...

این روزها بدجور به وبلاگ وابسته شدم هرچی باشه از وابستگی به ادم که بهتره!!! 

امیدوارم این دعای فراموشی و بیتفاوتی هرروز و هرروز در من بیشتر حلول پیدا کنه! 

امروز عین این بچه های اول دبستانی ان چنان استرس ارائه داشتم که دستم یخ کرده بود و فشارم پایین هرچند کار دیر بهم تحویل داده شد و....لی در کل قلبم به دهنم امد امتحان فردا رو هم گذاشتم واسه ی فردا که نگاهی به خلاصه ها و تقلب ها بکنم :)) 

دیگر اینکه فردا هم شاید با دوستان برویم روز اخری را بگردیم و تمام این دوران!! 

الکی از ما شماره حساب میگیرن هرروز چک میکنم و دریغ از ذره ای پول!! 

دارم فکر میکنم من که به کسی نیاز ندارم مگر قبل از حضور برخی من چه میکردم که حالا نمیتونم !! 

بسیار به خواب علاقه دارم به خواب بیدغدغه بی سردرد بی خستگی بیزنگ ساعت!به خوابی که فردایش تعطیلی ام باشد و رفع خستگی...خیلی وقت است که عین تابستان روزهای بیخیالی نداشتم از بس که ان مدت ناشکری کردم لابد... 

این روزها باران میبارد و من خاطره ی خوش دارم از تحول اردیبهشت! 

امان از حرکات کودکانه ی جمعی! 

امروز دوستی را با فکری از ازدواج شاد کردن:) 

اینجا فقط برای خودم مینویسم و چه خوب حسی است بی مخاطبی!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد