باید بنویسم حتی اگر شده واسه ی این دل وامانده که دلش خواندن وبلاگ میخواد و نوشتن چندخط نشستم سی دی زبان دو درسی خواندم و خوشم اومد بعد وب گردی و بعد هوس نظم دادن به فکر کرده ام و نمیدانم کاراموزی را بنویسم یا نه با دوستی 1ساعتی دیروز حرف زدم و الان همه اش ذهنم شلوغ است و نذریهایی که امده و تکلیف من با تاسوعایی که امسال کمی درکش هم نکردم با ایه ی ارسالی که باید تا امشب خوانده شود و...دلم یکجوری است این دو شاعر هم که رفتن و حتی روم نمیشود برم شعرش را بخوانم ...خسته ام هیجان زده ام کار دارم تکلیفم معلوم نیست دو پروژه دارم و 3تایی در حال بررسی است و نقاشی و کارهای زبان و حرفهای توی مغزم و کار پایان نامه و....