نوشته ای از البرز زاهدی درمورد جامعه جهانی

  1. ماجرای این دفعه ما از این قراره که بعد بازی لشکر فیسبوکی «خوشمزه»ها فرصت رو برای یه جمله مجازی غافلگیرکننده مغتنم میدونن و حق کشی رو بهونه میکنن و در به در دنبال صفحه داور توی فیسبوک میگردن که فارسی توی صفحه ش نمکی بریزن، فحشی چیزی بدن و از لایکای پای کامنتشون معشوقی بوسی چیزی بزنن به جیب. اما میبینن نیست که نیست. داور لامصب اهل فیسبوک بازی نیست. از اون طرف یه سری ایرانی متاسف و شرمنده که معمولا «...ایرونی» هستند هم(درباره فرق ایرونی و ایرانی توی پانوشت توضیح داده شده) مثل مامان بزرگی که چادر به کمر دنبال نوه ش میکنه تا پیش خواستگارا به شیرینی و میوه شبیخون نزنه و خرابکاری به بار نیاره افتادند دنبال این‌ها که مبادا آبروی آریایی بره. القصه یه آدم بامزه ای یه صفحه راه میندازه به اسم داور و لشکر بامزه های آریایی یورش میبرن به اون صفحه و پشت سرشون لشکر دلواپسان آریایی چادر به کمر و «واه واه» کنان دنبالشون که آبروی مام میهن و فرهنگ غنیِ آریایی رفت. ادمین بانمک صفحه هم هی یه پست جدید میذاره و زیرش چاقوکشی عصبانیان و دلواپسان ادامه پیدا میکنه.
    همین داستان توی صفحه آقا مسی هم در جریانه. زد و خوردها بین دو لشکر اونجا هم ادامه داره و هی جبهه دلواپسان فرهنگ غنی با کامنتای «We love You Messi. We are not Terrorist. We are America's friend. We are not arab. We have Jamshid mashayekhi» سنگر فتح میکنن و هی لشکر بامزه‌‌ها با کامنت هایی مثل «مسی جون آلومینیوم بشی» و «مسی جون میونه ت با گرز آهنی چطوره» مقاومت دلواپسان رو میشکونن. 
    دلواپسان یه فاز غلطی دارند که الان «خارج» مردم نشستن و مشغول رصد کردن «ایرونی جماعت» هستند و بامزه ها یه فاز غلط تری دارن که وسط یکی از این کامنت‌ها یه خانوم یا آقای ترگل ورگلی مسیج میزنه:«وای مردم از خنده. چقدر بامزه ای تو». ما هم قصدی نداریم فروید رو نصفه شبی بیدار کنیم و کاری به «لیبیدو»ی سرگردان کسی هم نداریم ولی تهش آب پاکی رو حیفمون میاد نریزیم روی دست طرفین درگیر که «راه نه آن است و نه این». همینطور که قبلا هم عرض کردیم دلواپسای عزیز بدونن که مایه تصویر خراب شده تون پیش فرنگیا یه کارتون پلنگ صورتی در زمان مقتضیه. بچه های لشکر بامزه ها هم باید قضیه عرضه و تقاضارو جدی بگیرن و دنبال یه «په نه په» جدید باشن و ترفندهای جدیدی واسه بامزگی اتخاذ کنند و به ترکیبات دیگه ای از نمک فکر کنند. خلاصه هیچ فاجعه یا اتفاق مهم فرهنگی نیفتاده و نمیفته و بیاین به ادامه طبل شادانه و اینا بپردازیم و این یکی دو روز رو نق نزنیم و راضی باشیم. تمرینش که ضرر نداره...
    پ.ن 1: فرق ایرانی با ایرونی رو یه نوع «اعلال» رقم میزنه. ما توی زبان پارسی یه اعلالی داریم به نام «اعلال الخارج». اینطوریه که شما وقتی از پله های هواپیما توی «خارج» که همون اروپا و آمریکاست پیاده میشی دیگه با «ایران» طرف نیستی و با «ایرون» طرفی. «ایرون» یه جایی بوده که ازش اومدی ولی دیگه ربطی به تو نداره و بیشتر ه مفهوم ذهنیه تا یه مصداق و مکان عینی. 
    پ.ن2: حکایت «جهان وطن»های آریایی باشه واسه یه دفعه دیگه... 

نوشته ای از امین بزرگیان درمورد جام جهانی

کارشناسان و گزارشگران فوتبال در تلویزیون و روزنامه هاى غرب_تاجایى که من دیدم_ کسى را از تیم ایران بیرون کشیده و ستاره واقعى تیم ایران معرفى کرده اند. چهره تابناک، اوست و بقیه مجریان فرامین او. بیشتر کارگرانى را مى مانند که فقط "انجام" داده اند. بى شک کارلوس کیروش مربى بزرگى است؛ اما این استثنا کردن و در همان حال حذف کردن بقیه تیم واجد معنایى پسااستعمارى است. جان کلام آنها اینست: آنکسى که تیم ایران را تا این میزان قدرتمند و منظم و باهوش کرده است، تکه اى از ماست؛ ماى پیشرفته و غربى. استفاده از استعاره سربازان وطن هم از سوى ما و تاکید مازاد برخى بر کیروش در ادامه همین باورِ جهانى شده است؛ سربازانى گوش به فرمان ژنرال. نظام و منطق رسانه اى آنگونه که نویسنده اروگوئه اى،ادواردو گالیانو، پیشتر گفته است با مارادونا هم همین مواجهه را داشت. تلاش مى شد نشان داده شود مارادونا دست پرورده مدرسه فوتبال بارسلونا و ناپل است. چیزى که مدام در خلال گزارش ها حذف مى شد، کوچه پس کوچه هاى فقیر نشین بوینس آیرس بود. نگاه پسااستعمارى از یک حقیقت آغاز مى شود: بله کیروش مربى بزرگى است اما مسأله بر سر"نادیده گرفتن" هاست. حذف همه به نفع اسطوره جدید یعنى غرب پیشرفته.
در این روزها همانقدر که منتظرى و حقیقى و فولادى خوب بازى کرده اند، دژاگه و قوچان نژاد هم خوب بوده اند. من فکر مى کنم بیش از هرچیز خوب بودن کیروش به ترجیح دادن حقیقى به دانیال داورى برمى گردد. کیروش براى موفقیت تیمش، در دام نگاه پسااستعمارى غربى نیفتاد و توانست حقیقى(محصول فوتبال یک سرزمین جهان سومى) را به داورى(محصول مدرسه هاى فوتبال آلمان) ترجیح بدهد. او از این بابت که حقیقتاً داورى کرد، قابل ستایش است.
ارجاع همگانى رسانه هاى غربى و ما به مغز و خرد تیم(مربی) و نادیده گرفتن بدن ها(بازیکنان) همان ایده محورى روشنگرى دکارتى در جدا کردن ذهن و تن است که نیازمند انتقادى جدى است.
پى نوشت:
اواخر خرداد ماه است. در میانه بازى وقتى نزدیک بود که گل بزنیم، رفقا جیغ زدند و هورا کشیدند؛ و من ناخودآگاه یاد سى خرداد ٨٨ افتادم. یاد هوراهایى که زندگى را طلب کردند. به این فکر مى کردم که تن هاى ما در معرض شادى دسته جمعى چه زیباتر است.

جام جهانی

  1. مبحث مهم شیرسماور رو که همه مطرح کردن. اون هیچى. ولى نکته ى بعد اینه که فکر کنم ملت ایران تنها ملتى باشه که بعد از باخت، اونم چنین باخت غم انگیز و دل سوزاننده و ناجوانمردانه اى، باز بریزه تو خیابون و با "تو گل بندرى، آره آره والا" وسط اتوبان قر بده. به قول آقا فردوسى پور، ما چقدر خوبیم!
  2. این احساس غرور خیلی خوبه، این همه مدت تحقیر و توهین، اما دیشب احساس تولدی دیگر داشتیم. به خدا گناه داریم، دوست داریم دیده بشیم، دنیا بفهمه ما ایرانی ها واقعن کی هستیم. شاد بودن و شاد زیستن حقمونه، دیروز از ایرانی بودنم خوشحال شدم. بعد از مدتها دوباره احساس کردم زنده ام. سالها بود فوتبال ملی رو تماشا نمیکردم، دروغ چرا ... 

بازی نیجریه را هم فقط یک نیمه دیدم. اما دیشب دو سه باری کوبیدم بر فرق سرم، احساساتم غلیان کرده بود. تا پاسی از شب هم ملت بیرون بودن، خوش بودن. از دماغ کسی هم خون نیومد ...
آقایون مسول، ما ایرانی ها دنبال عزت از دست رفته مان هستیم، فوتبال بهانه است، بفهمید.

  • 1. الان وقت «دیدی گفتم» نیست. تا چند ساعت پیش رویاپردازی احمق بودیم. ما که به کیروش بزرگ ایمان داشتیم و به یوزپلنگانی که با عقاب ها دویده اند. قرار بود اگر ببریم «ما» بودن، این حس کم‌یاب را در خاورمیانه تجربه کنیم. باختیم و بردن را تجربه کردیم. باختیم اما خیابان های ایران به تسخیر «مردم بی لبخند» در آمد که قهقهه می زدند، فریاد می زدند و «ایران ایران» می کردند. ما... ما... معجزه اتفاق نیفتاد اما ا...ین واقعیت از معجزه باشکوه تر است. این شکست تلخ از برد با معجزه باشکوه تر است.
    2. فوتبال خود زندگی است. به هیچ جایم نیست که این جمله چقدر تکراری و کلیشه ای است. فوتبال خود زندگی است با تمام تناقض هایش. ناداوری را مگر می شود در زندگی نادیده گرفت. کجا جز در فوتبال تناقض های زندگی این قدر گل درشت خودشان را بازنمایی می کنند. اندوه در کنار غرور می نشیند. شکست در کنار احساس پیروزی می نشیند. ترس بزرگ را جسارت بزرگ شکست می دهد. یاس ها و شکست های بزرگ را امیدها و آرزوهای بزرگ کنار می زنند. لحظات... لحظات سرنوشت همه چیز را رقم می زنند. لحظاتی که با حجم کوچکشان از اراده های بزرگ می گذرند. فوتبال خود زندگی است. وقتی می جنگی باشکوهی. جنگیدن حتی به شکست معنایی متناقض می دهد. تناقضی که در بطن فوتبال نهفته است. تناقضی که همه چیز زندگی را تحمل پذیر می کند.
    3. کسانی هم هستند نه هویتشان را دوست دارند نه مردمشان را. این را خودشان هم نمی دانند. تنها وقتی نفرت پراکنی می‌کنند، وقتی حس مشترک جمعی را نادیده می گیرند، وقتی به جمعیت و به مردم پوزخند می زنند شمایل شکست خورده شان را از پشت نقاب نظریه به نمایش می گذارند. آن ها از هر بهانه ای استفاده می کنند و نفرتشان را از «ایران»، از هویت خاورمیانه ای خودشان، از مردم و از تاریخ لابلای نظریه ها می پیچند و درد را اینگونه فرافکنی می کنند. حتی وقتی مهاجرت می کنند کابوس هویت رهایشان نمی کند. فحش... فحش... نفرت... خشونت... ولی ما حالمان خوب است. مغروریم و در شبی که همه کنار هم مناسک شادی جمعیمان را به جا می آوریم، آرام دستمان را پشت کمرشان می‌گذاریم و می‌گوییم: اشکالی نداره... تو هم بیا وسط... تو هم میتونی با ما عکس یادگاری بگیری... عکس بگیر و فردا دوباره برو و از همون لنز قدیمیت استفاده کن. برو توی بغل «دیگری برتر» ولی امشب شبیه مایی... امشب یکی از مایی... لبخند بزن لعنتی...

    1. این یادداشت رفیق شفیق ما فرزاد حبیب اللهی خوندنیه... فرزاد از بهترین آنالیزورها و فوتبالی نویس های حال حاضر ایرانه که درباره روش مدیریتی کیروش و کاریزمای موثرش توی این چند خط نوشته...
      درباره‌‌ی روش مدیریتی-فنیِ کیروش
      تک-صدایی در تیمِ متوسط

      هرچه متوسطِ کیفیت بازیکنان تیم پایین‌تر باشد؛ ضرورتِ تک-صدایی در رختکن بیشتر می‌شود. در رختکنِ ایرانِ 2014 بازیکنانی در کلاسِ خداداد عزیزی و علی کریمی و علی دایی و مهدوی‌کیا حضور ندارند. تیمی که توان کیفی بازیکنان‌اش بالا نیست؛ ضرورت دارد که سرمربی‌اش نگاهِ تاکتیکیِ روشن داشته باشد و تسلط‌ بر جزئیات را حفظ کند. در تیم‌های بزرگ سرمربی بخشی از... وظایف‌اش و بخشی از حضورِ خودش را به بازیکنانِ بزرگ‌اش محول می‌کند. چنانکه فرگوسن، روی کین را سرمربیِ منچستریونایتد توی زمین توصیف می‌کرد. در این مقیاس، ستاره‌ها به خود-کنترلی می‌رسند. کیفیتِ بالای نیروی انسانی، ایجادِ خود-کنترلی در میانِ نیروهای باکیفیت می‌کند. در ایران 2014 اما خود-کنترلیِ بازیکن از نظر فنی، موضوعیت ندارد. سرمربی است که بر جزئیاتِ بیرون و داخلِ زمین کنترل دارد. تک-صدایی در برخی تیم‌ های بزرگ مخرب است اما در تیم‌های کوچک، ایجادِ انسجام می‌کند. کیروش رسانه‌ها را چنان دور از تیم ملی نگه داشته که تا 30 دقیقه پیش از آغاز بازی با نیجریه، خبرنگارانِ حاضر در برزیل هم خبر دقیق از ترکیب اصلی ایران نداشتند. در ایران 1998 چنین رفتاری از سوی جلال طالبی جواب نمی‌داد. در آن تیم مهدوی‌کیا و عابدزاده و باقری و خداداد و دایی کیفیتِ کنترلِ تیم و جهت-دهی به کارِ تیم همچون کادرفنی توی زمین را داشتند. در چنین تیمی قدرت بی‌آنکه سرمربی تصمیم بگیرد؛ توزیع می‌شود. قدرت توزیع می‌شود میانِ سرمربی و چند ستاره. نتیجه این می‌شود که ستاره‌ها خود-کنترل می‌شوند و همبازیانِ خود را نیز در جریان بازی کنترل می‌کنند. ایرانِ 2014 چنین تیمی نیست و کیروش در رختکنِ ایران و حتا مقابل رسانه‌ها، به تک-صدایی رسیده است. رسانه‌ها کلماتِ ویژه از بازیکنانِ ایران نمی‌شنوند، آنچنانکه هیچ بازیکنی در جریان مسابقه تک-نوازی نمی‌کند. پرسش: این روشِ مدیریتی-فنی که کیروش در ایران اجرا کرده و می‌کند؛ روشِ مناسبی است یا نه؟
      تا امروز مناسب بوده و جواب داده است. ایران 2014 یک تیم متوسط است. در این‌جور تیم‌ها «چسبندگی» مهمتر از «فردیت» می‌شود. کلمه‌ی چسبندگی خودش برگردانِ فنی دارد؛ «برای یکدیگر بازی کردن.» وقتی تعداد دریبل‌زن‌ها و تکنیکی‌ها کم می‌شود؛ برای هم بازی کردن و پوشش دادنِ هم‌تیمی، اقتصادی‌ترین روش بازی برای نزدیک شدن به موفقیت است. در فوتبال فقرا باید به هم چسبنده بازی کنند تا سطح مقاومت‌شان برابرِ تیم‌های بزرگ بالا برود؛ آنچه اتلتیکومادرید مقابل بارسا و رئال مادرید انجام می‌داد و آنچه یونان 2004 مقابل فرانسه و پرتغال انجام داد. تاکید روی فوتبالِ دفاعی نیست؛ روی کنترلِ کاملِ رفتارِ تیم بیرون و داخلِ زمین، از سوی سرمربی است.
      در این روزها بازیکنانِ تیم ملی خود را با روشِ مدیریتی-فنی کیروش تطبیق داده‌اند. و به واسطه‌ی حضورِ یک رئیس که قدرت‌اش را توزیع نکرده؛ هم‌بسته شده‌اند. هنوز اما برخی رسانه‌ها و منتقدان به روشِ کیروش معترض هستند. برخی منتقدان حتا رفتارِ عمومیِ کیروش را توهین به جامعه‌ی فوتبالِ ایران می‌دانند. نقد، حقِ روزنامه‌نگار و کارشناس است. شاید ایران با اختلافِ گل بالا به آرژانتین ببازد. روشِ مدیریتی-فنی کیروش را اما می‌توانیم بیرون از چارچوبِ نتایج ایران در جام جهانی هم بررسی کنیم. کیروش تا امروز در جامعه‌یی که در آن اتوریته‌ی سرمربی از علم و آگاهی‌اش نمی‌آید و از رفتارِ قهری و جَنَم‌اش می‌آید؛ موفق شده تیم ملی را همبسته نگه دارد. در فرهنگِ فوتبالِ ایران وقتی خبر می‌رسد که برانکو در پایان جام جهانی دیگر سرمربی تیم نیست؛ یکی لگد به ساک پزشکی می‌زند و یکی مشت به دیوار می‌کوبد. در این فرهنگ، ما به تیمی رسیده‌ایم که دریبل‌زن ندارد، تک-نواز ندارد و سرمربی در تکنیک یا توانِ فنیِ هیچ بازیکنی جلوه‌گر نیست؛ اما تیم، خودِ سرمربی است

    استاتوس یک همزبان افغان که اشکم را درآورد و اگر هزاربار همخوان شود کم است:

    "براى همسایه ات چراغى آرزو کن... قطعا حوالى خانه ات روشن تر خواهد شد.
    -خدایا تیم همسایه ما ببرد..."


    تبریک سرمربی آرژانتین به کی روش؛ عجب تیمی درست کردی
    سرمربی تیم ملی آرژانتین پس از برتری خفیف تیمش مقابل ایران خطاب به کارلوس کی روش، گفت: تبریک می گم، عجب تیمی درست کرده اید.
    تبریک سرمربی آرژانتین به کی روش؛ عجب تیمی درست کردی
    به گزارش خبرنگار اعزامی ایرنا، تیم ملی فوتبال آرژانتین امشب به سختی و با تک گل لحظاتی پایانی لیونل مسی، تیم ملی ایران را با نتیجه یک بر صفر با شکست روبرو کرد.

    ...

    در پایان این دیدار آلخاندرو سابیا به سوی کی روش رفت و ضمن خسته نباشید به او گفت: واقعا تیم خوبی دارید و امیدوارم در دیدار آینده موفق باشید


    پیروزیِ شکست.
    دیشب در گرماگرم تماشای بازی ایران و آرژانتین به این جمله فکر می کردم؛
    فوتبال، بخشی از خاطرات غارت شده ی ما.

    تبانی داور با فیفا و گل مسی، شب و خیابان و شادمانی را از مردم ایران گرفت. ...
    اما سرانجام؛
    "تنها شادمانی است که باز می گردد".


    •