او دیگر نیست.

چندتا وبلاگ باز کردم اهنگها باهم قاطی شدن و ... 

بوی کتلت میاد خیلی بدم میاد تازگی ها  

به کی بگم شام نمیخوام میل ندارم 

جایش خالی است من از خلا و بینیازی دیروز درامده ام توی تاکسی دلم میخواست... 

دلم شاید میخواست پیام ...بیاد ...:) 

امتحان را دادیم و...کاش فردا جلسه نباشد ...خسته ام ...بیدرسی میخوام و او را و چقدر دلم برایش تنگ شده ... 

صبح رفته ام بیمارستان سی تی دوستی را بگیرم چقدر ناشکریم لابد دربرابر انهمه بدبختی و مریضی ... 

دوتا از بچه های لیسانس را دیده ایم ... 

عصر با بچه ها رفتیم بیرون بعدش جای خالیش را حس میکنم هرلحظه وااااای خدای من.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد