نصیحتهای لقمان

۱- فرزندم هیچکس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن!

2- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش!

3- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!

4- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار!

5- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن!

6- در مقابل پیش آمدها شکیبا باش !

7- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش!

8- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن!

9- در راه رفتن میانه رو باش!

10- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!

11- از طریق اسماء و صفات خداوند  او را بخوبی بشناس!

12- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن!

13- سخن به اندازه بگو!

14- حق دیگران را به خوبی اداء کن!

15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

16- به هنگام سختی دوست را آزمایش کن!

17- با سود و زیان دوست را امتحان کن!

18- با بدان و جاهلان همنشینی مکن!

19- با اندیشمندان و عالمان همراه باش!

20- در کسب و کار نیک جدّی باش!

لطفا بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...


21- بر کوتاه فکران و ضعیفان اعتماد مکن!

22- با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن!

23- سخن سنجیدۀهمراه با دلیل را بیان کن!

24- روزهای جوانی را غنیمت بدان!

25- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش!

26- یاران و آشنایان را احترام کن!

27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

28- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار!

29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

30- کمتر از درآمدی که داری خرج کن!

31- در همۀامور میانه رو باش!

32- گذشت و جوانمردی را پیشه کن!

33- هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش!

34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

35- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن!

36- هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن!

37- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز!

38- سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر! 

39- در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن!

40- با هر کس به اندازۀدرک او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متین و آرام باش!

42- به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده!  

43- آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!

44- هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده!

45- نا آموخته استادی مکن!

46- با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار!

47- چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش!

48- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!

49- هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده!

50- کار ناکره را کرده خود مدان!

51- کار امروز را به فردا مینداز!

52- با بزرگتر از خود مزاح مکن!

53- با بزرگان سخن طولانی مگو!

54- کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند!

55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

56- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن!

57- کار خوب دیگران را کار خود نشان مده!

58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

59- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن!

60- هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن!

61- خود خواه و متکبر مباش!

62- در حضور ایستادگان منشین!

63- در حضور دیگران دندان پاک مکن!

64- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن!

65- به هنگاه خمیازه دست بر دهان خویش بگذار!

66- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن!

67- در مجالس انگشت در بینی مینداز!

68- کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن!

69- هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن!

70- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو!

71- سخن گفته شده را تکرار مکن!

72- از شوخی و مزاح خود کمتر کن!

73- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن!

74- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن!

75- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن!

76- حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار!

77- در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن!

78- از مردگان به نیکی یاد کن!

79- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن!

80- با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن!

81- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور!

82- در هیچ کاری شتاب مکن!

83- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور!

84- به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو!

85- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار!

86- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر!

87- سخن و کلام دیگران را قطع مکن!

88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن!

89- در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر!

90- مهمان را به هیچ کاری دستور مده!

91- با دیوانه و مست سخن مگو!

92- برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز!

93- در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن!

94- در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن!

95- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مکن!

96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

97- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش!

98- خدمتکاری بزرگان و همکاری  با مستمندان را فراموش مکن!

99- با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش!

100- با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

101- در مال و مقام دیگران طمع مکن!

102- از رفت و آمد و مال  و مرام و مسلک خویش کمتر بگو!

103- بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار!

104- عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن!

105- عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان!

106- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن!

107- سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان!

108- بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن!

109- خود را با ستم سلاطین شریک مگردان!

110- دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار! 

ادم ها...

آدم است دیگر ، گاهی گیر میکند توی بن بست دلتنگی ها ، تو کوچه پس کوچه های باریکش...بعضی از شبها ، دلتنگی ها چنان دوره ات می کنند که میمانی چطور از دست شان رها شوی، چطور فرار کنی ، از کدامین کوچه بروی که دلتنگی پیدایت نکند...گاهی دل‌تنگی‌ها آنقدر زیاد می‌شود که روحت بی حس می شود ، سر می شوی ، توانت تمام میشود ، دیگر فکر فرار هم نمی کنی...کاش می فهمیدیم ، کاش یاد می گرفتیم نبودن هایمان برای بعضی ها دردآور است ، که دل بعضی ها تنگ می شود برایمان...یاد می گرفتیم بودنمان نعمت است ، بمانیم ، نرویم گاهی...اما وقتی راهی شدیم وقتی رفتیم برنگردیم که فنجان چینی شکسته رابطه مان را بند بندازیم و تویش چای دارچین بریزیم و لم بدهیم به پشتی خیال و یک نقل بید مشک بگذاریم گوشهء لپ و چای را با لذت از همان فنجان شکسته لب پر بخوریم و فکر کنیم این همان فنجان سالم است...نه...فنجان شکسته دلسوزی ندارد ، فنجان که شکست باید بیندازیش دور...جایی که دستی نبرد ، زخمی نزند ، خونی نریزد ، باید بینداریش دور...

گاهی

گاهی وقت‌ها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی...دوستش بداری و برایش چای بریزی...گاهی وقت‌ها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟! گاهی وقت‌ها دلت میخواهد یکی را ببینی...شب بروی خانه بنشینی...فکر کنی و کمی برایش بنویسی...
گاهی وقت‌ها...آدم چه چیزهای ساده ای را ندارد!

" کاش خوابت کمی مرا می دید __ افشین صالحی "

ای داد از این بی داد!

 

 

 

تلخ است :( 

خدایا کاش دیگر شاهد این حسرت ها نباشیم!

امده ایم!

نیــــــــــــــامده ام که اذیتت کنم. نیامده ام دادت را در بیاورم تا اشک هر دومان در بیاید. نیامده ام زخم های خیس را کیسه بکشم...همیشه همین طور است. یکی می رود، یکی می آید. از تو چه پنهان ، وقتی کسی دیوانه می شود حتما چیزی را فهمیده که دیگران نمی دانند، زخمی کاری یا دردی کشنده. وقتی کسی می میرد، قلبی است که زیر گل کشیده می شود، با همهء آرزوها، حسرت ها، عشق ها و ناکامی ها ...! 

 آمده ام تا به تو بگویم چقدر زندگی را می ستایم. میدانم خنده ات می گیرد. می گویی ببین چه کسی دارد از ستایش زندگی حرف می زند. منه به قول تو آدم مزخرف نا آرام بی قرار...یک معترض تمام عیار...

" چهارشنبه ی دیوانه __ الهام کاغذچی

تنهایی

رونوشته های من

آدم در تنهایی است که می پوسد و پوک می شود و خودش هم حالیش نیست. می دانی؟ تنهایی مثل ته کفش می ماند، یکباره نگاه می کنی می بینی سوراخ شده. یکباره می فهمی که یک چیزی دیگر نیست. بیشتر آدم های دنیا در هر شغلی که باشند از خودشان هرگز نمی پرسند چرا چنین شغلی دارند. چیزهای دیگری هم هست که آدم دنبال دلیلش نمی گردد. یکیش مثل تنهایی است. خیلی ها فکر می کنند که سلامتی بزرگ ترین نعمت است، ولی سخت دراشتباهند، وقتی سالم باشی و در تنهایی دست و پا بزنی ، آنی مریض می شوی، بدترین نحوست ها می آید سراغت ، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می زنی، کاش مریض باشی ولی تنها نباشی...

" تماما" مخصوص ___ عباس معروفی "

خاطره

یادمان باشد با هم بودن دلیلی برای با هم ماندن نیست. رسیدن ، رفتن میخواهد، اما آخر همه رفتن ها رسیدن نیست...یادمان باشد رفتنی میرود ، چه یک کاسه آب بریزیم پشت سرش ، چه هزاران قطره اشک...یادمان باشد خاطره نسازیم بعدها همین خاطرات آتش میشوند به جان لحظه هایمان...یادمان باشد که کار رهگذر عبور است، گاهی برمیگردد، گاهی نه...یادمان باشد آدمیم نه سنگ به جستجوى راه باشیم نه همراه...یادمان باشد که ما فقط بازیگر نیستیم نویسنده و کارگردان هم خودمانیم ، مسئولیت تصمیمات اشتباهمان را خودمان برعهده بگیریم...یادمان باشد فقط یکبار زندگی میکنیم ، همهء زندگیمان را زندگی کنیم، لااقل بیشترش را...یادمان باشد دنیا درددار نامردطوریست هرچقدر هم نقاش ماهری باشیم ورق هایش خط دار است...

خدا...

اگر مثل آدم خداحافظی کنی ، غصه می خوری اما خیالت راحت است. اما جدایی بدون خداحافظی بد است ، خیلی بد . یک دیدار ناتمام است ، ذهن ناچار می شود هی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود...انگار براگر مثل آدم خداحافظی کنی ، غصه می خوری اما خیالت راحت است. اما جدایی بدون خداحافظی بد است ، خیلی بد . یک دیدار ناتمام است ، ذهن ناچار می شود هی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود...انگار بروی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی..

" ترلان __ فریبا وفی "
وی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی..

نصیحت یک عمر

اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده ندارند

اینک این نصایح را خدمتتان عرض میکنم: قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید. آن طور که تصور می کردید چاق نبودید. همه چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید. نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید، فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی جبر. مشکلات اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله ی نگرانتان هم خطور نکرده اند، از همان نوعی که یک روز سه شنبه ی عاطل و باطل ناگهان احساس بد پیدا می کنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید!با دل دیگران بی رحم نباشید .
عمرتان را با حسادت تلف نکنید.

گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.
مسابقه طولانی است و سر انجام، خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید.

ناسزا ها را فراموش کنید.
اگر موفق به انجام این کار شدید راهش را به من هم نشان بدهید.

نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید.

صورت حسابهای بانکی و قبضها و ... را دور بیاندازید.

اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید.
جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در 22 سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند.
برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمیدانند.

تا میتوانید کلسیم بخورید.
با زانوهایتان مهربان باشید.
وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.
ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید.
ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید.
ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هشتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان رقصکی هم بکنید.
هرچه می کنید، نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید.
انتخابهای شما بر پایه ی 50 درصد بوده، همانطور که مال همه بوده.
دستورالعملهایی که به دستتان میرسد را تا ته بخوانید، حتی اگر از آنها پیروی نمی کنید.

از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید.
تنها خاصیت آنها این است که بشما بقبولانند که زشتید.
با خواهران و برادران خود مهربان باشید.
آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر در آینده به شما خواهند رسید.
به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان جان جانی که با شما می مانند را حفظ کنید.

برای پل زدن میان اختلافهای جغرافیایی و روشهای زندگی سخت بکوشید، زیرا هرچه بیشتر از عمر شما بگذرد، بیشتر پی می برید که به افرادی که در جوانی می شناختید محتاجید.

سفر کنید
برخی حقایق لاینفک را بپذیرید:
قیمتها صعود می کنند، سیاستمداران کلک میزنند، شما هم پیر میشوید.
و آنگاه که شدید، در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.

به بزرگترها احترام بگذارید.

توقع نداشته باشید که کس دیگری نان آور شما باشد.
ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید.
شاید هم همسر متمولی نصیبتان شده باشد.
ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدام خالی میشود یا بشما جاخالی می دهد.

خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد ساله ها میشود.

نخ دندان به کار ببرید .

در شناخت پدر و مادرتان بکوشید ،هیچ کس نمی داند که آنان را کی برای همیشه از دست خواهید داد.
دقت کنید که نصایح چه کسی را می پذیرید، اما با کسانی که آنها را صادر می کنند بردبار و صبور باشید.

نصیحت ، گونه ی دیگر غم غربت است.
ارائه ی آن روشی برای بازیافت گذشته از میان تل زباله ها، گردگیری آن و ماله کشیدن بر روی زشتی ها و کاستی هایشان و مصرف دوباره ی آن به قیمتی بالاتر از آنچه ارزش دارد، است.
اما اگر به این مسایل بی توجه هستید لااقل حرفم درمورد کرم ضد آفتاب بپذیرید.
اینک این نصایح را خدمتتان عرض میکنم: قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید. آن طور که تصور می کردید چاق نبودید. همه چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید. نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید، فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی جبر. مشکلات اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله ی نگرانتان هم خطور نکرده اند، از همان نوعی که یک روز سه شنبه ی عاطل و باطل ناگهان احساس بد پیدا می کنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید!با دل دیگران بی رحم نباشید .
عمرتان را با حسادت تلف نکنید.
گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.
مسابقه طولانی است و سر انجام، خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید.

ناسزا ها را فراموش کنید.
اگر موفق به انجام این کار شدید راهش را به من هم نشان بدهید.

نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید.

صورت حسابهای بانکی و قبضها و ... را دور بیاندازید.

اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید.
جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در 22 سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند.
برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمیدانند.

سیاست

کلی منت گذاشتن و مثلا ملت رو گول زدن و دکتر عا-رف رو کاندیدای طیف اصلاح طلب معرفی کردن، بعد برنامه تلویزیونیش رو هم تحمل نمی کنند و قطع می کنند!
این جمله رو چقدر دوست دارم!
اینجاست که تاریخ به کمک ما مى‌آید. تاریخ به ما مى‌گوید که هر وقت قدرت در جایى جمع شده، هر وقت قدرت در جایى متمرکز شده، دیر یا زود از هم مى‌پاشد. ناگهانى و غیرمنتظره. و آن وقت است که مى‌فهمیم آن‌ها، با همه‌ى ادعایشان، چه قدر آسیب‌پذیر بوده‌اند.
نویسنده، تاریخ‌دان، فعال مدنى امریکایى -- هاوارد زین (٢٠١٠ - ١٩٢٢)