امده ایم!

نیــــــــــــــامده ام که اذیتت کنم. نیامده ام دادت را در بیاورم تا اشک هر دومان در بیاید. نیامده ام زخم های خیس را کیسه بکشم...همیشه همین طور است. یکی می رود، یکی می آید. از تو چه پنهان ، وقتی کسی دیوانه می شود حتما چیزی را فهمیده که دیگران نمی دانند، زخمی کاری یا دردی کشنده. وقتی کسی می میرد، قلبی است که زیر گل کشیده می شود، با همهء آرزوها، حسرت ها، عشق ها و ناکامی ها ...! 

 آمده ام تا به تو بگویم چقدر زندگی را می ستایم. میدانم خنده ات می گیرد. می گویی ببین چه کسی دارد از ستایش زندگی حرف می زند. منه به قول تو آدم مزخرف نا آرام بی قرار...یک معترض تمام عیار...

" چهارشنبه ی دیوانه __ الهام کاغذچی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد