و عابر کسی است که می گذرد بی آنکه مشارکت کند؛ و آن کس که مشارکت نمیکند مجرم بزرگ است. تماشاچی بی طرف بودن ، بدتر از دشمن بودن است. در این جهان پر از جنایت ، عابر بودن ، بزرگترین جنایت است...
برگرفته از کتاب " یک قصه معمولی و قدیمی در باب جنایت" نوشته: "نادر ابراهیمی
سفره هفت سین جمع شده و سبزه کوچولوی آن افتاد توی سطل آشغال
تتمه آجیل و شیرینی و میوه با بی تفاوتی خورده می شود یا بذل و بخشش
باید روال خوابیدن و پا شدنمان را دوباره از نو کنیم . زود بخوابیم و زود بیدار شویم
باید برای یک ماراتن سیصد و چند روزه آماده شویم
چه بخواهیم و چه نخواهیم نوروز برای ایرانی ها یک نقطه عطف است
برنامه ریزی های جدید ٬ تصمیم های جدید ٬ نقشه های تازه و...
روز اول فروردین هوا یکجوری انگار روشن تر از باقی روزهاست
انگار خورشید درخشان تر می تابد
انگار آدم ها هم با لبخند همدیگر را نگاه می کنند
اصلا همه چیز تازه است مثل روز و لباس و اخلاق و کردار آدم ها
ولی از فردا دوباره ترافیک و خستگی کار و تکرار و تکرار و تکرار
باورش کمی سخت است و شاید هم شعاری باشد که این تحول بزرگ یک تحول ذهنی است
یعنی دقیقا در ساعت و لحظه و ثانیه ای که ما ایرانی ها نشسته ایم دور سفره هفت سین
و گمان می کنیم که دنیا دچار تحول عظیمی شده است
میلیاردها انسان در کره خاکی هیچ حس و حال خاصی ندارند
پس شاید بشود این لحظه را تعمیم داد به خیلی لحظات دیگر سال
و درست در دقایقی که ناجور گرفتار سختی و روزمرگی شده ایم
یک لحظه چشممان را ببندیم
و گمان کنیم سال تحویل شده و می شود خیلی چیزهای بد و تلخ را متحول کرد
سخت است ولی نشدنی نیست .
همه روزهای سال
بهار ٬ تابستان ٬ پاییز و زمستان می شود سبزه کاشت
و این سبزی های کوچک حال خوب کن را دور نینداخت .
امیدوارم روزهای خوبی در سال جدید در انتظارتان باشد .
نوشته جوگیریات
من هم سختی هایی داشته ام..شب های زیادی را با گریه به خواب رفته ام...بعض های فروخورده..فریاد های بی صدای خفته در گلو...
اما زندگی را دوست دارم..بهار را..عرقریزان تابستان را...سوز سرد پاییز را..دانه های سپید برف زمستان را...
من منتظر نیستم..نه منتظر معجزه ای خفته در فلان ورد جادویی..نه شاهزاده ای سپید پوش سپید سوار....
من زندگی را به هر فنجان چای صبحگاهی مینوشم و هر شب به دوش قبل از خواب در آغوش میگیرم..
من دخترک غمیگنی نیستم که نداشته هایم را روی صفحه ی وبلاگم به رخ بکشم و داشته هایم را هوار هوار خروار کنم..من همینم دوستان...دوستانی که تا غمگینم زبان به دلسوزی میگشایید و تا سرخوشانه مینویسم ملامتم میکنید به ادای خوش بودن...عزیزانم..من همینم..باورم کنید یا نه..من زندگی را به آدمها.. به دوست.. به لبخند مادر.. به رگهای آبی دست پدر.. به بودن.. به خود زندگی میشناسم..
ماموریت فصل ها ، نوازش است
بهار ، حس بویایی
تابستان ، حس چشایی
پاییز ، حس بینایی
و زمستان ، حس لامسه را نوازش می دهد
حس شنوایی ، بی نصیب نیست
نوروز
گاه ِ " تبریک " است
فصل نوازش حس شنوایی
" احسان پرسا "