به آب و رنگ و خال و خط که نه؛ راز جذابیت برای من در «تسلط» است. غلام رؤیت آنم که بر جذبهی خویش مسلط است. آن کس که بدارد و بداند که چه دارد. تو بگو یک جفت چشم زیبا فقط. یا طره گیسویی پرپیجوتاب. یا پوستی لطیف و شفاف. یا کلماتی فریبنده وناب. یا یکجور خندهی قشنگِ دلخواه. یا طرز خاصی از نگاه. اما بر همان که دارد آگاه است و مسلط. میداند که چگونه خیره شود، پلک بزند، گیسو افشان کند، سخن بگوید، بخندد.
چهطور میشود این یادداشت را خواند و گریه نکرد؟
آخرین نوشتهی آنماری یاسر، فیلمساز فلسطینی در فیسبوک به شعر میماند، او به نقل از دوستش در غزه آن لحظهی کذایی را، وقتی که ارتش اسرائیل تلفن میکند به ساکنان غزه و مژدهی بمباران میدهد، اینطور توصیف کرده:
اجازه دهید به شما بگویم که سختتر و جانکاهتر از مردن با موشکهای اسرائیل چیست. سختتر این است که تلفن که زنگ میزند، تلفنهای اتوماتیک ارتش اسرائیل باشد که از شما میخواهد خانه و زندگیتان را ترک کنید، چون تا ده دقیقهی دیگر بمباران میشود!
تصور کنید! ده دقیقه! و بعد همهی تاریخچهی زندگی شما از روی زمین پاک میشود! هدایایی که گرفتید، عکس بستگان و بچهها (مرده یا زنده) ... دلبستگیهات ... صندلیت! کتابهات، مجموعه شعری که تازه خواندهای ... نامهی خواهر تبعیدیت، یادگاری عشقت، بوی تخت، یاسمنهایی که از پنجرهی اتاق آویزان هستند، گیرهی موهای دخترت، لباسها، سجاده، طلاهای زنت، پساندازت ... تصور کن! همهی اینها به آنی از جلوی چشمت میگذرد!
بعد میروی سراغ جعبهی فلزی کهنهای که توش شناسنامهات را گذاشتی. دستآخر باید تصمیم بگیری. از خانهت بیرون بروی که در این صورت هزار بار میمیری و زنده میشوی یا که بمانی و یک بار برای همیشه بمیری.
یکی از مسافران هلندی پرواز مالزی که امروز دچار سانحه شد، قبل از پرواز از هواپیما تصویری منتشر کرده و نوشته "اگه گم شد این عکسشه" !!!
«خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند
و محمد علی بعد از ۱۷ سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از ۱۷ سال، کودکش را لمس کند.
خدا کند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوکش دخترانش را آزاد کند.
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را
کاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند
خدا کند کوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه شوند پلنگها با آهوها.
خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند
پنجرهها
دیوارها را بشکنند
و
تو
همچنانکه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری.
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور»
الیاس علوى
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد