البرز زاهدی اینستاگرام بچه پولدارها


نوکیسگان نیاز به نمایش دارند. باید در غیاب سرمایه نمادینی که نسل به نسل اشراف و سرمایه‌داری سنتی با خودشان حمل کرده‌اند، آن منزلت و جایگاه را تجسد ببخشند. باید شاخصی پیدا کنند که از گذشته متوسط یا از گذشته توام با فلاکتشان متمایزشان کند. باید کاری کنند که از قبل تشخیص داده نشوند. باید باد و ورمِ رانت و فسادی که چاه‌های نفت از اعماق تاریخ برایشان بیرون کشیده است را جایی منفجر کنند. باید فکری به حالِ عکس‌های کهنه آلبوم قدیمی کنند که در قاب‌های پوسیده لابلایِ تصاویر ترک‌خورده مچاله‌شان کرده است. زبر و زرنگ‌های این سال‌ها جایی را باید پیدا کنند که خودشان را از آنان که سر دردنکرده را دستمال بسته‌اند جدا کنند. باید جایی باشد که فاتح بودنشان را ثبت کنند. این است که تصاویر را از هات‌برد سرقت می‌کنند. با دقت قلم و کاغذ در دست می‌گیرند می‌نشینند پایِ «من‌و‌تو» و «جم‌تی‌وی» و نکات لازم را یادداشت می‌کنند. چگونه باید راه بروند؟ چگونه باید غذا بخورند؟ چگونه لباس بپوشند؟ چطور عروسی بگیرند؟ از چه حیواناتی در خانه‌هایشان مراقبت کنند؟ آنان می‌خواهند تمام تصاویر را به تصرف خودشان دربیاورند و نمی‌دانند بزرگ‌ترین قربانیانِ تصاویری فتح‌نشدنی هستند چرا که فانتزی هیچ‌گاه فتح نمی‌شود. کارکرد این فانتزی‌ها سرریز سرمایه‌است به دوبی و تورنتو. باقی‌ش بقای خودتان است. 
(2)
بله! ما فاتح این روزگاریم. ما فرزندانِ سردارانِ رشیدِ فتح‌کننده خیابان‌های بی‌دفاع تهران در آن سال‌های عسرت و سخت‌نانی. ما فرزندانِ دله‌دزدهای حجره‌های تاریکی که ساعت‌های روی دیوارش با دوبی و تورنتو تنظیم شده‌است، ما مالکین شرکت‌های مولتی‌تسک صنعتی - مالی - کشاورزی که همه‌کار می‌کنیم بی‌آنکه کاری کرده باشیم باید جایی تصاویرمان را ثبت کنند. ما نیاز به سلفی با پیکره‌ای ویران داریم که انگلش شده‌ایم. ما نیاز به سلفی با این «خوشبختی» بالفعل داریم. 
(3)
اما این همه ماجرا نیست. آن‌ها همه آن فاتحان این سال‌های تباه نیستند. بسیاری از آنان در تمنای تصرف تصاویر است که دست و پا می‌زنند. بیشتر این داف‌ها و پلنگ‌های رنگارنگ، این نرینه‌های گولاخِ بدتراش‌خورده زبر و زرنگ مشتی بازنده بیشتر نیستند. این همه اصرار برای ثبت تصویری که برندگان واقعی سعی در پنهان کردنش دارند، اغلب کار بازندگانِ آرزومند این روزگارِ تباه است. 
مثلا در قابی رقت‌برانگیز در کنار استخری کوچک در باغی خارج از تهران خودشان را ثبت کنند و تصویرشان را بفرستند برای صفحه «بچه‌پولدار‌های تهران». از پورشه ای که «حاج آقا»یِ یکی از دوستان به پسرش قرض داده عکس بگیرند و کنارش بایستند و سلفی‌های یادگاری با «خوشبختی» را بفرستند روی صفحه ای که فالوئرهایش از خودشان هم بازنده‌تر هستند. اینستاگرام و سلفی بیش از آن که نمایش دهنده یک وضعیت باشد، نمایش دهنده تقلایی است برای تصرف یک وضعیت. نمایش چیزی که وجود ندارد. چیزی که درست در یک لحظه باید تصرف شود و به دست بیاید. سوژه در عکس وجود ندارد. سوژه در عکس غایب است. سوژه باید عکس خودش را بعدها تماشا کند و به توهم یک خوشبختی دلش خوش باشد. تنها واقعیتِ اسیر شده در این تصاویر چیزی جز انحطاط یک دوران نیست. آن چه به تمامی در این عکس‌ها به نمایش درآمده است یک فقدان است. فقدانِ «اصالت» و دورانی که هیچ اصالتی را برنمی‌تابد.

بازنمایی اسکیزوفرن گونه مازراتی و بنزها و ماشین های چند میلیاردی , بازنمایی pool party رفتن یاsex party و کُکها و برزی و بپاش های چند ده میلیونی شما و استخرها و باغهای میلیاردی شما، افزایش میزان آرایش (زنانه و مردانه) ، مصرف سکس و پورنو، به وجود آمدن چادر ملی ، مد ایرانی ، سینمای خانگی، پاساژ ها، ویترینها همه همه با 22 بهمن ها و با عسکهایی پروفایلهای فیس بوک ارتباط دارند.
جامعه ی ما جامعه ی نمایش است. ازآن رو که همه چیز در آن به کالا به مثابه ی تصویر و برای تصویر بدل شده است. نمایش متکی بر کالا به مثابه ی تصویر است و همه ی قدرت خود را از آن می ستاند. نمایش برای تماشاگر به اجرا در می آید و هدفش مسحور کردن و میخ کردن او در انفعال است. نمایشِ بی بدیل احساسات، افکار، افسردگی ها، سرخوردگی ها و «عشق های خنده دار» در وبلاگ های شخصی و سایت های رنگارنگ (فیس بوکهای پوچ، 85% کاربران اینتر نت در ایران عضو فیس بوک هستند و 10% اطلاعات منتشر شده در فیس بوک مفید می باشند) یا سینماهای خانگی که هر چه بزرگ تر باشند، شأن و مرتبه ی اجتماعی والای دارنده اش را بیشتر به رخ می کشند. نمایش با اپیلاسیون رابطه ی تنگاتنگی دارد، خواه از نوع بدحجابی باشد، یا جراحی بینی برای همسریابی، دوست یابی یا فقط به‌رخ‌کشیدن زیبایی و خوش تیپی و درهرحال قالب کردن کالای صورت و بدن به مشتری برای ایجاد تصویری واژگون از واقعیت، و خواه به شکل دانشگاه و مدرک برای به نمایش در آوردن فرهیختگی به مثابه ی کالایی تصویری (بر آن اضافه کنید موج روزافزون تقاضا برای رشته های هنری و نمایشی را)
هم چنین می تواند به شکل گالری های هنری برای به نمایش درآوردن اصالت هنری در جامعه ی ویترینی، نمایشگاه های رنگ و وارنگ (از جمله نمایشگاه مطبوعات برای به نمایش درآوردن ژورنالیسم ویترینی)، نمایشگاه ها و شوهای حجاب و عفاف و بسیاری دیگر باشد. در جامعه ی نمایش همه چیز به تصویر بدل می شود تا بهتر و بیشتر مصرف شود، حتی «سنت»، یعنی راه و رسمی که گذشتگان فقط آن را می زیستند اما بلد نبودند نمایشش بدهند، نیز خود به نمایشی دیگر تبدیل می-شود. بی‌جهت نیست که تقاضا برای سنت در جامعه ی ویترینیِ ما هر دم در حال افزایش است. تقاضا برای پوشیدن لباس های سنتی رنگ و وارنگ با انواع و اقسام منجوق و پولک، رستوران های سنتی، موسیقی سنتی، تقاضا برای معماری سنتی، هویت به اصطلاح سنتی و ... نیز به همان اندازه مشمول نمایش اند و از همین رو هم به سادگی با اشکال رنگ و وارنگ اولترامدرنیته قابل جمع. نمایش هر چه گسترده تر، ویترین ها عریض و طویل تر، مشتری ها بیشتر، مصرف رنگارنگ تر.
کافی است در ریخت داخلی منازل ایرانی، تابلوها و فرش ها و مبلمان و اثاثیه و دکورها، جهیزیه ها ، مهمانی ها، عروسی‌ها، مجالس ولیمه ی مکه و کربلا و بسیاری دیگر از ترکیب ها، مناسبات و مناسبت ها دقیق شویم تا فراگیری نمایش را در تمامی سطوح تصدیق کنیم. همگان در این نمایش شریک اند و همه در عین حال نظاره گر آن. بنا نیست کسی از آن عقب بماند. نمایش ایجاب می کند که همه به بازی گرفته شوند. هر کس بنا به فراخور جیب و توانش باید به بازی کثیفی که بورژوازی به راه انداخته و از آن سود سرشار می‌برد، شریک باشد. جامعه ی نمایش جامعه ای است که در آن سرمایه داری لگام‌گسیخته با تصویر به مثابه ی کالا و به انواع مختلف حکومت می کند.
دروغ نمایش در سیاست هم نمودی آشکار دارد. نمایش قدرت در قالب حضور همه جایی پلیس، نمایشِ وضع مناسب اقتصادی و سیاسی با اپیلاسیون آمار و ارقام، انتخابات نمایشی، احزاب نمایشی و....در نمایش همه چیز به تصویر بدل می شود تا بهتر و بیشتر مصرف شود. از همین رو در جامعه ی نمایش «جامعه ی مدنی» نیز نمایشی و ویترینی است.
در جامعه ی نمایش تلویزیون بزرگ ترین ویترین است. تلویزیون تجسم نمایش در نمایش و به‌تصویرکشیدن دروغ در دروغ است. برای آنها که ولع نظاره گری شان سیری ناپذیر است، برای آنها که از نمایش در واقعیت خسته اند و اشتهای سیری ناپذیرشان نمایش و تصویر بیشتری می طلبد، تلویزیون اهمیت و جایگاه بسیار ویژه-ای دارد. مشتری های «نمایش در نمایش» از تلویزیون وی .او.ای گرفته تا کانال های سخیف تلویزیونی خارج از کشور مشتری های پر و پا قرص سریال های دوزاری تلویزیون وطنی هم هستند. مهم، مصرف تصویر است، هر کجا می خواهد باشد و در هر شکل. اگر باز هم وقت زیاد آمد، ویترین های پاساژهای شهرک غرب و هزار جای دیگر در این شهر فراوان اند. در جامعه ی نمایش مهم ترین حس، بینایی است. مابقی حس ها خود را با آن تنظیم می کنند.
مصرفِ تصویر تخیلی ترین، مرموزترین، و همگانی ترین شکل مصرف است که تنها در جامعه ی نمایش شدنی است. جامعه ی نمایش در تلویزیون به اوج خود می رسد. هیستری مصرف در جامعه ی نمایش را تنها نباید در ویترین ها جست. تلویزیون بزرگ ترین شکل مصرف هیستریک در جامعه ی نمایش است.
ازهمین رو می توان ظهور «دولت نمایش» را به لحاظ تاریخی با ظهور پهلوی اول مقارن دانست. ارتش و پلیس به مثابه ی مهم ترین ویژگی های مدرنیسم پهلوی به « وضعیت عادی» حیات اجتماعی و سیاسی بدل شدند و تا به امروز سیاست و اجتماع را به زیر چکمه ی خود گرفته و در هم کوبیده اند. سیاست در جامعه نمایش با پلیس و سناریو ارتباط دارد. مثل شوهای احمدی نژاد...
ارتش و پلیس اجزای جدایی ناپذیر جامعه ی نمایش و هویت نمایشی اند. زیرا بدون پلیس، سست‌عنصریِ نمایش هر دم در آستانه ی زوال و فروپاشی قرار خواهد گرفت. نمایش به کارگردان نیاز دارد.
هویت نمایشی بنیادگرا از سکس، یکی از تصویری ترین و توهمی ترین کالاهای جامعه ی نمایش، جدایی‌ناپذیر است. بی جهت نیست که جوامع بنیادگرا بیشترین مصرف کنندگان سکس و پورنو در انواع آن‌اند. کالای سکس در جامعه ی بنیادگرا بیشترین مصرف کنندگان، مخاطبان و تماشاگران خود را می جوید. بنیادگرایی از سکس و استریپ تیز جدایی ناپذیر است.
در دولت و جامعه ی نمایش همه چیز به اقتصاد فرو کاسته می شود. سیاست بدل می شود به دغدغه برای آب و نان و مسأله ی سیاسی هم عبارت می شود از تصمیم گیری در مورد انتخاب هنر پیشه ای که آن دغدغه ی اصلی را حل کند و صرفاً ما را از شرِّ یک وضعیت نامطلوب برهاند و به وضعیتی شاید اندکی بهتر سوق برساند. در جامعه ی نمایش، ویترین ها همگی متعلق به محافظه کاری سیاسی و نولیبرالیسم اقتصادی است که دست در-دست هم خواهان ابدی شدن نمایش اند.
قسمت اعظم متن و چه بسا تمام متن متعلق به فاطمه صادقی است .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد