نوشته ها

http://atiyee.blogfa.com/post/390 

 

 

هر فعلی یک زمانی دارد و روی هر زمانی،اسمی گذاشته اند و بعد نشستند و فعل ها را براساس ِ اسم ِ زمان هایشان دسته بندی کردندچه کسانی؟ زبان شناسان ِ طفلک!حالا چرا طفلک؟ خب آدم وقتی میتواند فرضا برود درخت ها را لمس کند و در ذهنش،درخت های سفت ِ پوست پوستی را بگذارد یک گوشه و نرم های مخملی را بگذارد گوشه ای دیگر،طفلک خواهد بود اگر یک مشت فعل ِ لمس نشدنی را دسته بندی کند.دلیل ِ دسته بندی کردن هایشان؟راستش نمیدانم...آدم ها اینجوری اند دیگر.دوست دارند برای هرچیزی مرز تعیین کنند.که بعدش بگویند "خب! از آنجا تا اینجا میشود اینجوری و از اینجا تا اونجا میشود آنجوری" و بعد نفس ِ راحت بکشند که اینجوری ها و آنجوری ها را از هم جدا کردند.همین جدا شدن ها خیلی وقت ها آرامشان میکند.بگذریم...

فعل که میدانید چیست؟خب الحمدالله....زبان شناسان ِ طفلک،فعل ها را براساس ِ زمان ِ اتفاق افتادنشان به سه گروه تقسیم کردند: گذشته و حال و آینده.به حال و آینده اش کار ندارم.شما هم بهتر است فعلا به آنها کاری نداشته باشید.امروز همگی می چسبیم به گذشته.البته گفته باشم که چسبیدن به گذشته اصلا چیز ِ خوبی نیست.خیلی وقت ها باید هرچیزی را که برچسب ِ گذشته خورده روی پیشانی اش،فرستاد به دورها ،به خیلی دورها که حتی دستِ خیال هم بهشان نرسد.یک چیزی میگویم بین خودمان بماند.آدم ها خیال میکنند گذشته،گذشته.دیگر برنمیگردد.اشتباه میکنند ولی.همه گذشته ها اینطوری نیستند.بعضی هایشان یقه ات را می چسبند و تا ابد رهایت نمیکنند.بس که موذی و چسبناک و لزجند. در مواجهه با گذشته های لزج چه کار کنیم؟این گذشته های موذی و لزج و چسبناک خیلی لعنتی اند.شرح ِ ویژگی هایشان مفصل و زمان بَر است که در حوصله این بحث نمیگنجد ولی همین اندازه بدانید که خودمان گذشته ها را لزج و چسبناک و موذی میکنیم و از آنها آینه دق میسازیم و دقیقه ای صدبار نگاهشان میکنیم و زانوی غم بغل میگیریم و آه های سوزناک میکشیم.بگذریم...

فعل گذشته انواع مختلف دارد.گذشته نقلی یکی از آنهاست.گذشته نقلی یعنی فعلی که در گذشته انجام شده و خودش یا آثارش تا به الان کشیده شدند.مثلا؟ مثلا "ادیسون برق را اختراع کرده است." قبلترها اینکار را انجام داده و آثارش هنوزم که هنوز است ادامه دارد. دیگر چی؟ مثلا "من آن روز، حال ِ خوبم را از خدا خواسته ام." یعنی یک روزی در آن قبلترها "من" از خدا خواست که حالش خوب شود و این خواستن از آن روز تا به الان کشیده شده.من هرروز صبح،از خدا می خواهد که حالش خوب شود. حال ِ من خوب شد؟ نه که نشد.من فقط از خدا حال ِ خوب میخواست.اشتباهش همین بود دیگر.باید یک روز میرفت تا خودش حالش را خوب کند و بعد بجای این همه "حال ِ خوب خواستن" ، " حال ِ خوب داشتن" را میکشید به روزهای بعد.بگذریم.... "من" و دیوانه بازی هایش به ما ربطی ندارد.

گذشته نقلی فهمیدید یعنی چه؟ خب الحمدالله... حالا "تو" جان!بلند شو و از گذشته نقلی یک مثال بزن.

او رفته است و تا الان برنگشته است و  آثار ِ نبودنش همه جا هست...


* " دل ریخته" ،ترانه ای از شهیار قنبری با صدای دوست داشتنی ِ خودش

دیروز،نیم ساعت مانده به آمدن ِ تو و تو و تو،روی نیمکت ِ حیاط پشتی دانشکده،زیر نم نم بارون،نوشتمش


مهشاد هاشمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد