روانشناسی رابطه
آدمهایی هستند که خیلی «وجود» دارند.
نمی گویم خوبند یا بد؛ چگالی ِ وجودشان بالاست.
اصلا یک «امضا» هستند برای خودشان!
افکار، حرف زدن، رفتار و هر جزئی از وجودشان امضادار است.
اینها به شدت «خودشان» هستند.
یعنی تا خودشان نباشند اینطور خاص و امضادار نمی شوند که!
در یک کلمه، «شارپ» هستند و یادت نمی رود «هستن» هایشان را؛
بس که حضورشان پر رنگ است و غالبا هم خواستنی.
رد پا حک می کنند اینها روی دل و جانت،
بس که بلدند «باشند» ...
این آدمها را هر وقت به تورت خورد ، باید قدر بدانی.
دنیا پر از آن دیگریهای بی امضایی است که شیب منحنی حضورشان، همیشه ثابت است...
این وبلاگ ؛ آهنگش دیوونه م میکنه میبردم تا مرز جنون و...
یک وقتهایی بیدلیل حالم بد میشه بی دلیل دلم شور میزنه بعد توی ذهنم روی کاغذها شروع میکنم به نوشتن به گشتن اینکه چی حالمو بد کرده الان گشتم توی امروزم یادم اومد که امروز توی خیابون جمهوری داشتیم توی اتوبوس رد میشیدم بعد جمعیت و امبولانس و اورژانس و...الان که یادم میافته سرچ میکنم ...
دونفر کارگر زن از ترس از آتش ،با همه ی هشدارهایی که بهشون داده میشه خودشون رو از پنجره پرت میکنن پایین و...!
دلم میخواد داد بزنم بگم لعنتی ها ،روز تعطیل چه وقت کار است؟ دلم میخواد یقه ی اون کارفرمای عوضی رو بگیرم بگم میذاشتی کام این عید زهرمارمان نشود ...
خسته و غمگین و دلتنگ و عصبانی و ناراحت ...
و این آهنگ ...آهنگ این وبلاگ... مرا میبرد به مرز جیغ کشیدن و...
تک خوانی مهدیه محمدخانی
پس از من ...
- هر کسی
تورا
در آغوش بگیرد...
در
گودی کمرت
دستانی را احساس خواهد کرد
که من
جا گذاشته ام !
#
پس از من ...
- هر کسی تو را ببوسد
روی لبانت
خوشه ای از رزهای زیبا
خواهد دید ،
که من کاشته ام
#
پس از من ...
- هر کسی در چشمانت خیره شود
- مردی را احساس
خواهد کرد
که
آرزو به دست
دارد از تو دور می شود !
#
پس از من ...
- هر کسی دستانت را لمس کند ،
نقش خطوطی را
فال خواهد گرفت
که
عشق ما را
- ثبت کرده اند !
#
میبینی ؟!
نمی توانی من را
پنهان کنی ...
بهتر است
دیگر عاشق نشوی !
.
مهدی صادقی ( میم.صاد )
.: با الهام از شعر نزار قبانی
ﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ نفهمید
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـﺮ ﮐﺮﺩ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
منت روزهایی را که از دست داده ای باید کشید
سردردهایی که با هیچ قرصی تمام نمیشد
فرسوده میشدی تا نا پخته ای پخته گردد
اما دریغ از گرد پیری که بر قامت خود ریخته ای
نباید بخشید...
کسی که کوه دردت شد
حتی یک آه هم نباید جا گذاشت و رفت
ز وقتی که دوست ام مرا ترک کرده است،
کاری ندارم به جز راه رفتن!
راه می روم تا فراموش کنم.
راه می روم.
می گریزم.
دور می شوم.
دوست ام دیگر برنمی گردد،
اما من حالا
دونده دوی استقامت شده ام ...
شل سیلور استاین
وقت های آشفتگی، بهترین کار نشستن و سکوت است. صحبت زیاد و بی قراری و به در و دیوار زدن های بیهوده، آشفتگی را بیش تر می کند و کارها را خراب تر...بارها و بارها نوشتن اینکه " برایم سخت نیست...برایم سخت نیست " یا یک صفحه کامل با خط خوانا و زیبا " حالا آماده ام با او روبرو شوم "...
" پری فراموشی __ فرشته احمدی
توی آرایشگاه ها حال و هوایم عوض می شود! نمی دانم خوب می شود یا بد! فقط عوض می شود. انگار همه چیز به جریان می افتد. زنده است. فضا اما فضای پوسته است فقط! مثل جریان زنده ی آبهایی که روی صفحه ی دیجیتال کره ی زمین دیده می شود! یکی از زیر دست چند رامشگر بیرون می آید و توی اولین آینه شیفته ی خودش می شود انگار. بعد راه می افتد از بین جمعیتی که منتظر معجزه ای است که نصیب خودش بشود، خرامانه رد می شود و من می توانم تصور کنم که احتمالاً آن لحظه ی رد شدن میزان سروتونین بالا می رود و حضار... به چند لحظه ی بعد خودشان نگاه می کنند و توی خیال هاشان پری می شوند و لبخند روی لبها می نشیند! بعد دوباره آینه ها بیکار می شوند و منتظرها توی فکرهای جورواجور غرق می شوند و گوششان را رها می کنند تا حرفهای جدید بشنوند!حرفهای رنگی و متنوع... پیرزن ها توی آرایشگاه ها حتی زنده ترند با اینکه نای دیدن شکل جدید خودشان را هم ندارند گاهی. همه چیز واقعاً زنده است! ولی فضا من را یاد ملاقات کوتاه و گذرای خیابان می اندازد! یاد خوشی کوتاه! یاد شکلاتی که زودتر از لذت چشیدن، آب می شود! یاد خوابی که با صدای بلند تلفن تکه پاره می شود...از در که بیرون می آیی ریتم زندگی عوض می شود و زیبایی آنقدر متکثر می شود که یادت می رود توی آینه ی کیفت خودت را نگاه کنی مدام. خسته به خانه می رسی و احتمالاً جلوی آینه ی دم در نگاهت به خودت می افتد و یادت می افتد لذت چای گرم نوشیدن و دو کلام حرف زدن را هیچ یک از آیینه ها نمی توانند منعکس کنند