جامعه ی ما...+نکات مفید.

از زمانی که حرمت‌ها شکسته شدند و معیارهای اخلاقی، فرهنگی، باورها، ارزش‌ها و... از میان رفتند باید انتظار این نوع پدیده‌ها را می‌داشتیم. من نام این تغییرات را می‌گذارم فروریختگی فرهنگی. متاسفانه این اتفاقات در مکان‌هایی افتاده‌اند که بافتی مذهبی و متجانس دارند و مردمشان از نظر فرهنگی یکسان هستند و عوامل آسیب‌زای موثر در بزهکاری همچون مهاجرت و تفاوت‌های فرهنگی و حضور اقوام مختلف کنار هم، در آنها وجود ندارد یا کم است، اما در بخش‌هایی از آنها فروریختگی فرهنگی در حال وقوع است. از طرفی ازدواج کردن، هم‌اکنون در جامعه ما بسیار دشوار شده‌است. در همان شهر کاشمر، اگر جوانی تصمیم به ازدواج بگیرد باید حداقل 5-4 میلیون تومان خرج کند برای شیربها، نامزدی، عروسی و... امروز ماهواره حتی در کوره‌ده‌ها هم پیدا می‌شود، کنترل و نظارت هم بر این مناطق ضعیف است و همه اینها باعث می‌شود اخلاقیات و معیارها و ارزش‌ها ضعیف شوند.

به این نکته توجه داشته باشید که هر جا تقاضا باشد عرضه هم هست. ما سطح نیازها و توقعات جوان‌هایمان را به شکل سنتی بالا بردیم، اما پاسخگویی‌مان به آنها پایین بود.

برای مثال ما به آنها یاد دادیم که در سنی کم نیاز به ارتباط جنسی، خانه، خودرو، شغل و... دارند آنها احساس نیاز کردند و توقعشان بالا رفت در حالی که امکان دستیابی به این امکانات را برای آنها فراهم نکردیم. در حالی که در زمان ما گفته می‌شد باید پله‌پله پیشرفت کنیم. فایده این که ما آگاهی اجتماعی را زیاد کنیم، اما امکان اجتماعی را فراهم نکنیم، چیست؟

ما در جامعه‌شناسی مقوله‌ای به نام پیشگیری وضعی داریم که می‌گوید مدیران جامعه باید محیط‌های تاریک و خلوت را بیشتر مورد توجه قرار دهند. فلسفه‌ای هست در جامعه‌شناسی به نام فلسفه شیشه شکسته که در آن می‌گویند وقتی شیشه‌ای شکسته باشد و داخل قاب پنجره باقی مانده باشد هر لحظه امکان دارد بیفتد و به همین دلیل ما باید سریعا آن را عوض کنیم. این یعنی مکان‌های پرخطر جامعه باید شناسایی و کنترل شوند.

مردم باید در مسوولیت‌های اجتماعی و بخصوص حفظ امنیت سهیم شوند. باید نسبت به جرایم واکنش نشان بدهند و سریعا مسائل را خبر بدهند زمانی که من محصل بودم در انگلستان، خانم‌های مسن هر وقت جرمی می‌دیدند بلافاصله به پلیس زنگ می‌زدند حالا چه شده است که ما در کشوری اسلامی می‌گوییم به ما چه؟!

آموزش‌های ما ناقص بوده‌اند. هیچ‌کس در جایگاه واقعی خودش ننشسته است و همین باعث شده افراد جامعه ارزش‌های قابل احترام در فرهنگ مان را تمیز ندهند تا پررنگ‌شان کنند.

در این کشور هر آسیب اجتماعی را ده‌ها سازمان و ارگان به شکل موازی بررسی می‌کنند، اما هیچ یک کار آن دیگری را قبول ندارد و این طوری است که بودجه‌ها هدر می‌روند و سرانجام هم به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسند و کار باز تکرار می‌شود. این اسکیزوفرنی اجتماعی، عقلانی، برنامه‌ریزی و مدیریتی را باید یک جوری درمان کنیم. ما پازل مدیریتی ناقصی داریم.

اگر نتوانیم از هم پاشیدگی مدیریتی و اجرایی را سامان بدهیم، هر کس ساز خودش را خواهد زد و راه خودش را خواهد رفت به همین دلیل امیدوارم که یک برنامه‌ریزی مدیریتی کلان در مبحث آسیب‌های اجتماعی در کشور اجرا شود.

ما در صورتی مجاز به بیان حوادث هستیم که با آسیب‌شناسی همراهشان کنیم. اگر حوادث عریان و بدون کالبدشکافی بیان شوند فقط منجر به هراس اجتماعی خواهند شد.

معتمدی: دو آفت مهم در مواجهه با آسیب‌های اجتماعی در کشورمان، سیاسی بازی و پنهانکاری در رسیدگی به آنهاست، مثلا در بسیاری از حوادث، اخبار ابتدا به گوش رسانه‌های خارجی و کانال‌های فرعی می‌رسد و بدون تحلیل و آسیب‌شناسی اعلام و بعد در داخل مطرح می‌شود. در حالی که مطرح کردن این حوادث بدون تحلیل سبب‌ساز ترس اجتماعی می‌شود، غافل از این که آمارهای چنین حوادثی در کشور ما نسبت به کشورهایی که مسائل داخلی ما را مطرح کرده‌اند، بسیار پایین‌تر و حتی در حد هیچ است.

وقتی یکی از بستگان فوت می‌کند، یک تلفن به بهشت زهرا کافی است تا همه کارها به سرعت و بدون خطا انجام شوند. حالا تصور کنید جوانی برای حل مشکلش به وزارتخانه‌ای مراجعه کند آیا هیچ وزارتخانه‌ای می‌تواند با سرعت بهشت زهرا کار او را راه بیندازد؟

شاید اگر قسمت‌هایی از جامعه ما مثل بهشت زهرا عمل کند بسیاری از مشکلاتمان حل شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد