مردی را که ادعای نبوت داشت، نزد مامون بردند. مامون گفت:"تو پیغمبر خدایی؟" مدعی گفت:"آری"! مامون گفت:"پیامبران، معجزتی پیش آرند مر خلق را ، معجزت تو چه باشد؟" مدعی رو به سوی قبله کرد و گفت: "خدایا! دیدی گفتم مرا معجزتی ده زیرا این دیوثان زنا زاده! ماموریت من و پیغام تو را باور نمی کنند؟ تو اما گفتی که نیازی به معجزه نیست و برآشفتی که :چرا بر خلق من بدگمانی؟!!"

" المحاضرات"، راغب اصفهانی

UnlikeUnlike ·  · 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد