حسین وحدانی

شهریار - از قول ما آذرى‌ها - به حیدربابا مى‌گوید «گؤز یاشینا باخان اولسا، قان آخماز». یعنى که پدرجانِ من! من هم مى‌دانم که ناراحتى بالاخره تمام مى‌شود، عصبانیت بالاخره فرو مى‌نشیند، گریه بالاخره بند مى‌آید و بغض بالاخره از گلو پایین مى‌رود، اما آن «لحظه»، آن «مدت معلوم» که بگذرد و آدم غم‌خوارى و غمخوارى نبیند، دیگر از حافظه‌ى دل آدم پاک نمى‌شود. مى‌گوید اشک چشم را کسى اگر باشد به وقتش که پاک کند، دیگر به خون نمى‌نشیند.

کسى - اگر - به وقتش؛
از روى این کلمه‌ها و ترکیب‌هاى مهم هزار بار باید نوشت.




باید به سوره‌های رسولان دل‌شکسته پناه برد

زنی که لذت را می‌فهمد، گلی است از گل‌های بهشت. شاید هم دوزخ. چه فرق می‌کند؟ زنی که لذت را می‌فهمد – نه، درست نمی‌خوانید انگار: لذت را می‌فهمد – برتر از مفهوم بهشت/دوزخ است.

حوا را که یادمان هست؟ ما داشتیم سیب را نگاه‌نگاه می‌کردیم و جان‌مان برای بوییدنش، چیدنش، خوردنش درمی‌رفت اما پا پس می‌کشیدیم و دست‌هامان را سفت گره زده بودیم به هم که نکند دست از پا خطا کنیم. حوا، بی‌هوا دستش را برد و سیب را چید، بویید و گاز زد. تازه بقیه‌اش را هم چپاند توی حلق ما که آدم بودیم و دهان‌مان از ترس و حیرت باز مانده بود.
Don’t think about it, Do it!
منطق حوا این بود. منطق بی‌منطقی؛ لذت بردن که منطق نمی‌خواهد.

زن‌ها – اگر زن باشند – لذت را بلدند، لذت را می‌فهمند و چیزی جز لذت نمی‌شناسند. زنان پیامبران شیطانند. اگرنه که خدا توی صدوبیست‌وچهارهزار پیامبرش، یکی را نمی‌توانست از زنان مبعوث کند؟! زنانند که از زبان شیطان سر در میاورند؛ سخن می‌گویند و می‌شنوند. زبان مادری زن، زبان شیطان است انگار. و چه کسی است که نداند شیطان، قهرمان بلامنازع معرکه‌ی لذت است: لذت سرکشی، لذت خودخواهی، لذت فریب‌کاری، لذت انتقام، لذت بخشش، لذت آزادی‌خواهی، لذت کام‌جویی، اصلن لذت ترک لذت. کی جز شیطان، بندگی سربه‌راه در بزروی طوع و خاکساری را رها می‌کند و در برابر نفرین و آوارگی ابدی، حاضر به معامله‌ی ذره‌ای از غرورش نمی‌شود؟

و زنی که بیش از همه لذت را می‌فهمد، بیش از همه درد را فهمیده است. لذت، همزاد درد است و زن، همزاد این دو. چه ناشنواییم اگر در قهقهه‌های مستانه‌ی زنی که بیش از همه به ما سرخوشی می‌بخشد، صدای خرد شدن استخوان‌هایش را نشنویم. چه ساده‌ایم اگر در شقیقه‌های صورت برافروخته از خنده و شادکامی‌اش، رگ‌هایی را که رنج در آن‌ها جاری‌ست نبینیم. اوج لذت، گنجی است که در حضیض درد پنهانش کرده‌اند. جایی که جز زنان را بدان راه نیست: چه کسی جز زن، درد و لذت توامان زایش را تجربه کرده است؟! زنان(و تنها زنان)اند که از درد، لذت می‌سازند. زیباترین صداهای جهان، تصنیف‌های غم‌انگیز زنانی است با دل‌‌هایی شکسته.

گمانم باید پیامبرانی از جنس زنان پیدا کرد؛ زنان لذت‌بخشِ لذت‌شناس‌ِ لذت‌جو. گمانم باید چندی هم آیات زنانه را به خاطر سپرد و زمزمه کرد؛ آیات اول تا هفتم سوره‌ی لذت. با صدای سوپرانوی زیباترین رسولان جهان؛ گیرم که فرستادگان ابلیس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد