نگران پایان ...هستم!
پیشینه خارجی باشه واسه عصر الانم مشغول خلق و خوی این جماعتم
دلم ته چین میخواد:(
جیمیل باز نمیشود!کثافتها معلوم نیست از چی میترسن!؟
اگر این جن.بش مرده پس چرا دست از سرش بر نمیدارید؟!پس معلومه نمرده واگرنه اینقدر ترس برتون نمیداشت!!!
*بدم میاد از ادمهایی که اینقدر کارشون رو طول میدن یا اینقدر دیر میان که مخصوصی ادم واسشون شام و نهار بگیره!
*مامی من استاده اینه که خودشو بندازه تو دردسر!نگران رفت و امدهاشم که پاش درد بگیره خدای نکرده!
دلم میخواد هرچی فحشه حواله ی س.ح و م.ع و ل.ا کنم ممممممممم!
یه مشت آشغالن همین.
فردا هم که باز تعطیله همش این خراب شده تعطیله!
مجبورم پس فردا باز راهی دانشگاه شوم!
نمیدونم امشب چرا اینقدر جیمیل جون میکنه تا باز بشه:(
انگاری نمیدونه ما یه دلمون به دوتا ایمیلمون و بلاگفا و بلاگ اسکای خوشه همین و بس.
به شدت دلم میخواست الان یه موجود نامرئی میشدم و میرفتم خونه ی پدری ز...بعد همه چیز رو زیر نظر میگرفتم تا زمانی که بیدارن برخورد م رو با ز !
بغل کردن ها و گریه کردن هاشون رو!و اینکه لابد فردا از همه ی جا میان برای مراسم!بعد همه دوستاشون میان از ن و و و ه .ک ....
دلم میخواست یه جای نامرئی برای من وجود داشت شاید به چشم خویش میدیدم و دل نمیباختم!
لابد تا ۱۰۰روزم میخواد از حال و هوای اون بنویسه !از اینکه دلداریش میده و...لابد تا۴۰روز !از اینکه باید زود بره و دیر بیاد ... بعدشم ... از شلوغی مجلس ...از همه جا اومدن ...از اون خدابیامرز لابد
حالا خوبه شرایطمون عین همه!
این فکرا رو همون فروردین کرده بودم!
دلم نمیخواست بمیره!!!
هم درس میخونم هم تایپ میکنمم هم اهنگ گوش میدم خودت فکر کن بشه دیگه چه درسی !
امشب لابد همش تو بغل م منه:(
ترجیح میدادم تنها باشم و صدا رو بلند میکردم نه تو هدفون!