گام بیست و پنجم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

استفاده ی درست از فرصت ها :ما از بچگی یاد گرفتیم تهران پایتخت ایرانه ، دو دو تا میشه 4 تا ، چگونه باران درست میشه ، چطور آب تبخیر میشه ، اوه کلی از این چیزا یاد گرفتیم و یاد دادیم !
اما چیزهای مهمتری در زندگی هست که ما هیچ وقت اونها رو یاد نگرفتیم ، من و شما یاد نگرفتیم چگونه از لحظه لحظه های ناب زندگیمون عالی استفاده کنیم .
یاد نگرفتیم لحظه لحظه ی زندگی ما چقدر اهمیت داره و باارزشه.

 


ببینیم علی – علیه السلام – چه توصیه هایی برای استفاده ی قشنگ از وقت می کنن :


در کمین فرصت باشید. – در کمین ، یه شکارچی ساعت ها میره تو کوه انتظار می کشه تا یک لحظه یه آهو رد بشه و شکارش کنه ، علی می فرماید : در کمین فرصت باش ، بشین تا اومد بقاپش.
از فرصت ها استفاده کن ، قبل از آنکه مایه ی اندوه و افسوس تو شوند.


خیلی ها رو من می بینم که اندوه گذشته و جوانیشون رو میخورن ، زندگیمون همش هدر رفت ، حیف از وقتی که سر فلان کار گذاشتم.


فرصت همچون ابر بهاری می گذرد ، فرصتهای خوب را غنیمت بشمر.


خب ، فرض کنید من یه جلسه ی مهم دارم ، 10 دقیقه هم فرصت دارم حاضر بشم ، می بینم که بوی عرق میده تنم ، با عجله میرم تو حموم ، 10 دیقه !!! واااااااای !!! بدووووووو !
حالا میرم تو حموم ، صابونه هی لیز میخوره ، آب هی سرد و گرم میشه !


ای بابا ! حالا ما عجله داریم ، همه با ما بنای ناسازگاری و لجبازی گذاشتن !
میام از حموم بیرون تا میام خودمو خشک کنم ، 3 برابر قبل حموم عرق کردم ، چون کلی عجله کردم.


از در حموم هم که میخوام بیام بیرون انقد عجله دارم که دستگیره ی در حموم رو هم می کنم !
چرا ؟ چون از فرصت درست استفاده نکردم .


روش درست چیه ؟


10 دقیقه ؟ اووووووووه 3 تا دوش میشه بگیری !
برو تو حموم راحت ، نه صابون لیز میخوره نه آب سرد گرم میشه و نه دستگیره ی در رو می کنی.


اگر از این به بعد به جای عجولانه کار کردن و شتاب های بیخود ، با آرامش با لحظه لحظه ی زندگیمون برخورد کنیم می بینید که چه معجزاتی میشه !
ما بلد نیستیم از فرصت هامون درست استفاده کنیم ، موبایل داریم ، اس ام اس بازی می کنیم !


اس ام اس میزنه : دوسم داری ؟ اگه نداری نیست میشم ، اوت فرام زیست میشم ! دچار یک ایست میشم ، کلا بگم نیست میشم !
خب این استفاده ی درست از فرصته ؟


یکی یه اس ام اس زده بود برای من ، نوشته بود برو پایین ، هی نقطه گذاشته بود ، کلی رفتم پایین نوشته بود حالا برو بالا ! ورزش اس ام اسی !
عزیز من با عمرت چیکار داری می کنی ؟ اس ام اس بازی ؟
تو کدوم زندگینامه ی آدمهای موفق اومده که روزی نیم ساعت اس ام اس بازی می کردن ؟


کارایی می کنیم عجیب و غریب !
آدمهای ناموفق ، مراقب لحظه ها و ساعت ها و روزها و ماه ها و سالهای عمرشون نیستن ، اما انسانهای موفق دغدغه ی خاطر دارن به خاطر ثانیه به ثانیه ی زندگیشون. چون می دونن اون ثانیه های می گذره و دیگه نمیاد.


پیامبر به ابوذر فرمودن : نسبت به عمرت بخیل باش ، یعنی بچسب بهش ، بخل داشته باش ، حساس باش نسبت به وقتت.
علی – علیه السلام – می فرمایند : مومن وقتش پر است. دیگه وقت واسه اس ام اس بازی نداره !
منم راستش رو بخواید بلد نیستم انسانهای موفق رو از انسان های مومن جدا کنم ، بگم مومن ها یه کسان دیگری هستن و موفق ها انسانهای دیگری. نمیشه ، اینا باید با هم باشه.


وقتش پر است یعنی چی ؟
یعنی هم برای کار وقت میذاره هم برای خانواده هم برای تفریح هم هم هم ... ولی هیچ کدام از اینها برای به بطالت گذراندن نیست.


سوال !
اگر شما 2-3 ساعت تو یه ترافیک خیلی سنگین گیر کنید ، چیکار می کنید ؟


درس می خونید ؟ مدیتشین می کنید ؟ پیاده میشید میرید ؟ استراحت می کنید ؟
کتاب های هری پاتر ، پرفروش ترین کتاب در تاریخ نشر کتاب در تاریخ چاپ کتابه ، هیچ کتابی تا به حال انقدر در دنیا فروش نرفته.
نویسنده ی این کتاب ها خانم جی.کی رولینگ ، یه روز تو ترافیک گیر می کنه ، با خودش میگه بذار از این فرصت درست استفاده کنیم ، بذار یه قصه ی جدیدی بنویسم ، یه شخصیت جدیدی خلق کنم.


تو همون ترافیک شخصیت هری پاتر رو خلق می کنه ، و اولین خط های این کتاب رو می نویسه ، نمی خوام بگم کتاب خوبیه یا کتاب بدیه ها ! میخوام بگم از وقتش درست استفاده کرده.
ما چیکار می کنیم ؟ خودخوری می کنیم ، بد و بیراه میگیم ، سیگار می کشیم ، بداخلاقی می کنیم ، فحش میدیم ! مملکته ؟ تو آفریقا بودیم ترافیک نداشتیم !


تو ترافیک موندی ! خب چیکار کنم ؟ موبایل داری ؟ فکر کن چه کسانی هست که خیلی وقته پرداختن به دل مشغولی های زندگی اونها رو از یادت برده ، چه کسانی هستند که مدتهاست چشم انتظار تماستون هستن.
اصلا بیا فکر کن 3 دقیقه دیگه بیشتر زنده نیستی ، ماشینا هم که وایسادن ، زنگ بزن به کسایی که مدتهاست ازشون خبری نگرفتی ، الکی نیست که تو ترافیگ گیر کردی ، ما گفتیم در جلسات اول ، هیچ چیز این عالم بیهوده نیست ، همه ی رویدادهای اطراف ما پیامهایی رو برامون دارن.


یه کاغذ بگیر دستت ، لیستی از کارهایی که مدتهاست عقب افتاده رو بنویس.
دوستی داشتی که کلی بهت کمک کرده بوده و تو مدتهاست به دلیل درگیر بودن با کار ؛ ازش بیخبری .
یه خانومی خونتون می اومده وقتی بچه بودی ازت پرستاری می کرده ، مادر دومت بوده ، کلی کمک کرده بزرگ بشی و 15 ساله ازش بی خبری ، بنویس من بابد پیداش کنم.
شاید باید دلی رو شاد کنی ، ماشین بغل دستی می بینی طرف اخم کرده نشسته پشت فرمون ، برگرد یه لبخند بهش بزن.


البته شیطنت نکنید ها !


یه نگا تو آینه ماشینت کن ، پشت سریت داره سیگار میکشه !
پیاده شود برو سمتش !
آقا سلام.
-    سلام
جکه رو شنیدی ؟
-    بله ؟؟؟
جکه رو انقدر باحاله !
-    نه نشنیدم !


آدمخوره با بچش داشتن می رفتن ، یه خانوم چاقی رو می بینن ، بچه هه میگه بابا اینو بخوریم ، باباهه میگه نه بچه جون این پر چربیه ! رفتن جلوتر یه خانم لاغری رو دیدن ، پسره گفت بابا اینو بخوریم ، باباهه گفت نه پسر این خیلی لاغره استخوناش گیر می کنه تو گلومون ، رفتن چلوتر ، پسره یه خانومی رو دید گفت بابا دیگه اینو باید بخوریم ! باباهه گفت نه پسرم حیفه اینو می بریم خونه مامانتو می خوریم !!!


یه دوستی می گفت تو ترافیک بودم ، سرمو گذاشته بودم رو فرمون ماشین ، دیدم یکی تند تند داره به شیشه ماشین میزنه ، دیدم گل فروشه ، شیشه رو دادم پایین بگم نمیخوام ، گل ها رو کرد تو صورتم !
ناراحت شدم ، ول کن هم نبود ، چند تا هزاری دادم بهش گفتم بابا اینا رو بگیر ، گل نمیخوام ، برو بده گل ها رو ماشین عقبی !


دوباره سرم رو گذاشتم رو فرمون. چند لحظه بعد دیدم دوباره داره تند تند به شیشه میزنه !
گفتم دیگه چیه ؟


گفت آقا ماشین عقبی هم گفت گل ها رو بده ماشین جلویی !
تو آینه نگاه کردم دیدم راننده عقبی داره می خنده ، منم خندیدم روحیه ی جفتمون عوض شد.
از وقتامون خوب استفاده کنیم ، با خانواده رفتین به دامن طبیعت ، یه آدمایی هستن که خسته شدن عرق ریزون از بالا دارن میان ، شاید وظیفه ی شماست که روحیه بهشون بدید ، با رفقا رفتید کوه ، هر گروهی که از بالا میان با هم 1-2-3 بگید : سلام !


یه کیفی می کنن ، اصلا کسی انتظار نداره ، یه لبخندی رو لبشون میشینه و جواب سلامتون رو میدن.
ناقلا نباشید ها ! گروه پسرا دارن میرن بالا ، گروه دخترا دارن میان پایین ! اووو ! سلااااام !


دوست من ! می تونی تو جمع بشینی ، همچین صحبت کنی دل همه کباب بشه ، مملکت نیست ، کار نیست ، همه اش رو خودشون میخورن !
شرمنده ولی شما بلد نیستی از فرصتهات استفاده کنی ، در هر مملکتی با هر شرایطی عده ای بودن که به موفقیت رسیدن ، انسانهایی هم بودن که صبح تا شب غر زدن و به هیچ جا هم نرسیدن.


دوستان عزیز !
من دارم میرم ، تو خیابون یه آگهی می بینم ، کسانی که ازدواج کردن ، و سه سال از ازدواجشون میگذره ، بهشون یه زمین 1000 متری تو بهترین نقطه ی شهر میدیم ، به علاوه ی دو تا ماکسیما ، مدارک هم فقط شناسنامه میخوان.


زمانش تا کی هستش ؟ تا ساعت 2 امروز بعدازظهر ، ساعت هم 12 هستش ، میدوم میرم خونه دنبال شناسنامه ، تازه می فهمم من 6 ماهه شناسنامه ام رو گم کردم ، چندبار خانمم گفت برو المثنی بگیر هاااااااااا !
حالا برم ثبت احوال یا برم اونجا که زمین میدن ؟ میرم اونجا که زمین میدن ! آقا بدون شناسنامه هم میدین ؟ نه !


می دوم ثبت احوال ، مسئولش نیست ! دادم بلند میشه : بمیرین الهی ، حقوق بیت المال رو می گیرن چیکار می کنین ؟ من از همه تون شکایت می کنم !
بشین تا شب داد بزن ، زمین و ماکسیما پرید !


میگن برید اطلاعات اقتصادی بدید ، وایمیسته فحش میده !
یه کارایی ما می کنیم ، عجیب و غریب. فقط غر می زنیم.
چرچیل میگه : بدبین مشکل را در هر فرصتی می بیند و خوش بین فرصت را در هر مشکلی.
اینه تفاوت آدم های موفق و یا نا موفق.


دوستان عزیز !
بیاید فکر کنیم ما یه حساب بانکی داریم که هر روز به طور اتوماتیک ، 86 هزار و 400 تومان توش پول واریز میشه.
ولی یه شرطی داره ، هر کی تا شب این پول رو خرج کرد نوش جونش و هر کی هم نتونست خرج کنه از حسابش کم میشه و از دستش رفته.
قبول دارید ما به شکل های مختلف تمام تلاشمون رو می کنیم تا توی یک روز همه ی پول رو خرج کنیم ؟ چون نمی خوایم شب از حسابمون کم بشه.


دوستان عزیز ! ما بانکی داریم به نام بانک زمان ، هر روز صبح در بانک زمان در حساب شخصی من و شما 86 هزار و 400 ثانیه اعتبار واریز میشه. تا آخر شب فرصت داریم استفاده کنیم ، اگه استفاده کردیم به اعتبارمون اضافه میشه و اگه استفاده نکردیم از دستمون رفته.


و اما کلام آخر :
برای هر ثانیه از عمر ما یک روزی دیده شده است ، می تونیم روزی رو بدست بیاریم و استفاده کنیم ، ولی اکثرا از این روزی ها استفاده نمی کنیم و از دست میدیم.

گام بیست و چهارم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

رها کردن دلبستگی و وابستگی :
دوستان عزیز ! کسی که دلبسته و وابسته ی به چیزی میشه ، به موفقیت نمیرسه ، چون میگه همین رو میخوام ولاغیر.
ما بعضی وقتا دچار سوء تفاهم میشیم که فلان چیز مال منه و برای همین  بهش وابسته میشیم.


اجازه بدید یه مثال بزنم :
دیدین وقتی واسه آزمون رانندگی میریم چقدر متشخص و محترم پشت ماشین میشینیم ، وقتی هم آزمون رو دادیم ، افسر میگه پیاده شو و ما پیاده میشیم.
آیا داد و بیداد می کنیم که من میخوام بازم بشینم ؟ آیا نفر بعدی که تو ماشین نشست که آزمون بده فریاد میزنیم و حرص می خوریم و حسودی می کنیم بهش ؟ معلومه که نه ! چرا ؟
چون می دونیم اون ماشین نهایتا یک ربع در اختیار ماست ، سوارش میشیم ، همچین خوشحال که نیستیم ، وای چه ماشینی ! باهاش پز نمیدیم ، خیلی بی خیال ، بدون دغدغه ، سوارش میشیم ، و بعد از اینکه آزمونمون رو دادیم ، با همون حال پیاده میشیم ، نه سوار شدنش خیلی خوشحالمون میکنه و نه پیاده شدن ازش ناراحتمون می کنه.


دوستان عزیز ! حضرت علی – علیه السلام – فرمودند : اگر مقام ماندنی بود ، الان به شما نمی رسید.
ما وقتی حضور یک چیزی تو زندگیمون زیاد میشه ، فکر مالکیت پیدا می کنیم ، فکر می کنیم دیگه "مال" ماست.


اگر کسی چیز گرانبهایی رو پیش ما امانت بذاره خیلی خوشحال میشیم ؟ معلومه که نه ! چند روزی دست ماست و بعد میاد و می گیره ، وقتی گرفت ناراحت میشیم ؟ افسرده میشیم ؟ دنیا برامون به آخر میرسه ؟
دوستان من ! همه چیز در این دنیا برای ما امانته ، همه چیز ، نه فقط مادیات ، پدرم امانته ، مادرم ، همسرم فرزندم ، همه امانت هستن.


دوستان یادتونه گفتم نگرانی جذب کننده ی شرایطه ؟ یادتونه ؟
حالا میخوام بگم وابستگی هم یعنی از دست دادن !
مادره به خدا میگه : خدایا هر جوری دوست داری امتحانم کن ، ولی بچه ام نه !


این مادر دقیقا در مورد فرزندش امتحان میشه ، این قانون کائناته. چون وابسته ی به فرزندشه.
بعضی ها رو دیدین همچین به بعضی وسائل قدیمیشون وابسته و دلبسته شدن ، توی انباریش پر خرت و پرته ، ولی حاضر نیست ازشون دل بکنه .


دوست من ! چیزی رو که لازم نداری انفاق کن ، خودتو رها کن ، چرا خودتو اسیر این چیزا می کنی ، اگر دور ریختنیه خب بریزش دور و اگه بخشیدنی هست خب ببخشش.
دوست عزیز ، من نمیگم دنبال چیزهای دنیایی نباش ، برو دنبال پوا برو دنبال خونه ماشین ، نمی دونم هر چی میخوای ، ولی وابسته بهش نباش و برای به دست آوردنش هر کاری رو نکن.


اجاز بدین یکی دیگر از قانون های مهم هستی رو براتون بگم :
"هستی با خلآ مخالف است."
وقتی پولی رو انفاق می کنی ، کائنات جای خالی پول رو با چیز با ارزش تری پر می کنه. البته به شرطی که با دید معامله گرانه ندی ها.
این قانون هستی است دوستان من.
واما یک نکته ی مهم دیگه :
"چیزی رو که می بخشی ، در ذهنت هم رهاش کن."
دیگه بهش فکر نکن ، یه چیزی رو بخشیده روزی 5 بار میگه حالا این کجاس ، کی داره ازش استفاده می کنه ! درست استفاده می کنه ! ولش کن دوست من ، ببخش و تو ذهنت هم پاکش کن دیگه.


دوستان عزیز !
بخشش فقط مادی نیست ، فقط پول نیست ، فقط مادیات نیست ...
مهربانی کردن هم بخششه ...
لبخند زدن بخششه ...
گفتن جملات مثبت و محبت آمیز بخششه...
هر کاری که دل دیگران رو شاد کنه بخششه ...


دوست عزیز ، چیزی رو که خیلی دوست داری ببخش ، آیه ی قرآنه :
"لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون"


خدا میگه تا وقتی که اون چیزایی رو که دوست دارید انفاق نکنید اصلا امکان نداره به نیکی برسید.
دوستان عزیز ، میخوام براتون از عروسی حضرت زهرا – علیها سلام بگم :
حدودای غروب بود ، یک خانم مشاطه ای – آرایشگر – داشت خانم حضرت زهرا رو آرایش می کرد ، در خونه ی خانم رو زدن ، دختر جوان و فقیری پشت در بود ، در رو باز کردن گفت میخوام خانم حضرت زهرا رو ببینم.


حضرت زهرا دم در اومدن : چیه عزیزم ؟
-    خانم امشب شب عروسیتونه ، همه میان ، عروسی دختر رسول خداست ، منم میخوام بیام ، ولی من یتیمم ، پدر ندارم ، پول و لباس مناسبی هم ندارم ، اومدم ازتون کمک بخوام.
صبح همون روز ، پیامبر پیراهن سفید و زیبایی رو به دخترشون هدیه داده بودن ، گفته بودن : باباجون امشب شب عروسیته ، لباسات هم همه کهنه است ، فاطمه جان این لباس سفید ، لباس عروسی شماست ، اینو بپوش.


خانم همون لباس رو به دختر فقیر هدیه دادن و گفتن : اینو بپوش و به عروسی من بیا.
و با همون لباس های کهنه شون در مراسم عروسی شون شرکت کردن.
نمیخوام بگم شما با لباس کهنه برید ، ولی یه الگویی از این بزرگوارا که باید بگیریم.
رسول خدا گفتن : اخه دخترم من همین امروز صبح یه لباس بهت دادم.چی شد ؟ خانم جریان رو برای پدرشون تعریف کردن.


رسول خدا لبخندی زدن ، سر رو به آسمان بلند کردن و گفتن : رسالت حق خانواده ی ماست.
خانواده ای که دخترش شب عروسی لباسش رو هدیه میده باید هم پیامبر در این خاندان باشه.

 


دوستان تلاش کنیم از همه ی قیدهای وابستگی و دلبستگی رها بشیم ، فرقی نمی کنه ، اگه به بچه ات وابسته ای بدون که او امانتیه که دست تو سپرده شده ، اگر ماشین داری بدون امانت خداست ، همه چی رو امانت خدا بدون ، یه روزی بهت دادن یه روزی هم ازت میگیرن ، نباید دلبسته بشیم.

گام بیست و سوم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

ششمین کلید طلایی موفقیت : تغییر در نوع نگرش و نگاه :دوستان عزیز ادیسون 1093 اختراع داره ، ادیسون میگه : همیشه نکته ی جدیدی برای دیدن و یافتن وجود دارد.
ادیسون فکر نمی کنه تموم شد ، همیشه به اختراع جدیدی فکر می کنه.
ادیسون سال 1931 فوت می کنه و جالبه بدونید وقتی میمیره ، یک ششم نیروی کار در آمریکا یا داشتن اختراعات ادیسون رو تولید می کردن یا داشتن از اختراعات ادیسون استفاده می کردن.
امکانات گرداگرد من و شما پراکنده است ، دور و بر ما پر از امکاناته ، ما چشمامون رو بستیم و امکانات رو نمی بینیم.


آقای کیم وو چونگ مدیرعامل دوو کتابی داره به نام "سنگفرش هر خیابان از طلاست."
کیم وو چونگ وقتی جنگ جهانی تموم میشه ، مجبور میشه برای تامین مخارج خانواده اش روزنامه فروشی کنه ، با خودش فکر می کنه چجوری می تونم بهتر روزنامه بفروشم ، چجوری مشتریهای بیشتری داشته باشم ، فکر می کنه ، الان صاحب 80 کمپانی در دنیاست.
همه ی این کمپانی ها مال یه کسیه که در بچگی دستفروش بوده.
چونگ امکانات رو دیده ، فکر کرده.


امکانات و مقدورات زمانی خودشون رو به ما نشون میدن که ما آمادگی دریافت رو داشته باشیم ، چه موقع آمادگی داریم ؟ زمانی که واقعا بخوایم ، کسی که نمیخواد چیزی رو دریافت کنه ، خب مسلمه چیزی رو دریافت نمی کنه.
من و شما باید بدونیم ، جور دیگر دیدن لازمه ی تحول است ، یه عمره یاد گرفتیم یه جور به همه چیز نگاه کنیم ، حاضر هم نیستیم جور دیگه نگاه کنیم.


انسان موفق هر وقت با موضوعی روبرو میشه فکر می کنه موضوع جدیدی است ، همیشه دنبال نکته ی جدیدی برای دیدنه.


من اگه فکر کنم ، شغلم همینه دیگه ، همسرم همینه دیگه ، خب معلومه به هیچ موفقیت عمده ای دست پیدا نمی کنم.
من اگر همین فردا که رفتم سرکار به شغلم و کارم از زاویه ای که تابحال نگاه نکردم نگاه کنم ، مطمئن باشید چیزهای جدیدی دستگیرم میشه که تاحالا اصلا به ذهنم هم خطور نکرده بوده.


خیلی از زوایا ممکنه تو همسر من باشه و من ندیدیم ، همیشه گفتم این همون همسر غرغروی بداخلاقه !
خب شاید همسر من خیلی ویژگی های مثبت داره که من تا بحال ندیدم ، خیلی چیزا رو ما نمی بینیم چون همیشه به همدیگه یه جور نگاه کردیم.
انسان موفق هیچ وقت به چیزی ، انسانی و اتفاقی یکسان نگاه نمی کنه. انسان موفق دقیقه ، ذهنش فعاله ، به همه چیز نگاههای نو داره.
لازمه ی موفق شدن دیدن همه ی زوایاست.

انسان موفق همیشه مثل افراد برنده فکر می کنه ، ولی ما سالهاست شرطی شدیم مثل انسانهای بازنده فکر کنیم.
این کاری رو که می کنم انجام بدید الان :
15 ثانیه وقت دارید هر جا هستید ، دور و برتون رو نگاه کنید و هر چی رنگ قرمز می بینید جاش رو به خاطر بسپرید.
.
.
.
خب حالا روبرو رو نگاه کنید و هر چی رنگ "صورتی" دیدید به من بگید !
رنگ صورتی ؟ بله رنگ صورتی !
خب چرا نمی تونید بگید رنگهای صورتی کجا بوده ؟ چون اصلا بنا نبود به رنگ صورتی توجه کنیم.
دوستان عزیز ، ما مدتهاست کانون توجهمون رو معطوف به چیزهای خاصی کردیم ، بنابراین چیزهای دیگر رو نمی بینیم.


فرض کنید یه ماشین پراید خریدید ، تو خیابون نگاه می کنید ، میگید عجب ! همه پراید خریدن !
چند وقت بعد 206 می خرید ، تو خیابون که میرید میگید ای بابا ! همه 206 خریدن !
آیا واقعا تعداد ماشین ها فرقی کرده ؟ نه ! چشم من پراید بین و 206 بین شده. کانون توجه من وقتی پراید دارم ، سمت پرایده.


انسانهای موفق کانون توجهشون به همه سمت هست ، و انسانهای ناموفق معمولا کانون توجهشون معطوف به کمبود و یا نبود امکاناته.


و چون انسان ناموفق همیشه توجهش به چیزهاییه که نداره ، هیچ وقت نمی تونه امکانات و چیزهایی رو که داره ببینه.
خیلی وقتا ما فکر می کنیم راه حلی وجود نداره ، فکر می کنیم دیگه هیچ راهی نیست و چون این فکر رو می کنیم ، راه حل ها خودشون رو قایم می کنند چون ما حاضر نیستیم از جهات مختلف به موضوعات نگاه کنیم.


یه اتفاق جالب براتون بگم:
تو امریکا یه کامیونی توجه نکرده بود به تابلوهایی که محدودیت ارتفاع رو نوشتن ، رفته بود تو جاده و گیر کرده بود زیر یک پلی.
پلیس کل جاده رو بست ، کلی آتش نشانی و پلیس و ... جمع شدن که ببینن چیکار می تونن بکنن ، یه یدک کش هم آوردن که کامیون رو از عقب بکشه ، همین که داشت می کشید متوجه شدن که پل و کامیون هر دو دارن خراب میشن!
یه پسربچه ای از اونجا رد می شد ، به پلیس گفت :ببخشید اینجا چه خبره ؟
پلیس گفت : پسرم اون کامیون ارتفاعش زیاده و زیر پل گیر کرده ، پسربچه گفت : خب چرا باد لاستیکهاش رو خالی نمی کنید!
این آقا پلیسه یه نگاه به این پسربچه کرد ، یه نگاه به اون آدم گنده هایی که داشتن زور میزدن کامیون رو دربیارن !
باد لاستیکا رو خالی کردن و کامیون دراومد.


"جور دیگر دیدن" لازمه ی موفقیته ، ولی ما شرطی شدیم یه جورای خاصی ببینیم.
گاهی روش های خیلی آسون به داد ما میرسه ، و فقط باید فکر کنیم و جور دیگه ای به مسئله نگاه کنیم.


توی استرالیا ، مکالمه با تلفن های عمومی بسیار ارزون بود ، مثلا فرض کنید طرف یه پنج زاری مینداخت و هر چقدر دلش می خواست صحبت می کرد ، دو تا معضل وجود داشت ، یکی اینکه هر فرد بیشتر از اون میزان پولی که بابت مکالمه داده صحبت می کرد و معضل دوم اینکه آدمهای زیادی توی صف معطل می موندن.
دولت استرالیا از شرکتهای ذیربط خواست راهکار ارائه بدن.
یه شرکتی راه حلش برنده شد ، چی بود ؟ اومد گوشی هایی رو طراحی کرد که توش پر سرب بود و بسیار سنگین بود ، طرف 2 دقیقه گوشی رو دستش می گرفت خسته میشد ، خداحافظی می کرد و گوشی رو میذاشت.


کتابای شل سیلوراستاین رو خوندید ؟
اول کتابا دیدید می نویسن تقدیم به همسرم ، فرزندم ، استادم ، پدرم و ...
سیلوراستاین اول کتاباش می نویسه : تقدیم به عموی تو ! این یک دید جدیده ، یک نگاه جدیده از یک فرصتی که همه یه جور بهش نگاه می کنن.


مک دونالد ، مسئله اش این بود که رستوراناش کوچیک بود ، غذاهاش هم خوشمزه بود ، مردم می نشستن غذا رو می خوردن ، یک ساعت هم با هم حرف می زدن.
این معضل بزرگی برای این شرکت بود ، از روانشاسهای تجارت درخواست کمک کرد ، اونها 2 تا پیشنهاد دادن به مک دونالد :


1-    صندلی ها رو سفت کنید ، خیلی نرم و راحت نباشه
2-    همه جا رو رنگ قرمز بزنید.


قرمز در روانشانسی رنگ ،  رنگیه که ضربان قلب رو بالا می بره فشار خون رو بالا میبره و انسان رو بی تاب می کنه.
قبلا گفتم ، این گاو بازا چرا پارچه ی قرمز دستشون می گیرن ؟ برای تماشاگرا ! چون اون گاوه همه چیز رو خاکستری می بینه و قادر به تشخیص رنگها نیست ، اون چشمش به تکان دادن پارچه حساسه ، اون رنگ قرمز برای ایجاد هیجان در تماشاگراست.


الان اگه دقت کنید مک دونالد همه چیزش قرمزه ، لوگوی مک دونالد ، مغازه هاش ، رنگ لباس کارمنداش.


دوستان عزیز !
بیاید از این به بعد از خودمون بپرسیم ، آیا می شود به این قضیه از زاویه ی دیگری هم نگاه کرد ، آیا میشه به این انسان جور دیگری نگاه کرد ؟
دوست عزیزی که با همسرت ، پدرت ، دوستت با برادرت مسئله داری ، ببنین آیا می شود نکات مثبتی رو در او پیدا کرد که تا حالا ندیدی ؟ آیا آدمای دور و بر ما همش بدی دارن ؟ امکان نداره !
فقط کافیه بخوایم از زاویه ی جدیدی به مسئله نگاه کنیم ، مطمئن باشید خوبی ها خودشون رو نشون میدن.


فرصت ها را می شود با تغییر در زاویه ی نگاه پیدا کرد و شکارشون کرد ، کافیه از منظر نویی نگاه کنیم.


دوستان عزیز بیاید از این به بعد ، در جمع دوستان ، خانواده و همکارا با هم بشینیم ، موضوعی رو مطرح کنیم و همه با هم شروع کنیم به ایده دادن در مورد اون موضوع ، اونوقت ببینید راه حل ها چجوری خودشون رو به ما نشون میدن.


ببین ! ما سه ماهه تو شرکتمون سود نداشتیم ، بشینیم فکر کنیم ببینیم چجوری می تونیم برای ماه آینده ، 10 درصد سود کسب کنیم .
ما تو خونه مون ، سه ماهه که هیچی نخندیدیم ، سه ماهه با هم خشکیم ، سردیم ، بشینیم ببینیم چیکار می تونیم بکنیم.


خب!


این جلسات فقط برای تولید ایده است ، نه هیچ چیز دیگه ای ، هیچ کس روی ایده نظر نمیده ، بحث نمی کنیم ، فقط ایده ها رو می نویسیم ، کاری به خوب و بدش نداریم .
یکی میگه به نظرم هر کی از در اتاقش میاد بیرون لبخند بزنه ، اون یکی میگه به نظرم روزی سه دقیقه همو قلقلک بدیم.
اصلا رو ایده ها بحث نکنید ها ، فقط تولید ایده. همین.
وقتی همه ایده ها رو دادن ، جلسه تمومه ، خب حالا میشینیم ایده ها رو بررسی می کنیم ، کدومش عملی تره ، کدوم منطقی تره .


این روشی هستش که الان تو شرکت های بزرگ دنیا داره پیاده میشه ، بهش میگن "روش سیال سازی ذهنی".


ما تیممون تو 10 بازی باخته ، نمی خوایم جر و بحث کنیم که کی مقصره ، فقط ایده میدیم.
بیشتر بدنسازی کنیم.
ارنج تیم رو عوض کنیم.
بازی تدارکاتی بذاریم.
بعد میشینیم سر عملی بودن یا نبودن ایده ها و یا نکات مثبت و منفیشون صحبت می کنیم.
ما برای رسیدن به موفقیت باید یاد بگیریم از منظرهای مختلف به یک موضوع نگاه کنیم ، و این دست جلسات به ما کمک می کنه دیدمون وسیع تر بشه.
بعد می بینیم در مورد یک موضوع 40 ایده وجود داره که اصلا به ذهنمون هم نرسیده بود

گام بیست و دوم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

شکر :
ببینیم شکر چه ارتباطی به موفقیت داره ؟ من میخوام خونه بخرم ، ماشین بخرم ، درس بخونم ، باید شکر کنم ؟ بله !
همین الان فکر کنید و داشته هاتون رو بشمرید ، چند لحظه به چیزهایی که دارید فکر کنید.
دوستان عزیز ! خدا در قرآن می فرماید : اگر بخواهید داشته هاتون رو بشمرید نمی توانید.
ما متاسفانه همیشه نداشته هامون رو دیدیم و همین ما رو از دیدن داشته هامون محروم می کنه .


دوست من ! عزیز من ! وقتی سرت درد می کنه ، قبول داری دستت سالمه ؟ پات سالمه ؟ چشمت سالمه ، همه ی بدنت سالمه !
ولی ما اون سردرد کوچک رو می بینیم و سلامت کل بدن رو نمی بینیم.


وقتی لکه ی کوچیکی روی لباست می افته میگی : اه ه ! لباسم کثیف شد ، بابا همه ی لباس تو تمیزه ، فقط یه لکه ی کثیف توش هست ، ولی ما فقط اون لکه رو می بینیم.
وقتی فرزند من و شما در درسی نمره ی 15 می گیره ، سر اون داد و بیداد می کنیم ، سر 5 نمره ای که نگرفته ! و حاضر نیستم 15 نمره ای رو که گرفته رو ببینیم.
وقتی کسی ورشکست میشه فکر می کنه همه چی تموم شده.


تو کتابی خوندم یه دوستی به بزرگواری گفته بود دیگه دنیا برام مفهومی نداره ، من ورشکست شدم و دیگه هیچ امیدی ندارم ، اون فرد گفته بود ، تو همسر داری ؟ گفته بود آره خیلی هم دوستم داره ، گفته بود فرزند هم داری ؟ گفت : آره عاشقم هستن !
چشم داری ؟ آره ، قلبت سالمه ؟ آره ؟
بهش گفت تو همه چی داری فقط پول نداری ...


اون کسی که دست به خودکشی میزنه به خاطر اینه که نداشته هاش رو می بینه ، اینو ندارم ، اونو ندارم و ... میگه خب برای چی زنده باشم ، چشماشو باز نمیکنه داشته هاش رو ببینه.
ما همیشه چیزهای بزرگ رو می بینیم و چیزهای به ظاهر کوچک رو نمی بینیم.
دختری رو می شناختم که 70 درصد ریه اش از کار افتاده بود ، همیشه باید یه کپسول اکسیژن همراهش بود.
این تصمیم گرفت عمل کنه ، گفتن 250 میلیون هزینه داره و باید بری فرانسه ، پدرش هم راننده تاکسی تو کرج بود ، خلاصه کلی نهادهای خیریه و شرکت ها و ... جمع شدن ، 2 سال طول کشید تا 250 میلیون جور شد ، همین چند وقت پیش باهاش چت می کردم گفتم چیکار کردی ؟


گفت هنوز تو نوبت هستم !


این همه دردسر برای اینکه این دختر نمی تونست مثل من و شما نفس بکشه ، همین نفسی که من و شما به راحتی از کنارش می گذریم ، ما خیلی نا شکریم !
یادتونه گفتم ، یه مثال غلط و منفی بین روانشناس ها رایجه که میگن نیمه ی پر لیوان رو ببین ؟ این یعنی برای لیوان ما یک نیمه ی خالی فرض کردیم ، در حالی که اون نیمه ای که توش آب نیست ، پر از هواست.
کسی که میخواد ناشکری کنه میگه حالا تو نیمه ی پر لیوان رو ببین ، ولی آدمی که شاکره نیمی رو به خاطر اینکه آب توشه شکر می کنه و نیمی رو چون توش هواست شکر می کنه.


قرآن می فرماید : ما به شما چشم دادیم ، گوش دادیم ، قلب دادیم تا شکرش رو به جا بیارید. سوره ی نحل آیه 78
خدا رو شکر کنیم .
یه متنی تو اینترنت هست که الان به صورت کتاب چاپ شده ، جالبه ، یه قسمتهایی رو ازش بخونم :


خدا رو شکر میکنم که تمام شب صدای خرو پف شوهرم را می شنوم . این یعنی اون زنده و سالم در خانه خوابیده است.

خدا رو شکر میکنم که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است . این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمیزند.

خدا را شکر که به دولت مالیات می پردازم . این یعنی شغل و درآمدی دارم.

خدا را شکر که باید ریخت و پاشهای بعد از میهمانی رو جمع کنم . این یعنی در میان دوستان و آشنایان و خانوده ام بوده ام.

خدا رو شکر که کمی لباسهایم برایم تنگ شده است . این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.

خدا رو شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم . این یعنی من سالمم و توان سخت کار کردن را دارم.

خدا رو شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم . این یعنی خانه و سرپناهی دارم.

خدا رو شکر که در جایی دورتر از آنجایی که می خواستم پارک کردم . این یعنی ماشینی دارم.

خدا رو شکر که سر و صدای همسایه ها رو میشنوم . این یعنی میتوانم بشنوم.

خدا رو شکر که هر روز صبح زود باید با زنگ ساعت بیدار شوم . این یعنی من هنوز زنده ام.

خدا رو شکر گاهی اوقات بیمار می شوم  این یعنی بیاد بیاورم که اغلب اوقات سالمم.....


دوستان عزیز ، ما نعمت های کوچک رو نمی بینیم و برای اونها شکر به جا نمیاریم.
وقتی من و شما فکر می کنیم وضعیتی بد است ، دلیلش اینه که اون رو با وضعیت خوبی مقایسه می کنیم و در نتیجه وضعیت به نظرمون بد میاد ، اصلا قیاس غلطه !


اون چیز بد رو با چیز بدترش مقایسه کن تا شاکر باشی.
دوستان عزیز ! بعضی ها سرطان رو یک نعمت الهی میدونن ، چون از همه جا جوابشون کردن و فقط و فقط دستشون به طرف خدا دراز بوده و این فرصت بی نظیری شده براشون تا از همه ببرن و فقط به خدا فکر کنن و رشد معنوی داشته باشن.


دارم خرید می کنم ، می بینم دست بچه ام یه شکلاته ، میگم پسرم این شکلات رو کی داد ؟ میگه اون آقاهه.
و من می پرسم چون میخوام تشکر کنم ، و خدا این همه نعمت به ما داده و ما شکر نمی کنیم.
دوستان عزیز ! تشکر امروز از خدا ، خوشبختی آینده رو در پی داره ، کسی که به خاطر همه چیز از خدا تشکر می کنه ، خدا اون رو لایق خیلی بیشتر از اینها می دونه.


خدا رو شکر کنیم به خاطر چیزهایی که بهمون نداده !
دو تا پا داره دنبال دختر مردمه ، خدا رو شکر کنه که 206 نداره ! وگرنه همینجوری تو خیابون بوق بوق !
خدا رو به خاطر چیزهایی که لایقش نبودیم و به ما نداده شکر کنیم.


یه خانم پیری تو شیراز هست ، بهش میگن ننه ، کلفتی می کنه تو خونه ها ، سنش بالاست ، کمرش درد می کنه ، پاش درد می کنه.
صبح تا شب جارو می کنه و می سابه و هی میگه : شکر .
جالبه بدونین این خانم که یه قرون پول نداره هر سال مکه شو میره کربلاشو میره سوریه شو میره ، می برنش .


کسی که شکر می کنه به کائنات لیاقت خودش برای دریافت چیزهای بزرگتر رو اعلام می کنه.

 

ویکی از چیزهایی که ما مدتهاست فراموش کردیم شکر از دیگرانه ، فقط ایراد می کنیم ، غر می زنیم ، تقصیر همدیگه میندازیم.
تا حالا شده بریم پیش رئیس اداره بگیم فلانی خیلی خوب کار می کنه خیلی وجدان کاری داره ، میشه خواهش کنم تشویقش کنید ؟
امام سجاد می فرمایند : در روز قیامت خداوند به کسانی میگه آیا شکر فلان بنده ی من رو به جا آوردید ؟ میگن نه ! خدایا ما شکر تو رو به جا آوردیم. خدا میگه چون شکر اون رو به جا نیاوردی ، شکر منم به جا نیاوردی !
از همدیگه تشکر کنیم.


تا حالا یه نگاه محبت آمیز به سمت آسمون کردی ؟ یه لیخند به خدا زدی ؟ گفتی ممنونم ؟
پیامبر می فرمایند : گفتگو از نعمت ، جزء شکر نعمت است .
لان شکرتم لازیدنکم ... آیه ی قرآنه
این یعنی تکنیک نفوذ به ضمیر ناخودآگاه ، ضمیر به واسطه ی تکرار نعمت رو بزرگ و بزرگتر می کنه.
نتیجه : اگر از نعمت ها صحبت کنیم ، نعمت ما زیاد میشه.
از این به بعد هر جا نشستید از نعمت ها بگید :
خدا رو شکر بچه هامون سالم هستن.
خدا رو شکر یه سقفی بالای سرمونه.
خدا رو شکر درآمدی داریم.


همه ی اینها شکر کلامی بود. یه شکر دیگه هم داریم : شکر عملی:
شکر عملی یعنی از اونچه که داریم به بهترین نحو استفاده کنیم .
معلمی ؟ دانسته هات رو تمام و کمال در اختیار بچه ها بذار ، بی منت.
رئیسی ؟ به کارمندا و ارباب رجوع خوب برس ، بدون منت.
شکر عملی یعنی وقت زیادی داری ؟ در اختیار مردم قرار بده ؟
پول داری ؟ به دیگران هم بده .


چیزی بلدی ؟ به بقیه هم یا دبده.
شکر عملی یعنی میخوای میوه بخری ، به اندازه ای که میخوری بخر نه سه کیلو که آخر هفته یه کیلوش رو بریزی دور!
شکر عملی یعنی از داشته هات خوب استفاده کن ، هر چی که داری.


اگر شیطان بشه معلم ما چیکار می کنه ؟
میگه خب عزیزم ، فعل بدبختی رو صرف کن :
من بدبختم ، تو بدبختی ، اصلا همه مون بدبختیم ، تو آفریقا بودیم بهتر از این بود !
ما بدبخت خواهیم بود و بوده ایم !
این آدم که از صبح تا شب ناله می کنه ، شاگرد خوبی برای شیطونه و آخرش هم با بدبختی میمیره. و به هیچ موفقیتی هم نمیرسه.


بذارید از قرآن براتون بگم :
خیلی جالبه ... سوره اعراف آیه 17 و 18 خیلی جالبه.
خدا می فرماید وقتی دستور دادیم به آدم سجده کنن ، و شیطان نکرد ، گفت حالا که آدم رو بر من برتری دادی و میگی سجده کن ، منم با این ادمها کاری می کنم از همه طرف بهشون وارد میشم تا "شکر" تو رو بجا نیارن !
تهدید شیطان اینه : من از هر راهی بشه وارد میشم که کسی شکر تو رو بجا نیاره !


خدا هم میگه : برو که تو رانده ی درگاه مایی.
ببینید که شکر چقدر چیز مهمیه که شیطان تهدیدش به خدا اینه.

گام بیست و یکم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

هنری فورد رو همه به عنوان پدر اتومبیل می شناسن ، اما آیا مخترع ماشین هنری فورد بود ؟ نه ! یه کس دیگه ای ماشین رو اختراع کرد که اسمی هم ازش تو کتابها نیست ، در همون زمان همه از خودشون می پرسیدن چطور می تونیم ، یه ماشین تولید کنیم ، اما سوالی که هنری فورد از خودش پرسید اون رو از بقیه متمایز کرد و همین سوال بود که نام هنری فورد رو سر زبونها انداخت.
هنری فورد از خودش پرسید : چطور می تونم ماشین رو به تولید انبوه برسونم ؟


من یه پسر دارم نزدیک 4 سالشه ، یه بار پرسید : بابا چرا ما هر روز پا میشیم صبحونه می خوریم ، میریم بیرون ماشین بازی می کنیم دوباره میایم خونه شام می خوریم ، می خوابیم دوباره فردا صبحونه و ماشین بازی و شام و ...
چی می خواست بگه ؟ می خواست بگه این چه زندگی تکراری و خسته کننده ایه ! چه زندگی بی ریختیه !

کاشکی ما آدم گنده ها همین سوال رو به خودمون جواب بدیم تا زندگیمون دگرگون می شد ! چرا یک ریتم یکسان ؟ این زندگی به درد نمی خوره !


شبکه سی.ان.ان یه مصاحبه ای می کنه با آنتونی رابینز ، خبرنگار میگه که آقای رابینز مردم معتقدن شما خیلی آدم موفقی هستید ، همزمان 20 کمپانی رو اداره می کنید ، میخوام بببینم چی شد که شما به اینجا رسیدید ؟ همه میگن شما خارق العاده اید !

رابینز میگه : من تا 24 سالگی مثل همه ی مردم فکر می کردم یک روزی شانس باید در خونه ام روبزنه ، 24 سال گذشت و اتفاقی نیفتاد.
خبرنگار میگه : پس چه چیزی شما رو متحول کرد ؟

رابینز میگه : رنج ، من خیلی رنج کشیدم.

خبرنگار میگه : آقای رابینز خیلی از انسانها رنج می کشن ولی به جایی نمی رسن واتفاقا همون رنج باعث میشه اونها غرق بشن !
رابینز میگه : اشتباه نکنید ، رنج از دیگران نه ! مردم گناه نرسیدن به خواسته هاشون رو گردن دیگران میندازن ، اما من از خودم رنج می بردم. من کاسه ی صبرم لبریز  شده بود ، حالم از خودم بد می شد ، گفتم تا کی میخوای بشینی تا شانس در خونت رو بزنه ؟ چرا یه تکونی به خودت نمیدی ؟

خبرنگار میگه : خیلی ها هم هستن از خودشون رنج می برن ، ولی خیلی هاشون به جایی نمی رسن !

رابینز میگه : بله ، کسانی که از خودشون رنج می برن ، بر سر یک دوراهی قرار می گیرن ، بسیاری از اینها راه اول رو انتخاب می کنن ، راهی که در اون از خودشون سوال چرای منفی می کنن .
می پرسه من چرا انقد بدبختم ؟ چرا هر چی مشکله واسه منه ؟ چرا من بدشانسم ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟

اما عده ی کمی هم راه دوم رو انتخاب می کنن و از خودشون می پرسن "چگونه می تونم؟"
من از خودم رنج می برم ، چگونه می تونم وضعیت رو بهتر کنم ؟ چگونه می تونم زندگی بهتری داشته باشم ؟ چگونه می تونم ؟ ؟ ؟


رابینز میگه من راه دوم رو انتخاب کردم و به جای اینکه گناه رو گردن بقیه بندازم ، و بگم چرا بابام اینه ؟ چرا کشور اینجوریه ؟ چرا بدبختم ؟ چرا ندارم ؟ از خودم پرسیدم چگونه می تونم ... ؟
برنارد شاو میگه بعضی از مردم چیزها را همانگونه که هستند می بینند و می پرسند چرا ؟
و من چیزها را آنگونه که هیچ گاه نبوده اند در ذهنم می بینم و از خود می پرسم چرا نه ؟

یه دانشمندی میگه وقتی من 10 ساله بودم ، پدرم صبح ها نمیذاشت صبحانه بخورم ، می گفت اول باید 10 سوال "چگونه" بپرسی بعد بری صبحونه بخوری ! جوابش رو هم نمی خوام !
و اون دانشمند از خوشد می پرسید چگونه می تونم زودتر به مدرسه برسم ؟
چگونه می تونم با همکلاسیم که قهر بودیم آشتی کنم ؟
چگونه می تونم امتحان هفته ی بعدم رو بهتر بدم ؟
چگونه می تونم در مسابقه ی بسکتبال امروز بهتر عمل کنم ؟
چگونه می تونم درس ریاضیم رو تقویت کنم ؟


دوستان عزیز ، آقای پولاروید صاحب یک کارخانه ی بزرگ تولید دوربین عکاسی بود ، دختر آقای پولاروید ، شب تولدش به باباش گفت : پدر امشب یه چیزی ازت میخوام ، میخوام دوستام که اومدن و ازشون عکس گرفتیم ، بعد از پایان مراسم جشن تولد ، عکسهاشون رو بهشون بدیم .


آقای پولاروید گفت دخترم این غیر ممکنه – اون موقع دوربین ها حداقل طی 12 ساعت عکس رو ظاهر می کردن- این امکان نداره من بتونم عکسهای تولد رو همون شب بهتون بدم !
و دختر آقای پولاروید شب تولد با پدرش قهر کرد ، و به اون گفت شما یعنی از یک ساندویچی هم کمتری ؟ چون وقتی میریم ساندویچی هر چی بخوایم در عرض 10 دقیقه آماده است !
همین سوال هوشمندانه ی دختربچه آقای پولاروید باعث شد تا سه ماه بعد اولین دوربین عکاسی با قابلیت ظهور عکس در همان لحظه ، توسط کمپانی پولاروید به بازار بیاد.

دوستان عزیز !
ما قبلا گفتیم ، زمانی که میخوابیم ضمیر خودآگاه می خوابد ولی ضمیر ناخودآگاه بیدار است ، ضمیر ناخودآگاه به حل مسائل می پردازد ، شما تا نیمه شب به موضوعی فکر می کنید ، و پاسخ اون موضوع رو پیدا نمی کنید ، صبح که بیدار میشید مسئله حل شده ، چرا ؟ ضمیر ناخوداگاه وقتی خواب بودیم ، درگیر حل مسئله بوده ، نه فقط در ذهن شما ، با هاله های انرژی کل هستی رو میگرده و از هر جای ممکن برای شما جواب میاره .
وقتی ما سوالی از خودمون می پرسیم ، ضمیرناخودآگاه به دنبال حل سوال می گرده و علاوه بر اون از ضمیرخودآگاه هم کار بکش .


اصلا یه قراری بذاریم ، از امروز روزی یه سوال از خودمون بپرسیم .


خانم خانه داری ؟ بپرس من امروز چجوری غذای لذیذتری بپزم ؟ چجوری غذا رو بهتر تزئین کنم ؟


کارمندی ؟ بپرس من چجوری بهتر کار کنم ؟ چجوری درآمدم رو بیشتر کنم ؟


محصلی ؟ چگونه بهتر درس بخونم ؟ چگونه بیشتر سر کلاس تمرکز داشته باشم ؟


یه سوال بیشتر نمیخواد از خودمون بپرسیم ، ولی حتما دنبال پاسخ باشید ، مهم نیست پاسخ چقدر منطقی است ، مهم نیست چقدر پاسخ درست یا غلطه !


خب مثلا من کارمندم ، چگونه می تونم درآمدم رو افزایش بدم ؟ میگم با افزایش کار ، یا با شغل دوم ، خب حالا سوال دوم از دل این میاد بیرون ، خب حالا چجوری کار رو افزایش بدم ؟ شاید صبح ها یه ساعت زودتر باید برم یا بعدازظهر یه ساعت دیرتر از محل کار بیام بیرون .


شغل دوم رو چکار کنم ؟ بعد از محل کار باید 5 جا هر روز برم سر بزنم.


اگر ما روزی یک سوال بپرسیم و ضمیر خودآگاه منطقی به دنبال پاسخ باشد ، ضمیر ناخودآگاه با هاله های انرژی در تمامی هستی به دنبال پاسخ برای ما باشه ، در پایان هر سال ما 360 ایده ی جدید داریم ، میدونید چقدر زندگیمون زیر و رو میشه ؟


ما شاید در 5 سال اخیر زندگیمون حتی یه ایده ی جدید هم نداشته باشیم ، اینجوریه که زندگی هامون خسته کننده و تکراری میشه.


وقتی به این برنامه عمل کنید می تونید منتظر معجزه های موثر در زندگیتون باشید. به کلاسهای موفقیتی که فقط براتون هیجان کاذب ایجاد می کنن نرید ، اهل عمل باشید ، با حرف نمیشه ، باید عمل کرد. تکنیک لازمه ، و یکی از تکنیک های مهم همین پرسیدنه.


هایزنبرگ میگه : طبیعت رازهای خود را به کسی می گوید که از او می پرسد.

پیامبر می فرمایند : علم گنج است و کلید آن پرسیدن است.


فردا حتما یه سوال چگونه از خودتون بپرسید و در پی جواب باشید.

گام بیستم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

عدم قضاوت :
دوستان عزیز ! یادمون باشه قضاوت های باطل آرامش رو در زندگی از ما میگیره.
ماها الکی خودمون رو اذیت می کنیم ، همش میشینیم در مورد این و اون قضاوتهایی می کنیم که اکثرش هم غلطه و گناه.
خداوند در قرآن می فرماید : "ان بعض الظن اثم"
گناهه ، گمان مثبت داشته باش ، هر وقت خواستی فکر بدی در مورد فردی بکنی سریع دست به دعا بردار و در حقش دعا کن.


دوستان عزیز ! لطفا از هم توقع نداشته باشیم ، توقع بیجا مانع پیشرفت ماست، مانع بزرگی برای موفقیته.
میرزا حسینقلی همدانی از اعجوبه های شیعه است ، اعجوبه ی عرفان ، وقتی ازش توصیه ای میخوان به یکی از شاگردهای معروفش یه جمله ی ساده میگه : " مرنج و مرنجان."
شاگرد از ایشون می پرسه ، خب ما سعی می کنیم کسی رو نرنجونیم ، دل کسی رو نشکنیم ، کسی رو اذیت نکنیم ، به همه محبت کنیم ولی اینکه از کسی نرنجیم خیلی سخته.
میرزا حسنقلی گفتن : خودت رو کسی ندون.


چقدر خوبه ما خودمون رو کسی ندونیم ، هر کی هر چی بگه دیگه برامون بی اهمیت میشه ، مرنج و مرنجان.


اما در چند مورد ما قضاوت غلط می کنیم :
1-    قضاوت غلط در مورد وقایع :
کافیه یه نفر تو خونه نیم ساعت دیر بیاد ، سریع انواع و اقسام افکار و قضاوت های منفی می کنیم ، چی شده ؟ تصادف نکرده باشه ؟ الان کدوم کلانتری بریم ؟ بیمارستان رو ول کن الان باید بریم پزشکی قانونی ...
خب چرا فکرای مثبت نمی کنیم ، چرا هر اتفاقی میفته سریع برداشت منفی از اون واقعه داریم ، چرا به خدای خودمون بی اعتمادیم.
دوستان عزیز ! بیاید قول بدیم از این به بعد در مورد تمامی اتفاقات زندگیمون خوشبین باشیم.


2-    قضاوت منفی در مورد خودمون :
ما بسیار بسیار در مورد خودمون بی انصافیم ، 2 بار در یک مورد موفق نمیشیم کلا در مورد خودمون فکر منفی می کنیم ، من نمی تونم ، من بی عرضه ام ، می دونستم نمیشه ...
هر وقت رفتاری ازت سر زد که ناراحت شدی ، برگرد به عقب ، زمانی که در اون کار موفق بودی و دوباره با انگیزه ادامه بده.
من تو سخنرانیم یه تپق بد میزنم ، خیلی ضایع ، سریع بگم ببخشید من میرم کار دارم ؟ نه ! همون لحظه برگردم به زمانی که 2 ساعت بدون تپق حرف می زدم ، و دوباره شروع کنم ، من قبلا می تونستم بدون تپق سخنرانی کنم ، حالا هم چیزی نشده که یه تپق زدم دیگه ، و دوباره سخنرانی رو ادامه بدم.
دوستان عزیز ، برای انسانی که اعتماد به نفس نداره ، اشتباه یک فاجعه است ، و برای کسی که اعتماد به نفس داره و نسبت به خودش بی انصاف نیست ، اشتباه طبیعیه .


انسان ممکن الخطاست ، دقت کنید ، جایزالخطا نیست ها ، یعنی ما اجازه نداریم هر کاری بکنیم و بگیم خب انسان جایز الخطاست دیگه ، نه ، ما ممکنه خطا کنیم ، انسان ممکنه خطا کنه ، ولی سریع باید درستش کنیم و درصدد جبران و عدم تکرارش بربیایم.


3-    قضاوت منفی در مورد دیگران :
این بخش که دیگه غوغاست ، تا می تونیم در مورد تمامی اطرافیان فکر بد می کنیم ، تهمت می زنیم و غیبتشون رو می کنیم .
دوستان عزیز ، جک هم نوعی قضاوت غلط است ، یه ترکه هر هر هر ... یه اصفهانیه هر هر هر ...
اینا قضاوت غلطه ، غیبته ، و ما رو عقب میندازه از موفقیت.
اصلا کی گفته برای خندیدن باید جک گفت ؟ این همه حکایت شیرین ما داریم ، کلی خاطرات خنده دار داریم ، حتما باید چند نفر رو مسخره کنیم تا بخنیدم ، باید کسی رو دست بندازیم تا بخنیدم  ؟ این چه دردیه که با بهش مبتلا هستیم ؟


خندیدن خیلی خوبه ، ولی از راه درستش.
یه آقایی به نام آقای کاتاریا در سال 1995 در هند برای نخستین بار باشگاه خنده راه انداخت ، تکنیک هایی که استفاده می کرد خیلی جالب بود ، و همه هم می خندیدن.
من یه باشگاه خنده تو تهران رفتم ، آقایی استاد بود که مجله هم داره ، دختر و پسر دور هم قروقاطی نشسته بودن ، استاد فرمودن خب حالا 1، 2، 3 که گفتم همه قهقهه بزنید ، یه خانوم جوونی هم کنار من نشسته بود همچین قهقهه میزد و دور خودش می چرخید که گفتم این 2 دقیقه دیگه میفته روی من ! خودمو جمع کرده بودم اون سمت که این بهم نخوره.
و در آخر کلاس هم بهشون گفتم که برای همه تون متاسفم .


آقای کاتاریا تکنیک های جالبی داره ، یکی شو براتون بگم.


دوستان فرض کنید اینجا در کل فضای کلاس فقط یه قلپ هوا وجود داره ، به اندازه ی نفس یه نفر فقط ، 1-2-3 که گفتم سریع سعی کنید اون یه قلپ رو خودتون بکشید بالا و نگه دارید ، اگه نکشید مردید ها ! خب 1 ... 2 ....... 3 ... بکشید !
(صدای خنده ی حضار ...)
چرا خندیدید ؟
من جک خنده داری گفتم ؟ کسی رو دست انداختم ؟ به قومی توهین کردم ؟
نه ! با یه تکنیک خیلی ساده از آقای کاتاریا.


دوستان سعی کنیم همیشه خنده رو باشیم ، پیامبر – علیه السلام – فرمودن : نزد خداوند کافر خوشرو ، بهتر از مومن بد رو و بدخو است.
این جمله خیلی مهمه ، حالا بعضی ها از پیامبر هم بیشتر می فهمن خب بابا خیلی التماس دعا !


دوستان عزیز ؛ سلولی در بدن ما وجود داره به اسم سلول قاتل ، کار این سلول ها اینه که وقتی سلول های ناسالم وارد بدن ما میشن ، اونها رو می کشه ، جالبه بدونید که خنده ، تعداد سلولهای قاتل رو زیاد می کنه.
در بعضی جاها در سیکل درمان بیماران از خنده استفاده می کنن.


کودکان روزی 300 بار می خندن !
مادر ترزا میگه : اجازه نده کسی سراغت بیاد و خوشحال تر تو رو ترک نکنه ، باید خوشحال ترش کنی ، امید بهش بدی و بعد از پیشت بره.

 

گام نوزدهم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

دعا:
دعا در لغت به معنی صدا زدن است.
دکتر الکسیس کار میگه : دعا قدرتمندترین صورت انرژی است که انسان می تواند ساطع کند.


دوستان عزیز !
اصل اینه که ما دعا کنیم ولی شرط اولیه ی رسیدن به خواسته اینه که باور کنیم دعای ما به جواب میرسه ، شرط اصلی و مهم تلقین مثبته.
تلقین یعنی جلو جلو لطف خدا رو دیدن ، اصل دعاست ، ولی شرط اجابت دعا تلقین مثبت است.
یه نفر توی خواب دید رفته پیش فرشته ها ، تند تند داشتن دارن پاکت هایی رو باز می کنن ، رفت جلو و گفت : ببخشید ، این نامه ها چیه ؟


-    اینا دعاهای مردمه ، ما مسئول باز کردنشون هستیم و اینا رو می فرستیم برای خدا ... ببخشید اصلا وقت نداریم.


این بنده ی خدا یه مقداری جلوتر رفت و دید یه عده ی زیادی از فرشته ها تند و تند دارن یه نامه هایی رو تو پاکت میذارن!
گفت : ببخشید ، شما چیکار می کنید ؟


-    اینا جوابهای خدا برای دعاهای مردمه ، ما داریم اجابت دعاها رو برای کسانی که دعا کردن می فرستیم ، ببخشید سرمون خیلی شلوغه ...

یه کم دیگه رفت جلو دید یه عده از فرشته ها بیکار نشستن ، گفت ببخشید اینجا چیکار می کنید ؟ چرا بیکارید ؟


-    اینجا بخش تصدیق پاسخ های مردمه ، کسانی که به واسطه ی اجابت دعاهاشون از خدا تشکر می کنن ، نامه های تشکرشون میاد اینجا ، ولی متاسفانه کسی تشکر نمی کنه و به همین خاطر ما بیکاریم.

 

یک نفر خواب خدا رو دید ، تو خواب به خدا گفت خدایا میشه فردا نهار بیای خونه ی من ؟ خدا تو خواب بهش گفت بله میام.

وقتی از خواب بیدار شد ، سر از پا نمی شناخت ، شروع کرد به آماده شدن و پختن نهار و مرتب کردن خونه اش.
نزدیکای ظهر زنگ خونه ش به صدا در اومد ، گفت : چه خدای خوبی ؟ زودتر از موعد اومد ، رفت و در رو باز کرد ، دید یه پسربچه با لباس های کهنه جلوی در ایستاده .


-    آقا من یتیم هستم و لباسی ندارم ، می تونید به من کمکی بکنید ؟
مرد بدون اونکه جوابی به پسربچه بده ، با عصبانیت در رو بست : من منتظر خدا هستم ، این پسرک چی میگه دیگه!
چند دقیقه بعد دوباره در خونه ش رو زدن ...


مرد با خودش گفت اینبار دیگه حتما خداست ، با لبخند به سمت در رفت ، مرد ژنده پوشی رو دم در دید.
-    آقا من فقیرم ، سه روزه که چیزی نخوردم ، اگر خوردنی تو خونه داری کمی هم به من بده !
مرد باز هم بدون اینکه چیزی بگه در رو محکم بست : یه روز خدا خواست بیاد ها ، ببین چقد مزاحم پیدا میشه!
موقع نهار فرا رسید و باز هم در خونه به صدا در اومد ، مرد با خودش گفت : چه خدای وقت شناسی دارم ، سر وقت نهار اومد !


اینبار خوشحال تر سمت در خونه رفت ، در رو که باز کرد وا رفت ...
نون خشکی بود.
-    آقا از صبح تا حالا چیزی گیرم نیومده ، شما نون خشک تو خونه تون ندارین به من بدید ؟
مرد با عصبانیت داد زد : من منتظر خدام ، شما ها چرا انقد مزاحم من و مهمونم میشید . و در رو محکم بست.
ظهر گذشت ، بعد از ظهر هم گذشت و خبری از خدا نشد ، شب رسید و مرد خوابید ...


دوباره خدا رو تو خواب دید ، با ناراحتی گفت : خدایا چرا بدقولی کردی ؟ چرا امروز نیومدی ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
خدا بهش گفت : اشتباه می کنی ، من سه بار در خونت رو زدم ، بهت نگاه کردم ، باهات حرف زدم ، ولی تو هر دفعه در رو محکم بستی...


دوستان عزیز !
خدا همینجاست ، کنار ما ، خیلی سخت نگیریم ، بعضی ها میگن ما انقد گناه داریم و آلوده ایم که اگه دعا هم کنیم خدا هیچ توجهی به ما نمی کنه !
آخه این چه غولیه که از خدا تو ذهنمون ساختیم ؟ به خدا این تصورها در مورد خدا غلطه.


یه مثال بزنم واستون :
یه بچه ای داره از رو جدول خیابون راه میره ، یهو پاش لیز میخوره و میفته تو جوب آب و هر چی آشغال و بوی بد و لجنه میچسبه به این بچه هه !
حالا از شما سوال می کنم ، این بچه با این سر و وضع اولین جایی که میره کجاست ؟


غیر از اینه که اولین جایی که میره پیش مادرشه ؟ مادره غر میزنه ها ، این چه سر و وضعیه واسه خودت درست کردی ، ولی با آغوش باز لباسهای بچه رو عوض می کنه ، اون رو حموم میبره و تمیزش می کنه از آلودگی ها.
دوست من ! هر وقت آلوده ی آلوده ی آلوده ی آلوده شدی ، تنها کسی که میتونی پیشش بری خداست.


نگو آلوده ام ، خدا طردم می کنه ، صدامو نمی شنوه...


پیامبر فرمودند : خدا شنونده ی دعاست.


شیخ خرقانی از عرفای بزرگ یه شب در حال عبادت بود ، ندایی از طرف خدا رسید که : ای شیخ ! میخواهی دورن تو را به مردم نشان دهیم تا از گرد تو پراکنده شوند ؟
شیخ خرقانی در پاسخ گفت : می خواهی چنان از بخشش و مهربانی تو برای مردم بگویم که دیگر هیچ کس عبادتت نکند؟
جواب داده شد : نه تو چیزی بگو و نه ما !


خدا خیلی مهربونه ، همه رو می بخشه. از رحمت و بخشش و مهربونی خدا مبادا ناامید بشید ها .


اما چند نکته در مورد دعا :
1-    با ادب از خدا بخواهیم :
فرض کنید رئیس سازمان ملل گفته برید فرهنگ رو بیارید دفتر من باهاش کار دارم ، من کلی خوشحال میشم ، اوووه چقد خواسته می تونم مطرح کنم ، چقد توصیه می تونم بگیرم ، کلی میشینم برنامه ریزی می کنم.
خب حالا وقتی من رفتم اونجا ، میزنم پشت رئیس سازمان ملل میگم چطوری ؟ اینم خواسته های منه ؟
نه!
اول مودب وارد میشم ، سلام می کنم ، میگم ممنونم که وقتتون رو در اختیار من گذاشتید خیلی از لطفتون متشکرم و ...
وقتی هم وقت ملاقات تموم شد ، و میخوام برم ، پاکت خواسته هام رو میدم و میگم اینا رو هم لطفا ملاحظه کنید خواسته های منه ، با همون حالت مودبی که وارد شدم خداحافظی می کنم و میرم.
حالا ما با خدا چجوری برخورد می کنیم ، دستامونو میگیریم بالا : ماشین میخوام ، خونه میخوام ، همسر میخوام ، کار میخوام...
دوستان عزیز ، از خدا تشکر کنیم اول ، بگیم ممنونم که میتونم باهات صحبت کنم ، ممنونم که حرفامو می شنوی ، ممنونم که الان پیش تو هستم ، ما بد با خدا صحبت می کنیم.
پس مودبانه از خدا خواسته هامون رو بطلبیم.


2-    آرام و متین از خدا درخواست کنیم :
بعضی خانوما – جسارت نباشه ها – دیدین تو امامزاده ها ، همچین داد میزنن ، بابا آروم ، همه باید بفهمن شما حاجت داری؟
خداوند می فرماید : مرا در خفا بخوانید ، لازم نیست همچین داد بزنی 7 تا محله اونورتر بگن خواسته ات چیه !
با آرامش ، آرام ، مودب خواسته مون رو بخوایم.


3-    لطفا اصرار کنید:
گیر بدین به خدا لطفا ، اصرررررررراررر کنید ، خواسته تون رو بگید و ولش نکنید.
خداوند می فرماید : من دوست ندارم مردم در درخواست از یکدیگر اصرار کنند ، ولی دوست دارم در درخواست از من اصرار کنند.
ولی گیر دادن متفاوت با اینه که یه چیز مشخص رو بخوایم ها !
مثلا دختر خانومی گیر میده به خدا :
خدایا شوهر ... شوهر ... شوهر ... شوهر  ...
این خوبه ولی اگه بگه ، خدایا پسر همسایه ... پسر همسایه ... پسر همسایه ... این غلطه .
گیر به مورد مشخص ندید ، ولی اگر محدوده بدید اشکال نداره ، در بحث هدف که یازدهمین کلید موفقیت هست ، به طور کامل در این مورد بحث می کنیم که چرا گیر رو مورد خاص نباید بدیم.
آخر دعاهاتون هم بگید اگر به صلاحمه ، چون شاید اجابت اون دعا – ما چه میدونیم – شاید باعث دردسر و مکافات و بلا برای ما بشه.


4-    لطفا چیزای عجیب و غریب هم از خدا نخواید :
بعضی ها یه خواسته هایی دارن که برای اجابت اون کل آفرینش باید بهم بریزه.
یه پسربچه ای دستاشو بالا گرفته بود به خدا می گفت :
خدایا میشه کوه هیمالیا رو ببری تو ایتالیا ؟
میشه رشته کوه البرز رو ببری تو شیراز ؟
میشه دریاچه ی ارومیه رو ببری نیشابور ؟
دعاش که تموم شد مادرش گفت پسرم این چه دعاهاییه که می کنی ؟
پسربچه گفت : آخه اینا رو تو امتحان غلط جواب دادم ، اگه این دعاها مستجاب بشه من نمره ام بیست میشه !
خواسته های عجیب از خدا نداشته باشیم.


5-    گاهی اجابت به تاخیر میفته :
یه روز مجنون شنید لیلی داره آش میده ، سریع کاسه اش رو برداشت ، کلی تو صف وایساد نوبتش که رسید لیلی ظرف مجنون رو شکست ، مردم به مجنون گفتن تو که انقد لیلی لیلی می کنی ، دیدی چه برخوردی باهات کرد ؟ مجنون گفت شماها نمی فهمید:
اگر با من نبودش هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی
لیلی با خودش گفته اگه آش بهش بدم این میره ، ولی بذار کاسه ش رو بشکنیم تا بره یه کاسه دیگه برداره دوباره بیاد تو صف ، منم ببینمش کیف کنم...
بعضی وقتا خدا هم خواسته ی ما رو نمیده ، میگه : تو بنده ی خوبی هستی ، برو دوباره ته صف من نگات کنم کیف کنم.

6-    لطفا فقط برای خودتون دعا نکنید ، برای دیگران هم دعا کنید:
در دعا خودخواهی نکنیم ، فقط برای خودمون دعا نکنیم ، این همه هر روز ایمیل برای من میاد ، همش میگن من این مشکل رو دارم اون مشکل رو دارم ، خب چرا یه ایمیل نمیاد که کسی به من بگه همسایه ی من فلان مشکل رو داره ، خواهر من این مشکل رو داره و ... چجوری کمکش کنم.


دوستان من !
برای کسانی که دستشون از دنیا کوتاهه دعا کنیم ، برای درختها و حیوانات دعا کنیم ، چیز عجیبیه ؟ میدونید چندتا حیوون تو همین شهر بر اثر سرما و گرسنگی می میرن ؟ بده که دعاشون کنیم ؟
کسی که همه ی عالم رو دعا می کنه ، ذره ذره ی کائنات به کمکش میان.


یک شب امام حسن – علیه السلام – دیدن خانوم حضرت زهرا دارن دعا می کنن ، حضرت زهرا تا صبح اسم تک تک همسایه ها رو بردن و مشکلات اونها رو یکی یکی برای خدا بیان کردن ، امام حسن صبح به مادرشون عرض کردن : چرا برای خودتون دعا نکردید ، فرمودن : پسرم ، الجار ثم الدار ، اول همسایه ها بعد خودم.
امام صادق – علیه السلام – فرمودن : وقتی بنده ای چیزی رو برای کس دیگری از خدا درخواست می کنه ، صدها هزار برابرش رو خدا به خود اون فرد میده.


7-    به زبون خودت با خدا حرف بزن و دعا کن:
تو قنوت نمازاتون به فارسی با خدا حرف بزنید ، هیچ اشکالی نداره .
بگو خدایا انقدر بهم مال بده که هر کی ازم چیزی خواست سریع بهش بدم.
خدایا انقدر به من عشق بده که بارانی از عشق رو برای مردم به ارمغان بیارم.
خدایا انقدر به من علم بده که به همه خدمت کنم.
خدایا میشه باهات رفیق بشم ؟ خدایا التماس دعا ...


دوست من !
در طول روز با خدا حرف بزن ، چقد پیش میاد در طول روز که 3 ثانیه بیکار باشیم ؟ خیلی نه ؟
خب تو همین سه ثانیه ها چه ایرادی داره که یه نگاهی به آسمون بکنیم ، یه لبخندی بزنیم و بگیم خدایا دوستت دارم ؟ چقدر قشنگه.
نصفه شب پتو از روت کنار رفته بلند میشی یه چشمت نصفه بازه ، می گردی پتو رو پیدا می کنی می کشی رو خودت و ادامه ی خواب ...


دوست من ! بیخودی اون پتو از روت نرفته کنار بیخودی بیدار نشدی ، همون دو ثانیه به خدا بگو خیلی باحالی ، دوباره بخواب ، گفتیم دعا یعنی صدا کردن ، دو ثانیه پاشدی با همون حالت خواب آلودت یگو ، خدایا دوستت دارم ، خدایا یه رفیق نمی خوای ؟

همین دعاهای به ظاهر کوچک معجزاتی در زندگی من و شما به وجود میاره.

 

گام هجدهم برای رسیدن به اهداف(شاهین فرهنگ)

-    بخشش دیگراننخستین کلید موفقیت بخشش دیگران است ، برای پرواز کردن و اوج گرفتن باید سبکبال بود ، باید دلمون رو از کینه ها و ناراحتی ها و شکوه ها از دیگران خالی کنیم.
دوستان عزیز یادمون باشه کسی که دیگران رو می بخشه و از اونها می گذره یک عمر خوشحاله و کسی که انتقام می گیره فقط یک لحظه خوشحاله .


نبخشیدن دیگران ضایع کردن حق خودمونه ، ما خودمون رو قربانی رفتارهای دیگران می کنیم ، کنترل زندگیمون رو دست بقیه می سپریم و این غلطه.
شاید دیگران لایق بخشیده شدن نباشن ، اما ما هم لایق یه زندگی آرام نیستیم ؟


اجازه بدید یه آزمایش انجام بدیم :
( دوستان عزیز این آزمایش در کلاس استاد فرهنگ انجام پذیرفته است. )
خانم هایی که کیف همراهشون هست ، هر چی کیف دارید بیارید بذارید روی سن .
حالا دو نفر از آقایون بیان بالای سن و به من کمک کنن این کیف ها رو روی دوشم و دور گردنم بندازم.
...
خب الان تقریبا فکر کنم 30-35 تا کیف به من آویزون باشه ، خب دوستان عزیز ، این کیفها هر کدوم ، نماینده ی یک کدورت و یا ناراحتی و کینه ای هستش که از دیگران به دل گرفتیم و اونها رو نبخشیدیم ، یکیش خواهرمه که نبخشیدمش ، یکیش برادر همسرمه نبخشیدمش ، یکیش همکارمه نبخشیدمش و ...


و ما هر روز وجودمون رو با این همه ناراحتی و کدورت پر می کنیم و توقع داریم به موفقیت هم برسیم !
الان به نظر شما من با این همه کیفی که همراهمه چقدر می تونم راه برم ؟ آیا اصلا می تونم عادی راه برم ؟
اگرم بتونم ، چند متر که جلو رفتم متوقف میشم ...


دوستان عزیز !
ما برای موفقیت باید بدویم ، باید پرواز کنیم ، و با این همه ناراحتی و کدورتی که وجودمون رو سنگین کرده چند متر رو هم به زور میریم ، چه برسه با دویدن و اوج گرفتن.


بخشش دیگران دو مرحله داره :
مرحله اول : آزاد کردن ذهن و بخشیدن درونی :
وجود ناآراممون رو باید آرام کنیم ، باید کینه ها و ناراحتی ها رو از وجودمون پاک کنیم ، لفظی نه ها ، واقعا تصمیم بگیریم هر چی کینه و ناراحتی و کدورته از وجودمون ببریم بیرون. این مرحله ی اول.

مرحله ی دوم : نشان دادن بخشش در عمل :
هیچ ایرادی نداره در ازای بی مهری هایی که دیدیم محبت کنیم ، اصلا هنر اینه که وقتی کم لطفی و بی مهری از دیگران می بینیم بهشون محبت کنیم ، وگرنه اگر دیگران محبت کنن ما هم متقابلا بهشون محبت کنیم که کار خاصی انجام ندادیم.


آمیرزا جوادآقای ملکی تبریزی از عرفای بزرگه ، ازشهر خودش بلند میشه میره محضر میرزا حسینقلی همدانی و مدتی رو در محضر این عالم و عارف بزرگ شاگردی می کنه. بعد مدتی تصمیم می گیره به شهر خودش برگرده به میرزا حسیقلی تصمیمش رو مطرح می کنه و میگه اون چیزی رو که باید در این مدت کسب کردم ، میرزا حسینقلی به عنوان آخرین توصیه به میرزاجواد میگه : "هر وقت تونستی کفش کسانی رو که باهاشون مشکل داری جفت کنی اون وقت آدم شدی."


این توصیه ی کسی هستش که از عرفای بزرگه ، این کار هم کار هر کسی نیست.


یک مرد شامی یک روز در مدینه امام حسین –علیه السلام- رو دید و قربه الی الله هر چی خواست دشنام و توهین به حضرت گفت .  امام حسین بدون اینکه خشم بگیره ، نگاهی پر ازمهر وعطوفت به مرد کرد و پس از آنکه چند آیه از قرآن –مبنی بر حسن خلق و عفو اغماض قرائت کرد - به او فرمود:«ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم.» بعد از مرد پرسید:«آیا از اهل شامی؟» جواب داد: آری. فرمود: «من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه آن را می دانم.»


پس از اون فرمودن:«تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک دهیم، حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.»
مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند و هرگز گمان نمی کرد با یک همچین گذشت و اغماضی روبرو بشه، چنان منقلب شد که گفت:«آرزو دارم زمین شکافته بشه و من به زمین فرو برم  و اینچنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم. تا  این ساعت برای من در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از آن ساعت برعکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نیست.»


این سیره ی اولیای خداست ، کسانی که به خدا متصل هستند ، بخشش دیگران خیلی مهمه.


حضرت علی –علیه السلام – وصیتی رو تحت عنوان یک نامه به امام حسن می نویسن و مطالب مهمی رو در اون نامه ذکر می کنن از جمله می فرمایند:
پسرم ! چون برادرت از تو برید ، تو با او پیوند برقرار کن ، عذر او را بپذیر و چنان با او رفتار کن که گویی اون مولاست و تو عبد او هستی.


البته اینها در مورد کسانی هستش که لایق هستن ، با دشمن و آدم نالایق نمیشه اینطوری برخورد کرد ، ولی خیلی از کسانی که از ما بریدن و یا ما از اونها بریدیم دشمن نیستن.
خداوند در سوره ی مبارکه ی آل عمران می فرماید : به سوی مغفرت پروردگار بشتابید ، خدا این مغفرت رو مخصوص برخی افراد میدونه ، و در ادامه میگه این مغفرت و بخشش ویژه ی نیکوکارانه ، و در ادامه نیکوکاران با این وصف تعریف می کنه:

"عافین عن الناس" یعنی کسانی که از مردم می گذرند ، از خطاهای مردم چشم پوشی می کنن.

 

دوستان عزیز ، با بخشش دیگران هاله های انرژی قوی تری پیدا می کنیم ، با بخشش دیگران سبک تر میشیم و راه رو برای موفقیت هموارتر می کنیم.


پس همین حالا هر چی ناراحتی و کینه و کدورت داریم از دیگران رو از وجودمون خالی کنیم ، این اولین کلید طلایی موفقیته که برای شما گفتیم.

نقل از وبلاگی

سخنرانی ونه گات نویسنده آمریکایی در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT : 

  

اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده ندارند. ...  
اینک این نصایح را خدمتتان عرض میکنم:
  
قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید. آن طور که تصور می کردید چاق نبودید. همه چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید. 
  
 نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید، فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی جبر. مشکلات اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله ی نگرانتان هم خطور نکرده اند، از همان نوعی که یک روز سه شنبه ی عاطل و باطل ناگهان احساس بد پیدا می کنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید! 
 
با دل دیگران بی رحم نباشید .
 
عمرتان را با حسادت تلف نکنید.
  
گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.
مسابقه طولانی است و سر انجام، خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید. 
 
ناسزا ها را فراموش کنید.
اگر موفق به انجام این کار شدید راهش را به من هم نشان بدهید.
 
نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید
.  
  
صورت حسابهای بانکی و قبضها و ... را دور بیاندازید.
 
  دستورالعملهایی که به دستتان میرسد را تا ته بخوانید، حتی اگر از آنها پیروی نمی کنید. 
   
از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید.
تنها خاصیت آنها این است که بشما بقبولانند که زشتید.  
 
اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید.
جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در 22 سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند.
برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمیدانند. 
    
  تا میتوانید کلسیم بخورید.با زانوهایتان مهربان باشید.
وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.  
    
ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید.
ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید.
ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هشتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان رقصکی هم بکنید.
هرچه می کنید، نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید.
انتخابهای شما بر پایه ی 50 درصد بوده، همانطور که مال همه بوده.
 
به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان جان جانی که با شما می مانند را حفظ کنید.  
   
برای پل زدن میان اختلافهای جغرافیایی و روشهای زندگی سخت بکوشید، زیرا هرچه بیشتر از عمر شما بگذرد، بیشتر پی می برید که به افرادی که در جوانی می شناختید محتاجید.  
  
سفر کنید
 
برخی حقایق لاینفک را بپذیرید:
قیمتها صعود می کنند، سیاستمداران کلک میزنند، شما هم پیر میشوید.
و آنگاه که شدید، در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.
 
به بزرگترها احترام بگذارید.
 
توقع نداشته باشید که کس دیگری نان آور شما باشد.
 
ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید.
شاید هم همسر متمولی نصیبتان شده باشد.
ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدام خالی میشود یا بشما جاخالی می دهد. 
  
خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد ساله ها میشود.
 
نخ دندان به کار ببرید .
 
در شناخت پدر و مادرتان بکوشید ،هیچ کس نمی داند که آنان را کی برای همیشه از دست خواهید داد.
 
دقت کنید که نصایح چه کسی را می پذیرید، اما با کسانی که آنها را صادر می کنند بردبار و صبور باشید.
 
نصیحت ، گونه ی دیگر غم غربت است.
ارائه ی آن روشی برای بازیافت گذشته از میان تل زباله ها، گردگیری آن و ماله کشیدن بر روی زشتی ها و کاستی هایشان و مصرف دوباره ی آن به قیمتی بالاتر از آنچه ارزش دارد، است. 
     
 
 
اما اگر به این مسایل بی توجه هستید لااقل حرفم درمورد کرم ضد آفتاب بپذیرید !


نقل از وبلاگی!

ا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی کی میدونه چه وقت، شاید به دردتون بخوره؟  تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟  تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟ درون خودت چی؟ تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها، خشم ها، ترس ها و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟

دیگه نکن! تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی! باید جا باز کنی ... ، یه فضای خالی، تا اجازه بده چیزای تازه به زندگیت وارد بشه. باید خودتو از شر چیزای بی مصرفی که در تو و زندگیت هستن خلاص کنی تا کامیابی به زندگیت وارد بشه.  قدرت این تهی بودن در اینه که هر چی که آرزوش رو داشتی، جذب می کنه.
 
تا وقتی که در جسم و روح خودت احساسات بی فایده رو نگهداری، نمی تونی جای خالی برای موقعیت های تازه بوجود بیاری.  خوبیها باید در چرخش باشن ....
 
کشوها، قفسه ها، اتاق کار و گاراژ رو تمیز کن.  هر چیزی رو که دیگه لازم نداری بنداز دور ...
 
میل به نگهداشتن چیزای بی مصرف، زندگی رو پر پیچ و تاب می کنه. این اشیاء نیستن که چرخ زندگی تو رو به حرکت در میارن ....به جای نگهداشتن ...وقتی انبار می کنیم، احتمال خواستن رو تصور می کنیم ، احتمال تنگدستی رو .... 

فکر می کنیم که فردا شاید لازم بشن و نمی تونیم دوباره اونا رو فراهم کنیم ... 

با این فکر تو دو تا پیغام به مغزت و زندگیت می فرستیکه به فردا اعتماد نداری ...و اینکه تو شایسته چیزای خوب و تازه نیستی .به همین دلیل با انبار کردن چیزای بی مصرف خودتو سر پا نگه می داری
 
برقص
 
چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند
 
عشق بورز
 
چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای
 
بخوان
 
چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود
 
زندگی کن
 
چنانکه گویی بهشت روی زمین است
 
خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان
 
بذار نور به زندگیت وارد بشود
 
و خودت ...
 
به همین دلیل بعد از خوندن این مطلب ... نگهش ندار ... به دیگران بده .....
 
امید که صلح و کامیابی برایت به ارمغان بیاورد
 
آمین