نوشته ای از نیلوفر واعظی ...مادر پوریا...مسافر هواپیمای مالزی...

دوستان خوبم همکارای مهربونم اقوام نازنینم و کسانیکه نمیشناسمتون سلام.
از اینکه این مدت من و پوریا باعث ناراحتی و نگرانی شما شدیم معذرت میخوام. از وقتیکه بچه دار شدم فقط از خدا میخواستم که داغ بچه هامو نبینم اما خوب نشد دیگه . دیدم اونچیزیو که نباید میدیدم. خدای مهربون انگار تو خاک من کمی براده ی فولاد ریخته... من مادرم و معلومه که الان چه حالی دارم اما فقط خوشحالم که پوریا اون کاریو که میخواست کرد. خوشحالم که پوریا یک هفته ای که تو مالزی بود دیگه میخندید تمام عکساش نشون میده که شاده و برای من این از همه چی مهمتره. من تمام زندگیمو گذاشتم که پوریا و ایلیا شاد باشن و تو زندگیشون اختیار داشته باشن . دلم میخواست که میتونستم یک بار دیگه ببینمش اما خوب نشد دیگه دیدارمون به قیامت افتاد. من برای پوریا سیاه نمیپوشم و امیدوارم که دوستانش هم نپوشند . شادی و شاد بودن ارزش جون دادن داره پس رفتن پوریا رو نباید که سیاه کنیم. یه روز اومدیم و یه روز هم میریم . پوریا این سعادت رو داشت که عشق و محبت همه رو بدنبالش داشته باشه . شاید اگه طور دیگه میشد جز من کسی ناراحتش نمیشد اما الان از کل دنیا برای پوریا دعای خیر شد . از همتون ممنونم. از همه ی همدلی و همراهی که با من و پسرم کردید ممنونم. دعاهای شما همه بدرقه راه پوریا شد . براتون آرزوی شادی و سلامتی دارم و ببخشید که تک تک نمیتونم براتون بنویسم. دوستون دارم و برام دوستی با شماها خیلی ارزشمنده.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد