چه فرقی میکنه؟
درد، درده
سرطان یا طاسی
کی مسئول ارزش گذاری روی دردهاست؟
نامه ای از یک پدرحتما بخوانید==============دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ....چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن...دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن...بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی....دخترکم تو زیباترینی... .همیشه با این باور زندگی کن...خودت را فراموش نکن... .شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد....اما به یاد داشته باش....کسانی هست...ند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند....دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست....اشتباه که کردی برخیز....اشکالی ندارد....بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند.....خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یابد.... زمستان است.... زیاد میشنوی هوا دو نفره است!!!!به درک که دو نفره است تنها قدم زدن دنیای دیگری دارد..دخترکم شاید شاهزاده را همه بشناسند اما باور داشته باش....برای پدرت تو ملکه هستی....گریه کرده ای؟؟؟؟ رنج کشیده ای؟؟؟؟ سرت کلاه رفت؟؟؟اذیتت کرده اند؟؟؟ عیبی ندارد.... نگذار تکرار شود....گاهی تکرار یک درد دردناک تر است!!!احساس تو با ارزش است خرج هر کسی نکن...از تمام مردهایی که میبینی و متلک نثارت میکننداز تمام مردان این شهر ممنون باش...ممنون باش که هر روز لطافت تو را،ظرافت تو را، زیبایت را یادآور میشوند... .تو قدرتمندی که با تمام ضعیف بودنت در برابرت ناتوانند...آری .... ناتوانند دخترکم تو با ارزشترین موجودزمین هستی هیچ گاه فراموش نکن.....
· قهوه اىِ موهایت که رها مى شود در شهرِ دود زده ى وحشى / با آن هواى راکد و قصّه هاى دهشتناک / با مردمانِ دلگیرِ افیون زده، که خنیاگرانِ خسته ترین نُتهاى آفرینشند / همچون شعر، که در بسترهاى خیانتشان / و در تاکسیهاى لگام گسیخته ى عادتشان / و در فرازهاى بى باورِ کتابهاى مقدّسشان / و در گوشه ى دنجِ حنّاقِ کافه هاى همهمه زده شان / همیشه جارى ست و همراهشان! / جارى مى شود مثلِ شعر و مثلِ خون / که هرگز / که هرگزِ این شامِ وحشتزاى، سرِ ایستادن نخواهد داشت / باز نمى ایستد و تاب مى خورد / تاب مى خورد و تاب مى خورد و تاب مى خورد / تاب مى خورد با سرگیجه اى تهوّع آفرین و آشنا / که مى رود، خیابان به خیابان / کوچه به کوچه / خانه به خانه / پنجره به پنجره / انسان به انسان / در قامتِ نسیمى ناایستا / که تا ابدالآبادِ قصّه، حسرتِ این شهرِ بزرگ خواهد بود / مى رود و مى گذرد و زخم بر مى دارد و تلخ مى شود / از کاغذ نوشته هاى کلیه فروشان، بر دیوارهاى بیمارستان لبّافى نژاد / از مزارهاى بى نشانِ شهر / از عدالتِ دویست هزار تومانى / از لبخندهاى دروغینِِ تن فروشانِ شبِ جمعه هاى پلِ تاج / از چُرتهاى عصرگاهىِ سربازهاى مسافرِ شهرستانى، زیرِ سایه ى برجِ آزادى / از دستفروشانِ مترو و باتریهاى نیم قلمیشان، که تا ٢٠١٥ هم تاریخ دارند / از میانِ صداى خُرناسِ فرشته ى چشم بسته ى عدالت، در مقابلِ کاخِ دادگسترى / از امامزاده طاهرِ کرج / از مزارِ سنگْ شکسته ى عاشق ترینِ شاعرانِ هنوز / از دُملهاى چرکینِ شهر / از غمها و شادیها / از کوچه هاى آشتى کنان و دوستانِ دست به دست / از اخترانِ کوچه / از کوچه ى اختر / از تمامِ شهر و قصّه هایش مى گذرد / تا بیاید در همین فنجانهاى جدیدِ کافه ى مجاور، بشود قهوه ى مقابل دستانِ خسته ام / که تلخ ... / که تلخ ... / که تلخ است امّا من بدان نیز خو کرده ام ! / ... / زلف بر باد مده، بانو / دیرگاهى ست که عاشقانه هایم را براى هیچ کس نمى خوانم
· amir_parvasnanاز مزار سنگ شکسته ی عاشق ترین شاعران هنو
https://www.facebook.com/photo.php?v=587676597953443
http://www.utrend.tv/v/one-second/
http://www.youtube.com/watch?v=4HeFJNuFWws
https://www.facebook.com/photo.php?v=467488953357342
http://zitana.blogfa.com/post-485.aspx
http://www.youtube.com/watch?v=joovtHGWsr8
http://new-nr.blogfa.com/post/411
https://www.facebook.com/HumansOfTehran/photos_stream#!/HumansOfTehran