نوشته ای از طناز...جای فکردارد واقعا

یک روزگاری بود، نه‌چندان دور، زمان یاهومسنجر و بعد سیصد و شصت و اورکات مثلن، که استفاده‌کنندگان از این ابزارها و شبکه‌های اجتماعی، توی پیله‌ی خودشان بودند. حریم خصوصی‌شان حرمت داشت. دیوار سیمانی بود. حتا اسم‌ها اسم واقعی نبود و اگر بود، فامیلی نداشت و اگر داشت، عکسی درکار نبود. نمی‌دانم بقیه هم این حال را یادشان مانده یا نه ولی من یادم هست، خوب هم یادم هست که آن موقع اطلاعات خصوصی، حتا در حد اسم یا یک عکس کوچک را به سختی با دیگران قسمت می‌کردیم. اصلن عجیب بود اگر پروفایلی با ...اسم کامل و عکس و مشخصات پیدا می‌کردیم. فکر می‌کردیم حتمن یک جای کار ایراد دارد. یک حسی بود توی همه، حس عدم امنیت شاید، یا هر چیز دیگر، که باعث می‌شد کسی دلش نخواهد بقیه بدانند چه می‌کند و چه شکلی است. الان ولی، درست برعکس است. همه عطش دارند که هرکاری می‌کنند به بقیه هم بگویند. نکند کسی خبردار نشود دیشب مهمانی بوده‌اند. نکند کسی نداند امروز ناهار استیک خورده‌اند با دورچین پوره‌ی کره‌ای و لوبیاسبز بخارپز. نکند دیگران نفهمند کفش جدید خریده‌اند. این میل به افشا کردن خود، این شهوت گزارش کردن هر لحظه و اتفاق زندگی، این عریان شدن بی‌پروا از کجا آمد؟ چی شد که حریم‌های خصوصی پودر شدند؟ مگر ما همان آدم‌هایی نیستیم که دست‌بالا ده دوازده سال پیش می‌ترسیدیم عکس‌مان را بفرستیم برای آدمی که یک سال بود باهاش چت می‌کردیم؟ چه اتفاقی افتاده که آدم‌هایی که نهایت تلاش‌شان را می‌کردند تا کمترین میزان اطلاعات شخصی‌شان توی دنیای مجازی درز کند، الان دارند لحظه‌لحظه و ریزبه‌ریز جزییات و کلیات زندگی‌شان را توی هزارجا نمایش می‌دهند نکند چیزی از چشم کسی پوشیده بماند؟ چی شد که اینجوری شد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد