اعتراف میکنم که به شدت علاقه مندم در یک تعطیلی کریسمس توی خارجه باشم اروپا و امریکایش توفیر ندارد
ارزوست دیگر...
دلم میخواست توی چشمانش زل میزدم و میگفتم چه طوری دلت میاید؟؟
میخواستی من شروع کنم؟من کم بیاورم؟شروع کردم کم اوردم تو حتی ساعتهای رفت و امدم را چک نمیکنی!تو حتی به خانه سر هم نمیزنی !تو به خانه ی من هم سر نمیزنی!!
کجایی و چقدر دلم میخواست اهنگ بگذاریم و برچسب ها را بچسبانیم هرکجا که دل تو میگفت!
و کاش برایم پیدا شود اویی که هزار بار بودنش را چک نخواهم کرد کسی که خواهد بود فقط برای من ...
شیطونه میگه برم کامنتهایم را هم پاک کنم...
ناصر فکوهی
پدیده تکنولوژیک چه طور می تواند یک جرم حاشیه ای را به صورت واقعی گسترش داده و خطرناک کند.مثال دیگر همین دستگاه های موبایل با قابلیت عکس برداری و سایر انواع تکنولوژی اگر درست استفاده نشود تبدیل به عکس خودش شده و هیولایی می گردد که زندگی همه ما را تهدید می کند.
" آیا کاهش عرضه در جرم می تواند به کاهش تقاضا منجر شود؟"
- بله، عرضه و تقاضا در جرم رابطه چرخه ای دارند.نتیجه مطالعات اجتماعی نشان نمی دهد که اگر عرضه متوقف شود تقاضا متوقف میشود اما اینرا نشان می دهد که این رابطه خطی نیست.این در کشورهای اروپایی در قضیه مواد مخدر مطرح شد. هلند مواد مخدر سبک را آزاد کرد تا تقاضای مواد سنگین کم شود ولی چندان موفق نبود و با این افزایش عرضه، تقاضا هم زیاد شد.به این مسئله اشاعه فساد می گویند که در تجربه پورنوگرافی کودکان در اینترنت هم وجود دارد.متوقف شدن عرضه اگر همراه با کاهش دلایل ایجاد تقاضا باشد، موثر می افتد وگرنه عرضه به حوزه غیرقابل کنترل رفته و روش های سرکوبگرانه پلیس بیشتر شده و از روش های اجتماعی فاصله می گیرد.ما منابع سنتی ای داریم که به آنها بی توجهی می شود.در جامعه ما به دلیل دین اسلام و فرهنگ ایرانی، رابطه حریم خصوصی و عمومی خیلی تفکیک شده نیست و برای این ها باید اشکال خلاقانه ای ساخت که در منابع سنتی ما هم هست
من نوشت:ولی من فکر میکنم وقتی چیزی را به زور کنترل کنند جرم و فحشا به لایه های زیرین جامعه نفوذ میکند!!
و شاید اینچنین بود که زمانی که بارها و کازینوها بسته شدند همه به خانه ها پناه بردند...
نمیدانم جای بحث زیاد است...
شاید همه اش توهم بوده همه ی اون حرفا و فکر ها ...
من از توهم میترسم مثل این داستان ۱۰کلمه ای که فکر میکردم فرستادم و اسمم نیست خواب بوده یا ؟
امروز بارها و بارها با گوشی و ...به وبلاگش سرزدم نبود...نمیدانستم ۲و نیم راهی خانه میشود یا ۵و نیم وسط خواب هم رفتم وبلاگشو دیدم ...
دل بکن که دیگه دیره ....دارم مازیار فلاحی گوش میدم و هم خوشحالم هم ناراحت هم راضی ام هم دلتنگ ...
وقتی رفتی یک نگاهم نکردی چاره شد وداع...
سخته دیگه که فکر میکنی نیست کسی نیست او نیست و او الان چه میکند ؟
اره باید یه دوست ساده میموندیم ...
امان از این قواعد دنیایی
در این مقاله با دکتر مجید صادقی، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران گفتگویی کردهایم که میخوانید. آقای دکتر! فرسودگی شغلی از نظر شما بهعنوان یک روانپزشک چه معنایی دارد؟ خستگی روانی ناشی از کار یا همان فرسودگی شغلی را میتوان اینطور تعریف کرد که فرسودگی شغلی، از پاافتادگی و رخوت متصدی شغل به خاطر فشار روانی کار است که شخص بنا به دلایلی نتوانسته با آن مقابله کند. این فرسودگی شغلی چه پیامدهایی برای فرد شاغل به همراه دارد؟ هم عوارض جسمی دارد، هم عوارض روانی. فرد حالت بیتفاوتی پیدا میکند و یا برعکس خیلی حساس میشود، حالتهای تحریکپذیری، بیحوصلگی، بداخلاقی و عصبانیت پیدا میکند، معمولا تصمیمات درست نمیگیرد و ثبات خود را از دست میدهد و یا حتی وقتی تصمیم میگیرد مطمئن نیست و تصمیماتش را دایم تغییر میدهد و گاهی شرایط را به حال خود رها میکند و دچار افت کارایی میشود و انگیزهای برای کار کردن ندارد. از نظر جسمی هم فرد دچار سردرد، تپش قلب، تنگی نفس، بیخوابی، دردهای عضلانی و حتی گاهی اسهال، پرخوری و کمخوری میشود. تغییر در روابط کاری و خانوادگی و حتی افسردگی از دیگر پیامدها است. چه کسانی بیشتر در معرض خطرند؟ افرادی که کار یکنواختی دارند، افرادی که شغلهای حساس دارند، کارکنان در بخش مشاغل سخت، مدیران ارشد و.... بیشتر از بقیه در معرض خطر قرار دارند. اما گاهی در خانمها و آقایان شاغل که این شرایط را هم ندارند، ایجاد میشود. و
چگونه باید از آن پیشگیری کرد؟
اول از همه سیستم باید شرایطی را برای کارمندان فراهم کند که احساس بیثباتی شغلی و بیهودگی نداشته باشند و مطمئن شوند که کارشان بازده مثبتی دارد و در حقیقت عضو کارآمدی محسوب میشوند.
افراد شاغل باید در کنار کارهای روزمره برای بهداشت روانی خود و برخوداری از شرایط مطلوب عاطفی و جسمانی از ارتباطات مثبت اجتماعی و خانوادگی بهره بگیرند و
برای کارهایی که به آنها علاقه دارند و از انجام آنها احساس رضایت و نشاط میکنند، وقت کافی را در نظر بگیرند.
بسیاری از سیستمها برای اینکه کارمندشان دچار افسردگی شغلی نشود او را وادار به گرفتن مرخصی اجباری میکنند و هرچند وقت یکبار از طریق پرسشنامههای خاصی شرایط کارکنان خود را مورد ارزیابی قرار میدهند. در عین حال ایجاد شرایط مطلوب در محیط کار و خانواده، ورزش، خواب و تغذیه مناسب، ایجاد انگیزه در شغل و مدیریت صحیح زمان از جمله مواردی است که با رعایت آنها به ندرت خستگی روانی ناشی از کار به سراغ فرد میآید البته عواملی هم هستند که اگر فرد از آنها بیاطلاع باشد، مستعد فرسودگی شغلی میشود.
چه عواملی؟ برای مثال ناآشنا بودن افراد با هدفهای سیستم، شیوههای رهبری و مدیریتی در محل کار، سخت و غیرقابل انعطاف بودن قوانین، عدم توان و استعداد کافی برای کار انتخابی و یا عدم بهرهگیری از کل آن، مبهم بودن نقش فرد در سیستم، فقدان امکانات لازم برای رشد و انجام اهداف از پیش تعیین شده، ناراضی بودن فرد از سیستم یا از شغل خود، فشارها و استرسهای گذرای کاری، واگذاری تصدی مشاغل به افراد نامناسب، تفاوت گذاشتن میان افراد مختلف در سیستم و.... از جمله این عوامل هستند. آیا راهی برای حل این مشکل وجود دارد؟ خوشبختانه پاسخ این سوال مثبت است و با ایجاد تغییراتی فرد به شرایط عادی خود برمیگردد. معمولا برای درمان باید شرایط محیطی و یا برداشت فرد از محیط تغییر کند. اگر از میزان فشارهای روانی و گاهی مالی وارد بر افراد کاسته شود، اگر افراد مبتلا به فرسودگی شغلی مورد حمایت سرپرست واحد محل کار خود، همکاران، دوستان، آشنایان و خانواده قرار بگیرند، اگر فرد برای خود تفریحات سالم و سرگرمیهای خارج از محل کار داشته باشد و نگرش مثبتی نسبت به کار خود پیدا کند، بدون شک به شرایط سابق و مطلوب بازمیگردد. توصیه ما این است که فرد با پی بردن به علایم این فرسودگی شغلی به یک روانپزشک مراجعه کند تا هر چه زودتر مشکلش حل شود و این فرسودگی به افسردگی تبدیل نشود. نباید این جمله را فراموش کرد که محیط خود را با شرایط ما وفق نمیدهد بلکه این ما هستیم که باید خودمان را در کمال آرامش با شرایط وفق دهیم. منبع:www.salamat.com
مصاحبه روزنامه اعتماد با ناصر فکوهی
بنابراین وقتی می بینیم امکانی برای دسترسی سهل و فارغ از ترس و واهمه و نگرانی برای استفاده از اوقات فراغت وجود نداشته باشد، نباید تعجب کنیم که چرا همه به ارزان ترین روش ها یعنی تماشای خشونت در ابزارهای تصویری و با استفاده از مواد مخدر مبادرت می کنند. فراموش نکنیم که این ابزارها و اینگونه «مصرف» خشونت امروز در کشور ما ارزان ترین و سهل الوصول ترین شکل «تفریح» است. البته این پدیده یی آسیب شناسانه است، اما کاملاقابل درک نیز هست. برای جلوگیری از این امر باید نه فقط به صورتی عاجل دست به بازسازی ارزش های اخلاقی در جامعه زد بلکه باید با گشودن فضا و بالابردن آزادی های دموکراتیک و سطح بردباری در جامعه امکان ایجاد سازوکارها را برای تفریحات سالم بالابرد تا مردم به سوی این تفریحات کشیده شده و از گرایش های بیمار گونه خود دور شوند.
چه راهکاری برای درمان وضع این خشونت ها یا کنترل روند رو به رشد آن می توان تدارک دید یا پیشنهاد داد؟
برای این کار نیاز به یک برنامه ریزی کلان در سطح فرهنگی وجود دارد. ایجاد فضا های تفریحی سالم نظیر کتابخانه ها، سینما ها و سالن های نمایش ارزان قیمت و فراهم آوردن شرایط امنیت ذهنی و روحی افراد نیاز به برنامه ریزی و درک درستی از شرایط و پیامدهای محتمل و بسیار ناگوار آنها دارد. متاسفانه در کشور ما شاهد آن هستیم که گرایش های اقتصادی نولیبرالی بشدت در حال رشد هستند. تفریحات سالم بسیار کم و بسیار گرانند و موانع موجود بر سر راه هنرمندان و اندیشمندان برای تولید فکری و هنری در شرایط آزاد و فارغ از فشارهای گوناگون چندان فراهم نیست و همین امر بدون شک تاثیری شدید بر افزایش گرایش به تفریحات ناسالم و از جمله تمایل به «مصرف نمایشی» خشونت دارد.
در فاصله نیمه شهریورماه 1390 تا نیمه مهرماه امسال چند حکم مجازات اعدام در ملاعام به اجرا گذاشته شد. اعدام محکوم پرونده قتل «روح الله داداشی» در کرج، اعدام محکوم پرونده قتل «دکتر سرابی»، اعدام محکوم پرونده قتل دختر دانشجویی در پل مدیریت تهران، اعدام 4 تن از عاملان پرونده تجاوز به چند زن در باغی در خمینی شهر. در همه این اجرای حکم ها مردم بیش از مراسم قبلی برای دیدن آن به محل اجرای حکم آمدند. حتی فرزندان خردسال خود را هم آوردند. ما (خبرنگاران) به عینه دیدیم که مردم با خود فلاسک چای و تخمه به محل اجرای مراسم اعدام آورده بودند تا اوقات خود را پر کنند.
ظاهرا در برابر موج خشونت های اجتماعی که در جامعه ظاهر شده است، این توهم ایجاد شده که با نشان دادن شدت عمل می توان این موج را متوقف کرد. اما این روند دو اشکال اساسی دارد که اگر به تجربیات گوناگون در این زمینه در جهان دقت می کردیم می توانستیم از به اشتباه افتادن خود جلوگیری کنیم. نخست آنکه مجازات اعدام و اصولامجازات های بسیار سنگین، نظیر حبس های طولانی مدت، هرگز در هیچ جامعه یی نتوانسته اند خشونت را کاهش دهند و تنها اثر آنها در کوتاه مدت یا شدت جرم (مثلاقتل افرادی که مورد سوءاستفاده جنسی قرار می گیرند یا ربوده می شوند) یا نوعی خاموشی منفعلانه خشونت اما شدت گرفتن هر چه بیشتر آن برای انفجار بعدی اش بوده است. نگاه کنیم به کشوری همچون امریکا که مجازات اعدام در آن به صورت گسترده یی اجرا می شود، آیا این سبب کاهش خشونت در امریکا شده است؟ امروز کشورهایی که مجازات اعدام را لغو کرده اند نظیر فرانسه و انگلستان، جوامعی بشدت غیر خشونت آمیز تر از کشورهایی هستند که هنوز این مجازات را اجرا می کنند.
اما حتی اگر این مجازات حفظ شود، تقریبا در همه جا از شکل عمومی که تا اوایل قرن بیستم هنوز انجام می شد، به پشت درهای بسته فرستاده شده است، زیرا «نمایش اعدام» بیشتر از آنکه بر جنایتکاران آتی تاثیر بگذارد و آنها را از انجام جنایات منصرف کند، از مردم عادی و ساده، جنایتکارانی بالقوه می سازد. کسانی که برای تماشای مرگ یک انسان صف می کشند و آن را همچون یک نمایش تفریحی در نظر می گیرند، خود و تمام نزدیکان خود را به سقوطی اخلاقی محکوم می کنند و فضلیت های مهم پر ارزشی که منشا در دین و اخلاق و شرف و وجدان ما دارند نظیر ارزش بخشش، ارزش انسانیت و پرهیز از خشونت و بی رحمی را در خود نابود می کنند. از این رو باید به عنوان یک کارشناس اعلام کنیم که چنین صحنه هایی را به میان مردم نیاورند، زیرا در کوتاه و دراز مدت سبب افزایش خشونت و سقوط اخلاقی جامعه خواهد شد.
بروز وقایع تلخی چون قتل و ضرب و جرح در میان برخی از افرادی که به دانشگاه می روند تلخی وضع موجود را دوچندان کرده است. برای نمونه کوشا پسری دانشجو بود (دانشجوی رشته ادبیات علامه طباطبایی) که دختر مورد علاقه اش مهسا که هم رشته یی و هم دانشگاهی او بود را به ضرب چاقو به قتل رساند و خودزنی هم کرد. در تاریخ 17 مهرماه امسال پسر جوانی به نام محمد که در دانشگاه آزاد بم در حال تحصیل است همسر خود را سر کلاس درس دانشگاه (رشته معماری دانشگاه سما کرمان) با سه ضربه چاقو روانه بیمارستان کرد که از آن زمان تاکنون در کما به سر می برد. قبلاتصور بر این بود که افرادی که روانه محیط های علمی می شوند از نظر فرهنگی دارای سطحی از دانسته ها و آموزه ها هستند که مرتکب چنین رفتار خشنی نشوند.
بالارفتن سرمایه فرهنگی بدون شک در کاهش خشونت تاثیرگذار است اما این تاثیر گذاری خود کار نیست بلکه می تواند زیر نفوذ عوامل دیگری اثر خود را از دست بدهد و فرد تحصیلکرده و با سرمایه فرهنگی بالارا به موجودی کاملابی اخلاق و بی رحم بدل کند. ظاهرا در شرایط کنونی تا حدی شاهد این پدیده هستیم. دلیل را من در چند عامل می دانم یکی افزایش فشار های اقتصادی و اجتماعی و کمبود فضاهایی که بتوانند به عنوان سوپاپ اطمینان هیجانات و تمایلات جوانان را برای تخلیه و بروز تمایلاتشان امکان پذیر کنند و مساله دیگر فاصله گرفتن جامعه از ارزش های اخلاقی و سنتی که پایه های اساسی انسجام هر گروه اجتماعی و هر پهنه بزرگ جمعیتی هستند. و در کنار این امر بدل شدن ارزش های مالی و ثروت و خود نمایی به ارزش هایی مطلق که دایما در سطح جامعه تکرار می شود. از میان رفتن قبح بسیاری از رفتارهایی که تا چند نسل پیش کاملادر جامعه ما جنبه تابویی داشتند: کلاهبرداری، زندان، دروغگویی، بی ارزش قلمداد کردن کار و زحمت برای کسب درآمد و... بدون شک اثرات و پی آمدهای اجتماعی بسیار شدیدی داشته و خواهند داشت که به گمان من ما هنوز در ابتدای راه هستیم و این آسیب ها در صورتی که فکری اساسی برای یافتن دلایل و درمان آنها انجام نشود، در آینده با شدت بسیار بیشتر نظام های اجتماعی ما را تخریب خواهند کرد و چرخه های باطلی را ایجاد می کنند که جامعه با از دست دادن مصونیت های اخلاقی و اجتماعی خود آماده پذیرش بیماری های اجتماعی هر چه سخت تر و مهلک تری خواهد شد.
من نوشت:حالا هی بیایید جلوی چشم بچه و...ادم اعدام کنید به مرور قبح خشونت را که از بین میبرید هیچ از تمام ادمهای انجا به مرور جنایتکارانی میسازید که بعدا سربرمیاورند.
به فکر خوابهای اشفته ی ان بچه ها هم که نیستید...
به قول استادی تمام کسانی که توی صف برای دیدن اعدام میایستند جنازه ی خود را بر سر دار میبینند.
خیلی بده که هیچ جا و هیچ کس را نداشته باشی به جز این خانه ی مجازی که هی تند و تند اپش کنی هرچه قدر بیشتر یعنی حالت بدتر است!
یعنی دلتنگ تری!
یعنی بی کس تری!
یعنی ...
خیلی بده که کلی کار داری ولی کلی دلت گرفته کلی هم که فکر کنی اون بازم یکی رو داره ولی تو چی!!