشد. باید مواظبت و مراقبت کرد که تحت هیچ عنوان و شرایطی و هیچ قالب و لعابی این حریم خصوصی شکسته نشود و اجازه داد مردم در حریم خصوصی شان از آسودگی خاطر و فراغ بال و آمادگی لازم برای ایفای نقش های اجتماعی برخوردار باشند. حفظ این حریم یکی از ضروریات دین اسلام است و ورود به این حریم و شکستن و هتک آن یکی از گناهان بزرگ شمرده می شود. یک جامعه سالم در گرو یک حریم خصوصی امن و آسوده است. حریم خصوصی جایی است که انسان باید یک امنیت وجودی داشته باشد و اگر خدایی ناکرده این حریم مورد هتک و تجاوز قرار گیرد مطمئناً دامنه آن به کل جامعه تسری پیدا می کند.
اصولاً کشورهایی را که در آن همه چیز سیاسی می شود جوامع تمامیت خواه یا توتالیتر می گویند. یکی از ویژگی های جوامع تمامیت خواه این است که عرصه سیاست و عرصه قدرت رسمی را به تمام عرصه ها حتی حیات خصوصی افراد تسری می دهند. آن وقت فرد، دیگر در حریم خصوصی اش هم ایمن نیست. حتی بر این پندار است که مبادا در اتاقش شنود یا دوربین فیلمبرداری گذاشته باشند یا حتی همسر او مامور اطلاعاتی باشد. این زندگی، زندگی سرشار از ذهنیت امنیتی است و معمولاً در خصوص این جوامع می گویند همه چیز سیاسی است به جز سیاست. بنابراین باید مراقب بود که کشور به این سمت حرکت نکند.
مساله حریم خصوصی سیاستمداران یک مساله بسیار ظریف و حساس است و اگر مورد دقت قرار نگیرد کسی ریسک حضور در عرصه سیاست را نخواهد کرد و به گونه یی خودش را دور از فعالیت های سیاسی قرار خواهد داد. البته این به آن معنا نیست که ما از امتیازات و برخورداری های فرد قبل از ورود به عرصه سیاست مطلع نشویم بلکه می تواند قانونی وجود داشته باشد (البته هنوز قانونی وجود ندارد و قانون موجود در مورد برخی مقامات است) که زمانی که فردی به یک مقام سیاسی حساس می رسد داشته های خودش را به اطلاع مقامات قضایی برساند تا بعد از اتمام مسوولیت سیاسی اش این اطمینان حاصل شود که از قًبل آن شغل سیاسی کیسه یی ندوخته باشد. و این مساله به نظر من قابل جمع است یعنی زمانی که یک فرد وارد سیاست می شود به صورت قانونی لیست اموال و املاک خود را به اطلاع مقامات قضایی خاص برساند ولی این به آن معنی نیست که حریم خصوصی اش در معرض بی حرمتی و انواع و اقسام شنودها قرار گیرد.
من معتقدم با توجه به شرایط زمانی و مکانی گاهی باید از حریم خصوصی سیاستمداران مراقبت های ویژه یی شود تا به عمد یا با لطایف الحیلی حریم خصوصی این افراد مورد تعرض قرار نگیرد.
من شخصاً نکته یی را از نزدیک لمس کرده ام و خوب است اینجا هم ذکر کنم. بعضی وقت ها شعارهای خوب انقلاب اسلامی از درون تهی می شوند مثلاً شعار مبارزه با فساد اقتصادی و تبعیض روح خودش را فراموش می کند و دستاویزی برای کسانی می شود که دسترسی های کلانی به فرصت های اقتصادی دارند و سوءاستفاده های کلانی هم کرده اند اما از این شعار برای گیر دادن به کسانی که یک ثروت معمولی و عادی دارند استفاده می کنند. یعنی به جای گیر دادن به دانه درشت ها مثلاً به یک آپارتمان 70 متری گیر داده می شود.این مساله بسیار ظریف است یعنی وقتی یک اصلی از روح و جوهره خودش دور می شود این اتفاق ها می افتد یعنی ثروت های کلان نادیده گرفته می شود، تهمت سکه رایج می شود، پرونده سازی و پرده دری غیرقانونی رواج می یابد و حتی در این میان ثروت های طبیعی و محدود و مشروع تحت الشعاع آن ثروت اندوزی های کلان قرار می گیرد. جامعه انقلابی، اسلامی و اخلاقی را باید با روح و محتوایش قضاوت کرد اما اگر ذره بین هایی وجود نداشته باشد و اگر نظارت هایی دقیق صورت نگیرد متاسفانه همین شعارهای خوب نقض غرض و تحریف می شود؛ شعارهایی که ظاهر دارند اما از باطن و روح اصلی محروم هستند. حریم خصوصی همه افراد، محترم است و حسب مسائلی که در جامعه اتفاق می افتد مثل درگیری های جناحی نباید حریم خصوصی افراد به خصوص رجال سیاسی مورد تجاوز قرار گیرد. متاسفانه چون هنوز عقلانیت سیاسی و تحزب در کشور ما نهادینه نشده، ممکن است یک گروه یا جناح سیاسی که غالب می شود برای نابودی جناح مقابلش به هر لطایف الحیلی متوسل شود تا رقیبش را برای همیشه از صحنه سیاست محو کند؛ چیزی که ما به عینه می بینیم و حس می کنیم.
معتقدم اگر قاعده عام دفاع از حریم خصوصی و شهروندی را اساس قرار دهیم مشکلی پیش نخواهد آمد اما باید به برخی شیطنت های زمانی و مکانی هم توجه داشت. متاسفانه عوامل مختلفی وجود دارند که حریم خصوصی افراد خصوصاً فعالان سیاسی نقض می شود گاهی به نام توطئه، براندازی، پرد ه دری و... از یک حرکت حساب شده به چیزی چنگ می زنیم که هیچ اثر حقوقی ندارد و قابل پیگیری قضایی هم نیست و واقعاً هم باید به راحتی از کنارش عبور کرد.
زمانی هست که خانه فرد حریم خصوصی نیست و کانون یک رفتار سازماندهی شده سیاسی یا غیرسیاسی است، این منظور سخن ما نیست. حریم خصوصی یعنی حریم خانوادگی انسان، و اینکه فردی در این حریم خصوصی در قالب مزاح، ضرب المثل، جوک یا... حرفی بزند یا مسائلی رد و بدل شود، اینها اثر حقوقی ندارد و نباید به استناد آن حریم خصوصی افراد را نقض کرد.
قانون و قضای اسلامی ما به حد کافی شفاف و روشن است و به درستی مشخص کرده است که چه چیزهایی به عنوان یک سند محکمه پسند قابل ردیابی به حساب می آید یا نمی آید. حریم خصوصی به خوبی تعریف شده است. آیا عبارت امام ابهام دارد؟ این عبارت خیلی شفاف و قاطع است بنابراین من معتقدم یا درکی از اینکه حقوق شهروندی و حریم خصوصی چیست وجود ندارد یا مساله، مساله انتقام گیری های سیاسی و حذف رقیب از عرصه سیاست است که به قدرت طلبی افراد یا نوع نگاه شان به جامعه اسلامی برمی گردد. این افراد تصور می کنند جامعه اسلامی یک جامعه تنگ، بسته، متحجر، منجمد و به دور از تضارب آرا و آزادی بیان و تکثر است.
باید یک قوه قضائیه مقتدر و مشرف به حقوق شهروندی در ابعاد فردی و گروهی وجود داشته باشد تا با اقتدار هر چه تمام تر جلوی این پرده دری ها، شب نامه نویسی ها، تهمت ها و توهین ها را بگیرد. گاهی اشک آدم درمی آید که در نظام اخلاقی و اسلامی ما، چه راحت هتک حرمت می شود، تهمت زده می شود و متاسفانه مساله یی که امروز به نام مدعی العموم در قوه قضائیه تعریف شده است خیلی محدود عمل می کند.
من فکر می کنم ما باید مدعی العموم اخلاقی هم داشته باشیم؛ مدعی العمومی که خودش در ابتدا از حقوق مردم دفاع کند. نباید مدعی العموم فقط در موارد خاص تعریف شده باشد. باید دایره مدعی العموم را وسعت بخشید و آن را از شبهه و انگ برخوردهای جناحی دور کرد و جامعه یی را ساخت که در آن همه دارای حق هستند. در جامعه یی که همه دارای حق باشند، خاص و عام ندارد، خودی و ناخودی ندارد.
داستان حقوق اسلامی، داستان عجیبی است. واقعاً وقتی انسان آن را بخواند می فهمد چقدر سعه صدر وجود داشته است و چقدر گشایش در برخورد با شهروندان وجود داشته است تا جایی که ما اصلاً مجاز نیستیم به کسی که جرمش اعدام است یک سیلی اضافه بزنیم. یا حضرت امیر(ع) وقتی در صدر نظام اسلامی و سیاسی قرار دارند به راحتی توسط قاضی آن زمان به دادگاه فراخوانده می شوند و چون قاضی ادله و بینه یی دال بر اینکه مالک این شیء به خصوص حضرت امیر است، ندارد با وجود اینکه خودش مطمئن است که این شیء جزء اموال حضرت است اما چون ادله یی ندارد حکم را به نفع دیگری صادر می کند و حضرت هم تن به این قاعده و اصل قضایی می دهد.
داستان این است که قاضی به راحتی می تواند والی مسلمین را فرابخواند و والی مسلمین هم بدون هیچ اعتراضی به دادگاه می رود و محکوم شناخته می شود و هیچ استیضاحی هم در مورد قاضی صورت نمی گیرد. این روش مربوط به یک جامعه سالم، روال مند، بانشاط و قانونمدار است. یکی از فلسفه های وجودی انقلاب اسلامی هم حکومت قانون است که باید دقت کرد در معرض اعمال سلیقه های مختلف قرار نگیرد.
مساله مدعی العموم مساله حساس و ظریفی است و بحث های زیادی پیرامون آن مطرح است مثل اینکه چرا بعضی از پرونده ها خیلی راحت پیش می رود، با آبروی افراد بازی می شود و... اما به بسیاری از شکایت ها که ناظر بر هتک حرمت است چندان توجهی نمی شود.
به هر حال نظام جمهوری اسلامی مدافع حقوق تمام شهروندان است. این نظام مبتنی بر مبانی، ارزش ها و غایات خاصی است که باید در همان جهت هم حرکت کند و نباید زمام جمهوری اسلامی را به دست کسانی داد که هیچ اعتقادی به این ارزش ها و غایات ندارند.
من نوشت:اشاعه فحشا از بزرگترین گناهان خوانده شده ولی چه طوری است که ان برنامه ی منفور 20:30میاید زر میزند و مسئله ی نصرتی و...انطوری توی بوق میکند یا فلان برنامه شاید 90حتی !
که منی که حتی ندیده بودم و نه شنیده بودم و نصفی از ملت هم همچنین همه برگردیم و سرچ کنیم و اگاه شویم . و شاید تنها بهانه ای بود برای پنهان کردن اختلاس مثل همان صفحه ی اول 40چراغ.
دیگری اینکه حریم خصوصی ادمهای را نگردید بگذراید ادمها زندگیشان را کنند..
دیگری اینکه شده گاهی زندگیمان مثل همان قانون سراسربین فوکو ان ساختمانی که بالاست و شاید کنترلی نباشد حتی ولی ادمها دچار میشوند به خودکنترلی به خودسانسوری و بعدش کلام هایی که در دهان میماسد و نقدهایی که نمیشود کرد و بعد جامعه ای که هرروز افسرده تر و بیروحیه تر میشود و بعد مرگ تدریجی ادم ها و مهاجرت و یا انزوای درون و رفتن به سوی موادمخدر و هزاران بلای خانمان سوز..
شادیهای ادمها را نگیرید به رنگها به شادی های کوچک حتی به رنگ لاک و روسری گیر ندهید به اب بازی ادمها مجال دهید بگذراید ادمها حداقل دلخوش باشند
در میخانه ها را که ببندید هزار میخانه ی زیرزمینی میزند بیرون ...ادمها خشونت های غیررسمی را از الگوهای قانونی میگیرند وقتی جرمی را پنهان کنید به منزله ی ازبین بردن ان نیست به منزله ی پاک کردن صورت مسئله است ...مسائل را حل کنید نه جمعععععععع.