...

شاید گاهی هیچ چیز بدتر از این نباشد که داری یک چیزی را با ذوق و شوق میگویی بعد طرف میگوید بیکارییییییی ها!! 

یا طرف میگوید هیس یواش تر!!! 

یا طرف میگوید شکلات نخور!شیرینی نخور!تخمه نخور!این لباس را نپوش!این لباس را عوض کن!از روانشناست بپرس چرا از مهمون خوشت نمیاد؟چرا این قدر قرص میخوری؟چرا سرت درد میگیرد؟ورزش کن !چشم به کامپیوتر ندوز!اینقدر تو اینترنت نباش!صدای تی وی را کم کن!شلوارت را عوض کن! حواست کجاست؟تو هم گاهی خیلی بد و سگ میشوی ها!!از موهایت خسته شده ام ! سالاد بخور!ماست و ترشی نخور!پنجره را ببند!

 

ان وقت است که دنیایی را تنهایی ترجیح میدهی به تمام ادم های ایرادگیرش!  

و حسرت ۱بار خشگل شده ای!چه لباس قشنگی!چه کار خوبی به دلت میماند یا شاید هم اصلا نمیگذارند به چشمت بیاد! 

امروز تو برنامه ی اپرا میگفت بدتر این است که دیگران کاری را با ما میکنند ما خودمان بدتر باز سر خودمان میاوریم... 

خسته ام.

یکبار

جایش خالی است خیلی

جایش خالی است عمیقا ! 

سری به وبلاگش هم نزده ! 

خداکند فکر نکند من حسودی ام شده به زندگی اش! 

چه قدر دلم میخواست عین این دخترک روی دستکتاپ برگ زرد بگیرم رو به سویش دلم میخواست کوه برویم و دریا و جنگل اتش روشن کنیم و پول جمع کنیم و هی هم رو سورپرایز کنیم عین پیچ و مهره ان وقت هیچ وقت نمیرفت سمت کسی دیگر/هیچ وقت جای خالی کسی را احساس نمیکرد هیچ وقت گریه هایش بی شانه نمیماندند دلم میخواست موهایم را ببافد دلم میخواست همه ی دنیا را پیاده رویم دلم میخواست عروسک بازی کنیم فیلم ببینم فیلم بسازیم سفربرویم بخوریم و لذت ببریم از روی عشق حرص بخوریم و دعوا کنیم عاشق بمانیم برای من دیگر عاشقیت و قیاس با او نکردن سخت است دلم برایش تنگ میشود تا ابد !کاش در سرزمین دیگری میرفتم که در تک تک لحظه ها و مکانها و حرفاها و زمانها از او خاطره نداشتم ... 

کاش

چه طور

جاش خیلی خالیه !! 

به هرچی دل میبندیم از دست میدیمم ! 

کاش دل نمیباختم به هیچ کس... 

به هیچ کسی که هیچ جوره مال من نیست... 

و نمیتونه باشه ... 

جه طور میشه خوب ادامه داد؟؟؟؟؟؟این همه خاطره ...

خشونتی که اهسته اهسته مشروعیت می یابد...

گفتگوی دویچه وله با دکتر مهرداد درویش پور، جامعه شناس  

میترا شجاعی 

 

هرداد درویش‌پور: این فیلم تکان‌دهنده‌ای که در تهران نشان داده شده، در مورد خشونتی تا سرحد مرگ ادامه پیدا می‌کند و مردم نیز تماشاچی این صحنه هستند، به نظر من از سه زاویه قابل توضیح است. یک این که تا جایی که اطلاعات نشان می‌دهد، گویا بهانه‌ی دعوا، موضوعی ناموسی بوده است که اگر درست بوده باشد، جامعه‌ی ایران معمولاً نسبت به خشونت‌هایی که بار ناموسی دارد، حتی نوعی مشروعیت هم برای آن قائل می‌شوند و این می‌تواند توضیح‌دهنده‌ی حتی بی‌تفاوتی نسبت به این خشونت‌ها باشد. اما مهم‌تر از این مسئله، این خشونتی که در جلوی چشم اذهان عمومی جریان پیدا می‌کند و مردم نسبت به آن بی‌تفاوت عمل می‌کنند، در واقع نشان‌دهنده‌ی این است که خشونت در جامعه‌ی ایران به‌عنوان یک کج‌روی اجتماعی شناخته نمی‌شود، بلکه به‌عنوان بخشی از یک هنجار شناخته می‌شود. به این معنی که گویا مشکلات چه در سطح فردی چه در سطح اجتماعی از طریق زد و خورد و حتی خشونت‌هایی که گاهی مردم ازتماشای آن دعواها و زدوخوردها و خشونت‌ها، لذت می‌برند تا آن حد مصونیت پیدا کرده که حتی گاه به موضوع تفریح مردم هم می‌تواند تبدیل شود.

خشونتی که خود دولت سازمان می‌دهد، چه خشونت‌های سیاسی که با سرکوب تظاهرات‌ها شاهد آن بودیم و در یکسال و نیم گذشته به شکل بسیار گسترده‌تر صورت گرفت، چه اعدام در ملاءعام و سنگسار و قطع دست و نظایر آن، در واقع دولت که خود باید نمادی باشد برای مقابله با کج‌روی‌های اجتماعی، خودش سازمان‌دهنده‌ی یکی از خشن‌ترین بزهکاری‌ها یعنی خشونت در جامعه است.

عامل سومی که به نظر من باید به آن هم توجه کرد این است که به‌هرحال ما می‌دانیم چه در سطح دولتی و خشونتی که توسط دولت جریان دارد، چه خشونتی که در خانواده‌‌ها توسط مردان علیه زنان و کودکان جریان دارد، چه خشونتی که در سطح اجتماع با آن روبه‌رو هستیم، علی‌القاعده قانون، مهم‌ترین ابزار رسیدگی و مقابله با این خشونت‌هاست. وقتی بسیاری از آدم‌ها حتی شکایت‌های قانونی‌شان به نتیجه‌ای نمی‌رسد و یا مسئولین انتظامی یا مسئولین قضایی کشور نسبت به خشونت‌هایی که علیه شهروندان صورت می‌گیرد، کوچکترین عکس‌العمل درخوری نشان نمی‌دهند، بنابراین خود بی‌اعتنایی و بی‌توجهی به این خشونت و عدم یک مبارزه‌ی فعال علیه خشونت، در عادی‌سازی این خشونت نقش دارد و آن صحنه‌ای که ما در این فیلم دیدیم، نشانگر یک حادثه‌ی بسیار تکان‌دهنده و وحشتناک است و آن این است که در ایران براثر ناهنجاری‌های اجتماعی و نابرابری‌هایی که در جامعه شکل گرفته، کژروی اجتماعی آن قدر توسعه پیدا کرده که خشونت تا سر حد مرگ یکی از اشکال بروز آن شده است که در این فیلم به روشنی مشاهده می‌کنیم و بدتر از همه بی‌تفاوتی همه‌ی انسان‌ها را در این مورد می‌بینیم.)عدم حمایت قانون)

آقای درویش‌پور می‌خواهم برگردم به ابتدای صحبت‌تان که اشاره‌ی کوتاهی کردید به این قضیه که گویا مسئله یک دعوای ناموسی بوده و انگار مردم به نوعی خیلی هم ناراحت نیستند از این که یک چنین اتفاقی افتاده است. من می‌خواهم اشاره کنم به نظراتی که پای این فیلم نوشته شده بود، خیلی‌هایش این بود که خود آن زنی را که دعوا بر سرش بوده، او را باید اعدام کرد و حتی یکی گفته بود ایکاش آن زن هم بود و او هم که مقصر اصلی بوده کشته می‌شد. یکی دیگر نوشته بود ما که همیشه می‌گوییم همه‌ی دعواها بر سر زن‌هاست و از این سبک نظرات. من می‌خواستم در این مورد بیش‌تر توضیح دهید.


نمونه‌ای از برخورد پلیس با "اراذل و اوباش"

من اگر بخواهم در این مورد توضیح دهم، باید بگویم در همین دیروز در کشور سوئد در میان یکی از گروه‌های مهاجر بازهم نمونه‌ای از قتل ناموسی اتفاق افتاد. دوباره تمام اخبار و رسانه‌ها و متخصصین دارند به این مسئله می‌پردازند که دولت پروژه‌های سنگینی را برای مقابله با این خشونت‌های ناموسی برعهده می‌گیرد اما در جامعه‌ی ما از آنجا که فرهنگ پدرسالاری بسیار خشنی حکمفرماست، نه تنها علیه خشونت‌های ناموسی مبارزه‌ای صورت نمی‌گیرد، نه توسط دولت و نه توسط نهادهای جامعه، بلکه از آن بدتر در افکارعمومی نوعی مشروعیت هم نسبت به آن وجود دارد.

وقتی کسی می‌گوید آن زنی را که بر سرش دعوا شده باید اعدامش کرد یا آن زن مستحق مجازات است، نشان‌می‌دهد که افکار زن ستیزانه و پدرسالارانه آن قدر در جامعه قوی‌است که این افکار به خشونت‌های پدرسالار تا سر حد مرگ مشروعیت می‌بخشد و فکر می‌کنم در برابر کل این موج خشونت به هر بهانه‌ای که باشد، به نام ناموس‌پرستی یا به هر نام دیگری، باید قویاً ایستادگی کرد و
انتظار من این است که دست‌کم جامعه‌ی روشنفکری واکنش بسیار نیرومندی را علیه این نمونه‌ی خشن قتل و خشونت و بی‌تفاوتی جامعه نشان دهد و سعی کنیم این فضا را تغییر دهیم. اگر جامعه بدین شکل ادامه پیدا کند، ما با این خطر روبه‌رو هستیم که خشونت روز به روز در جامعه نهادینه‌تر شود که مابه‌ازای بسیار سنگینی را چه در زندگی سیاسی و چه در حوزه‌ی اجتماعی و چه در سطح شخصی به‌بار خواهد آورد.

من به عنوان آخرین کلام می‌خواهم این نکته را اضافه کنم. زمانی که حرکت‌های اجتماعی صورت می‌گیرد، مردم بیش‌تر به میدان می‌آیند، واکنش‌های فعال‌تری دارند. زمانی که مردم مأیوس و سرخورده می‌شوند، بی‌تفاوتی در مردم رشد می‌کند. این بی‌تفاوتی صرفاً بی‌تفاوتی سیاسی نیست، بلکه می‌تواند بی‌تفاوتی در حوزه‌ی هنجارهای اجتماعی باشد. اشاره‌ی من این بود که ما در جامعه‌هم گروه‌هایی که مبلغ خشونت هستند را می‌شناسیم، هم گروه‌هایی که مخالف خشونت هستند. آن فیلمی که ما دیدیم نشانگر یک گرته‌برداری از مردمی است که بی‌تفاوتی در آن‌ها بسیار رشد کرده است. گروهی که نسبت به خشونت واکنش نشان نمی‌دهد و گروهی که، حتی از آن بدتر، اگر این خشونت جنبه‌ی ناموسی داشته باشد، حتی می‌تواند مشوق آن هم باشد. ولی این نماینده‌ی کل اجتماع نیست هرچند به‌عنوان یک گرایش جدی در جامعه وجود دارد، به‌ویژه تحت عنوان حمایت از خشونت‌های ناموسی. با این بخش باید قویا مخالفت کرد.

قطره ی بارون دلم...

بارش بی وقفه منم  

ای ... 

 

 

شب یلداست ... 

*کاش برایم میشدی... 

کاش باز میشد گره ی دلم ... 

کاش دلتنگی امشب کش نمیامد... 

کاش میشد عین او خوب نوشت... 

جرئت فال گرفتن ندارم ...