قطره چکون


می گفت دوست دارم زنم سیگاری باشد...برایم سیگار بکشد...مثل بازیگرهای زن دهه ی چهل و پنجاه آمریکا...دوست دارم بایستد کنار پنجره و سیگارش را با یک عشوه ی زنانه بین دو انگشتش نگه دارد و پُک های ظریف بزند...دوست دارم هرشب برایم سیگار بکشد و من ساعت ها تماشایش کنم...باید من باشی تا بفهمی سیگار کشیدن یک زن چه قدر جذاب است...برایم جذاب است که یک زن با رژلب سرخ و لاک سرخ تر رو به رویم سیگار بکشد و من به انتهای رژلبش که رد قرمز روی آن جامانده و بین انگشت های کشیده اش قرار گرفته نگاه کنم...دوست دارم وقت هایی که با زنم دعوا می کنم،عصبی سیگار بکشد...تماشای سیگار کشیدنِ عصبی زن ها تنها چیزی است که می تواند بعد از یک دعوای طولانی برایم آرامش بخش باشد...یا اصلا بعد از هربار هم آغوشی خسته بنشیند کنار تخت و برایم سیگار دود کند...ترجیحا هم ماربرو بکشد...آخر می دانی،بوی ماربروی مِدیوم را به همه ی بوها ترجیح می دهم...اصلا زنی که برای شوهرش سیگار نکشد زن نیست...به نظرم زن باید ظریف سیگار بکشد،پُک های ظریف بزند،حرکت دستش هم آرام باشد،اگر غیر از این باشد دیگر جذاب نیست...شبیه زن های بدکاره می شود...می دانی،زن من باید برایم حداقل شبی سه نخ سیگار دود کند...آن هم ماربروی مدیوم...رژلب سرخ هم داشته باشد...اگر کنار پنجره ایستاده باشد که دیگر من خوشبخت ترین مرد دنیا می شود...راستی،می شود تو زن من باشی؟!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد