شدیدا خسته ام
گاهی گمان میکنم خدا هم دلش به حالم میسوزد که اینطور ناغافلانه سر ظهری سورپزیزم میکند
دلم وقت ازاد میخواد با رفع سردردی که بشینم و فوریت های دستکتاپ را درست کنم و بخوانم و حذف کنم دلم تنهایی میخواد با دراز کشیدن روی تخت و اهنگ گذاشتن شاید گریه ای و خوردن یه اب تنها و یا چای بدون اینکه کسی بگوید اینقدر چای نخور!
چه قدر تذکر داده است تمام عمرم به من!
یکی از دوستانم زیادی انرژی دارد مانده ام از کجا؟سرچی؟