نوشته ای از امین بزرگیان (مداحی)

درباره مداحان

یک:
وضعیت موجود را از طریق مشاهدات مان از اشکال پیشینی هر پدیدار می توانیم درک کنیم. مثلا مقایسه تسخیر سفارت اول(آمریکا) با دوم (انگلیس) برای شناخت ساختارحاکم می تواند جالب باشد. اگر در اولی تسخیر کنندگان سفارت، «دیکتاتور» و شاه را طلب می کردند؛ در دومی «بانک مرکزی» را طلب کردند.این خطی آشنا برای شناخت م...اهیت تغییر یافته حاکم است: ایدئولوژی جمعی به ثروت شخصی.
به فیلم عزاداری در کامنت اول دقت کنید. این، اشکال اولیه عزاداری هایی است که امروزه می بینیم. شکل ساده مراسم از «مراحل اولیه» خبر می دهد. مداح پیرمردی است فارغ از فنون جدید شومنی مذهبی.نسبت به دوربین های تلویزیونی بی اعتناست. صدای یکنواخت،لحن ومحتوای کاملا کلاسیک و بی فیگور. حضار مراسم نیز، بیشتر به کارگران متحدالشکل یک کارخانه می مانند که همگی به شنونده اعظم زل زده اند.و پس از پایان مراسم می خواهند به محل کارخود هرچه سریعتر بازگردند. بی نظمی و عدم هماهنگی در مراسم به وضوح قابل مشاهده است. ناگهان کسی در میانه مراسم شعر دیگری می خواند که حتی تعجب حاکم اعظم راهم جلب می کند.
مقایسه این وضعیت که درتمامی جنبه های حیات اولیه ساختار حاکم از جنگیدن و دیپلماسی و اعدام و سیرکردن شکمها قابل مشاهده بود با ساختار پیچیده امروزی از گونه ای پیشرفت-استحاله خبر می دهد. نور پردازی ها و صحنه آرایی ها و بهره گیری از تکنیک های جدید فیلمبرداری و صدا برداری ، نظم قابل توجه مراسم و انبوهه ای از فیگورها وژست ها درمراسم های امروزی در حضور حاکم اعظم و نا متحدالشکل هایی که همچون سرمایه به اشکال مختلفی درآمده اند، ماهیت حیات متاخر نظام را نشان می دهد. در اشکال اولیه، حاکم در روبرو وآن بالا نشسته بود و مداح درگوشه ای از مجلس. تماشاچیان همه روبروی حاکم نشسته بودند و صدای مداح را با تصویر حاکم منطبق می کردند. پدر با تلولو خاصی کودکان را جذب می کرد. در اشکال متاخر از پدر خبری نیست. اکنون حاکم است که به گوشه رفته و صنعت وتکنیک و نمایش به جلوی سن منتقل شده. حضار چشم در چشم نماینده پروپاگاندا نشسته اند. آنها در واقع به حافظ منافع مادی شان چشم دوخته اند. هیچی دیگر آن جلو نیست جز خودشان….. دود می شود وبه هوا می رود….

دو:
کمتر کسی است که شنیدن صدای کویتی پور او را برنجاند. معتقدین ونامعتقدین ناراضی را- به دلایل مختلفی- صدای مداحان(مثلا منصورارضى و سعیدحدادیان) می رنجاند. مداحان سازنده دستگاهی هستند که بار "صدا" ی حاکم را به دوش می کشند. آنها تن اسطوره را به تن حاکم پیوند می دهند. درواقع با تیرهایی که به تن اسطوره می زنند، تن حاکم را سرحال می کنند. در پس زمینه تمام مداحی های رسمی این روایت خوابیده است که اگرچه اسطوره شکست خورد اما حاکمِ میراث دار او قوی تر از این حرفاست. کاری که دستگاه مداحی می کند تبدیل تراژدی به ایدئولوژی است.
تراژدی، غم‌نامه یا سوگنامه ، یکی از شکل‌های نمایش است که ریشه در یونان باستان دارد. تم غالب درتراژدی، ناتوانی انسان در مقابل ارادهٔ خدا یا خدایان است. پایان تراژدی به مرگ قهرمان یا پایان ناخوشایند دیگری ختم می‌شود. ازمنظر ارسطو هدف تراژدی ایجاد ترحم یا به عبارتی کاتارسیس در تماشاگر است. مداح رسمی کاتارسیس را به توانایی حاکم پیوند می دهد وبر ویرانه های صحنه و تن پاره پاره مقتولین عربده می زند. او تن سالم حاکم را با غلو کردن تن پاره پاره اسطوره مدام برجسته می کند. او از ناتوانی اسطوره برای نشان دادن توانایی حاکم مدرن بهره گرفته و عکس العمل ترحم برانگیز تماشاگران تراژدی را به نوعی ترس از ایدئولوژی تبدیل می کند. صدای نوحه ها و طبل ها و زنجیرها برای ما بیشتر ترسناک و اضطراب آورند تا غم انگیز. این مدیلاسیون(چرخش موسیقایی) محصول مداخله قدرت حاکم است.
کویتی پور از جمله استثناهاست. او همچنان به تراژدی وفادار مانده است..
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد