مواجه

 

حین مواجهه با رویدادها و موقعیت های جهان بیش از هر چیز باید پرسید «من چه می توانم انجام دهم؟»، «قدرت های من چیست؟»، «چه امکان هایی در اختیار دارم؟»، «کدام دوستانم را می توانم فرابخوانم و از کدام رفقایم می توانم کمک بگیرم؟»، «چگونه می توانم ترس هایم را مهار کنم؟»، «به چه می توانم امید ببندم؟»، و از همین دست. و این چیزی کمتر از مواجهه با موقعیت ها و رویدادها از منظر توانستن ها و قدرت های یک سوژه نیست، سوژه ای که می تواند هر کسی باشد: من، تو، دیگران. در میان «ما» اما، در عوض، حین مواجهه با وضعیت ها بیشتر قسمی میل منفعلانه به مرثیه سرایی رایج است، ناله و زاری ای که اغلب به این می ماند که توگویی داریم مهیا می شویم خود را با دست خودمان در قبر بگذاریم و فاتحۀ اول را هم خودمان بخواینیم، یکجور آمادگی همیشگی برای سوگواری ای تمام عیار به قصد وداع آبرومندانه با همۀ آنچه دارد دود می شود و به هوا می رود. یا - و این نوع دگیری از مواجهه است - شهوتی فراگیر برای بازنمایی و انتقالِ خودِ رویداد که در بهترین حالت چیزی بیش از یک «شبه کنشِ کم خاصیت» نیست. عوض اینها، اینبار محض امتحان هم شده بیایید از خود بپرسیم به اتکای همدیگر چه می توانیم انجام دهیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد