مریم رویین تنان

جاده همیشه همان است که بود. با همان پیچ های مارپیچ و دره های وحشی بی باک! درختهای سبز خموش، ابرهای پنبه ای نزدیک، دکه های خاک گرفته ی زنده که لواشک و دوغ صلواتی و آش آویزان کرده است پشت ویترین های نداشته اش. هوای مردد میان سردی و گرمی و بادهای خنک ناگهانی که روسری ها و کلاه ها را غافلگیر می کند مدام. شهر، در ماشین ها جریان دارد و آدمها از تونل های اصوات، همدیگر را حدس می زنند. شادیِ متکثر، روی نگاه های خیره نشسته است و غم خودش را انکار می کند. چیزی انگار در من هست که بی خوابی این ماه ها را آرام کرده است و پلکها خودشان را به هوا و شادی و بهار می سپارند و اگرنه جاده همان است که بود!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد